مجله نماوا، حامد قریب

سریال «داوینچیز» ساخته افشین هاشمی یکی از تازه‌ترین تولیدت پلتفرم نماوا است که به رغم فرم متفاوت خود در ارائه کمدی خاص، در مدت کوتاهی توانسته همراهی خوبی را از سوی مخاطبان پیدا کند. این سریال روایتی از زندگی زوجی معمولی است که در موزه‌ای در حال انجام وظایف خود هستند. پیدا کردن یک تابلوی قیمتی آنها را بر سر دوراهی قرار می‌دهد که می‌تواند زندگی‌شان را برای همیشه دچار تغییر کند…

پیرامون چالش‌های تولید این مجموعه و به طور کل کیفیت آثار کمدی در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی، با آریان گل‌صورت که یکی از نویسندگان این اثر است، به گفت‌وگو نشستیم.

در سریال «داوینچیز» ما در ظاهر با داستانی کلیشه‌ای مواجهیم اما هرچه داستان جلوتر می‌رود، رگه‌های اتفاقات استعاری کار نمود بیشتری پیدا می‌کند. درباره روند رسیدن به این طرح و فیلمنامه کامل توضیح دهید؟

در حقیقت در این کار تلاش کردیم تا هم از کلیشه‌ها بهره ببریم و هم سعی کنیم تا داستان مرکزی ما که پیدا شدن یک تابلو نقاشی است، بخش نو و کمتر دیده‌ای شده‌ای باشد. اما به هر حال باتوجه به اینکه مدیوم سریال متفاوت از سینما است و کلیشه‌ها در آن، از لحاظ تجاری کارکرد خودش را دارد، سعی کردیم که حول آن داستان مرکزی که در واقع قصه جدیدی بود، یک سری از فرمول‌ها و کلیشه‌ها را نیز استفاده کنیم تا برای مخاطب عام جذاب باشد.

همکاری با افشین هاشمی چطور شکل گرفت؟

ما این فیلمنامه را از قبل نوشته بودیم و بعد به سراغ آقای هاشمی رفتیم. علت این بود که پلتفرم نماوا تجربه خوبی با او در سریال «شبکه مخفی زنان» داشت. در واقع احساس کردیم، کار کردن با افشین هاشمی می‌تواند برای ما مناسب باشد. زیرا جزو کارگردان‌های روتین کمدی نبود و ما می‌توانستیم با او بخش‌های خلاقانه و متفاوتی را هم داشته باشیم.

دو شخصیت اصلی داستان ما، آدم‌های معمولی هستند که می‌توانند نماینده بسیاری از مخاطبان این سریال نیز باشند. این دو شخصیت که سیما تیرانداز و سام درخشانی نقش آنها را ایفا می‌کنند، به دلیل فضای غیر شایسته‌سالار، نادیده گرفته شده و حتی تا مرحله حذف شدن پیش می‌روند. این وضعیت چقدر با فضای جامعه ما هم‌خوانی دارد؟

این یکی از هدف‌گذاری‌های ما بود که شکافی که در جامعه وجود دارد را نشان دهیم. در واقع این چیزی است که همگی آن را در زندگی روزمره خود احساس می‌کنیم. از آنجایی که برایمان مهم بود که کاراکترهای ما به صورتی باشند که بتوانند حس سمپاتی را با مخاطبان ایجاد کنند، به این سمت رفتیم. در حقیقت می‌خواستیم که قصه خیلی بی‌ربط به شرایط امروز جامعه ما نباشد. بنابراین از آنجایی که حس می‌کردیم، هدف‌گذاری ما مخاطب عام است، به این نتیجه رسیدیم تا شخصیت‌هایی خلق کنیم که مخاطب عام بتواند با آن ارتباط بگیرد. یکی از مهمترین مسائل همین اختلاف طبقاتی و نادیده گرفته شدن مردم بود. 

آیا می‌توان بنا به وجود چنین فضایی، به انسان‌ها حق دارد که راه غلطی را برای پیشرفت یا گذران زندگی پیش بگیرند؟ آیا ما محکومیم که همرنگ با جماعت شویم؟

– باید قصه را تا انتها دید که نتیجه‌گیری مفهومی و معنایی کار برای قضاوت مشخص شود. یکی از تفاوت‌های مدیوم فیلم و سریال در این است که در فیلم و سینما خیلی لزومی نیست که پیام محور جلو بروید، اما در مدیوم سریال، مضمون و پیام برای مخاطب بسیار مهم است. به همین دلیل ما سعی کردیم آن را پررنگ کنیم.

اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم، اگر با یک سیستم غلط سر و کار داریم، طبیعتا، این توجیه‌کننده نیست که آدم‌های معمولی بخواهند شبیه سیستم شوند ولی این اتفاقی بوده که در جامعه ما رخ داده است. در واقع بخشی از مردم به همین صورت کار و رشد می‌کنند. در نتیجه فضایی که در کل جامعه حاکم می‌شود، سبب شده تا بسیاری فکر کنند که فقط از طریق راه‌های نادرست می‌توان به نتیجه رسید. از سوی دیگر باتوجه به اینکه اصلا با وضعیت اقتصادی خوبی مواجه نیستیم، مرتب این رفتارها را بیشتر می‌بینیم. این اتفاقی است که در جامعه ما رخ داده و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. این اتفاق از نظر اجتماعی زنگ خطر و هشداری برای ماست. ما در سریال نیز روی این موضوع دست گذاشتیم. اما اینکه آیا این وضعیت، دزدی را توجیه می‌کند یا خیر؟ فکر می‌کنم باید تا پایان سریال صبر کرد که جهان معنایی آن کامل شود و پیام سریال ما مشخص باشد.

اتفاقا فیلم و سریال‌های کمدی ایران که هنوز در خاطر ما باقی مانده است، تا حد زیادی از زبان استعاره و معنایی استفاده کرده‌اند و در زمان خود پیام‌های مهمی را نیز انتقال داده‌اند. ولی امروز شاهدیم که این مدل از آثار به طور خیلی عجیبی از سبد تولیدات ما خارج شده است. اکنون شاهد آثاری هستیم که بیشتر با طنز کلامی شناخته می‌شود. سریال «داوینچیز» به نوعی مانند آثاری است که در گذشته داشتیم. چقدر جای این مدل از آثار در تولیدات ما خالی است؟

حتما در سینما هم پیام ارزش خود را دارد. اما مدیوم سینما وجهه آرتیستی بیشتری دارد. در واقع آن مثلثی که ما برای محصولات هنری در نظر می‌گیریم که هم جنبه هنری، هم جنبه تجاری و هم جنبه رسانه‌ای داشته باشد، در سینما به این صورت نبوده و در مقابل جنبه آرتیستی‌اش باید بیشتر بولد باشد. مدیوم سریال ذاتا مدیومی صنعتی و تجاری است. در واقع فیلم‌ها ماندگاری بیشتری دارند ولی سریال‌ها توسط مردم مطرح شده و بلافاصله جایگزین می‌شوند.

اتفاقی که شما به آن اشاره کردید، در سینما رخ داده است. اکنون سینمای کمدی ما مختص به شوخی‌های کلامی شده که بیشتر با ردیف شدن یک‌سری جک که پشت سر هم بیان شده، تصویر می‌شود. به همین دلیل وقتی بسیاری از آثار کمدی را می‌بینیم، ماجرا و ساختاری برای روایت در آنها وجود ندارد. در واقع یک موقعیت مرکزی بوده که حول آن یک‌سری شوخی شکل می‌گیرد و آن هم شوخی‌های کلامی است. فکر می‌کنم دلیل آن بیشتر بحث تجاری باشد. البته این اتفاق به مرور و از دهه ۸۰ آغاز شد و بعد از بالا و پایین‌هایی که طی کرد، به این سمت رفت. به نوعی انگار سینماروهای ما، این را می‌پسندند که تعدادی بازیگر خاص را دور هم بگذاریم و یک موقعیت مرکزی تعریف کنیم و آنها شروع به شوخی کردن کنند. در صورتی که فکر می‌کنم یک کمدی درست، باید سینوسی نوشته شود. یعنی این تلقی که هر لحظه یک فیلم باید خنده‌دار باشد، لزوما درست نیست. شاید در بسیاری از بخش‌های داستان باید به درام آن پرداخته شده و حتی گاهی تراژیک شود.

یعنی انتظار مخاطب سبب شده تا آثار کمدی ما به این سمت برود؟

انتظاری که اکنون وجود دارد این است که وقتی ما یک قسمت از یک سریال را می‌بینیم، هر سه دقیقه یک بار بخندیم. ولی می‌بینیم که خیلی از کمدی‌های روز دنیا این طور نیست و ممکن است هر ۱۵ دقیقه یک بار، یک شوخی در آن مطرح شود.  

شاید بتوان دلایل مختلفی را برای این اتفاق مطرح کرد ولی فکر می‌کنم مهمترین علت بیشتر از سمت تجاری باشد که این قضیه را تحمیل کرده است.

ما در این سریال یکی از اهدافمان این بود که تن به این اتفاق ندهیم. به همین دلیل کلیت داستان ما استعاری است. همچنین سعی کردیم تمام مواردی که می‌توانیم؛ از کنایه‌ها تا طنزهای کلامی و… را داشته باشیم. در واقع دوست داشتیم مدل‌های مختلف کمدی از جمله کمدی موقعیت، اکشن کمدی و… را نیز به نمایش بگذاریم. چون فکر می‌کردیم این اتفاق درستی است.

