مجله نماوا، ایلیا محمدی‌نیا

سریال «داوینچیز» دومین مجموعه ساخته