درباره اینکه چرا به این سمت رفتیم، باید بگویم چون کشور در یک رکود اقتصادی شدید بوده و مردم درگیر آن هستند. بهترین نمونه برای این اتفاق مربوط به دهه ۳۰ آمریکاست که فقر گسترده‌ای در سطح جامعه آمریکا مطرح بود. واکنش سینمای آمریکا در آن زمان، ساخت کمدی‌هایی بود که نسبت به شرایط جامعه انتقاداتی را مطرح می‌کردند.

مسئله این است که آدم‌ها در شرایط سخت هم میل به کمدی پیدا می‌کنند، اتفاقی که در سینمای ما نیز رخ داده است. فکر می‌کنم در وضعیت کنونی فقط کمدی می‌فروشد. این یک واکنش طبیعی از سوی مردم است. در این شرایط اگر ما بخواهیم، محصول کمدی دیگری در مقابل قرار دهیم و به مخاطبان عرضه کنیم، خوب است که لابه‌لای آن یک نگاه انتقادی وجود داشته باشد تا مخاطبان هم احساس نکنند که آن اثر کاملا در یک فضای ایزوله‌ای ساخته شده است. علاوه بر این به زبان ساده دلشان هم خنک شود. این موضوع می‌تواند جزو جذابیت‌های این داستان باشد.

در این سال‌ها بسیار درباره ورود چهره‌های تازه صحبت شده است. به عنوان یک چهره تازه در عرصه نویسندگی درباره چالش‌های ورود به این عرصه صحبت کنید؟

این موضوع بیشتر به صاحبان سرمایه مربوط می‌شود. فکر می‌کنم ضعفی که در صنعت فیلم و سریال ما وجود دارد، این است که صاحبان سرمایه که قاعدتا تصمیم‌گیران اصلی برای ساخته شدن یا نشدن کارها هستند، بُعد قضاوت سینمایی ضعیفی دارند. یعنی آنها آدم‌هایی نیستند که بتوانند از لحاظ سینمایی و محتوایی تصمیمات درستی بگیرند و این امتیاز را داشته باشند که استعدادی را کشف کنند.

چون قاعدتا برای انتخاب عوامل، به سراغ نویسنده و بازیگرهایی می‌روند که چند کار پرفروش دارند. این کار ساده‌ای است که در بخش‌های مختلف این حرفه از جمله کارگردانی، بازیگری و… نیز رخ داده است. چه در سینما و چه در شبکه نمایش خانگی ما خیلی به اسم‌ها توجه می‌کنیم. این اتفاق فقط به این خاطر است که آنها نمی‌توانند استعدادی را شناسایی کنند.

همین موضوع موجب آسیب‌زدن به کار آدم‌های برند نیز می‌شود. چون وقتی فکر می‌کنند شهرتشان، تضمین کار کردنشان است، دیگر لزومی نمی‌بینند که بخواهند خودشان را به‌روز نگه دارند و کیفیتشان را بالا ببرند. از طرفی استعدادهای تازه نیز راه به جایی نمی‌برند. در واقع آفتی برای دو طرف ماجراست.

در همه مدیوم‌ها وضعیت به همین صورت است؟

باتوجه به چیزی که در این صنعت دیدم، فکر می‌کنم در شبکه نمایش خانگی، خیلی شرایط به نسبت سینما بهتر است. سینما به طور کلی فضای بسته‌تری دارد و راحت‌تر کنترل می‌شود. ولی در شبکه نمایش خانگی یک رقابتی وجود دارد که خیلی سالم‌تر از سینماست.

در واقع اقتصاد در شبکه نمایش خانگی برخلاف سینما، خیلی بیشتر وابسته به مخاطب و مردم است. زیرا شاهدیم که در سینمای ما سالانه تعدادی محدود و انگشت‌شماری اثر به موفقیت تجاری و سوددهی می‌رسند ولی همچنان سالی ۵۰، ۶۰ فیلم ساخته می‌شود. یک بخش از آن دولت است ولی بخش دیگر آن، معطوف به آدم‌هایی است که هدف آنها از ساخت فیلم کسب سود و اتفاق اقتصادی سالم نیست. انگار یک پولی هست که باید خرج شود. این موضوع در پلتفرم خیلی کمتر وجود دارد. آنها درگیر رقابت اقتصادی با یکدیگر هستند. از طرف دیگر نیز باتوجه به اینکه هیچ حمایت مالی از سمت دولت اتفاق نمی‌افتد، محکوم به این هستند که پولشان را از مردم در بیاورند. همین موقعیت سبب می‌شود تا آدم‌ها بیشتر به سمت استعدادهای تازه بروند.

علاوه بر این باتوجه به رشد تولید محصولات مختلف در پلتفرم‌ها، آدم‌های تازه فرصت ورود پیدا می‌کنند. در واقع به نوعی ناچار هم هستند. چون بدنه انسانی سینمای ایران امکان این را ندارد که این میزان سریال از آن بیرون بیاید. بنابراین ناخودآگاه فضایی باز شده و آدم‌های تازه‌ای به این فضا وارد می‌شوند.

تماشای «داوینچیز» در نماوا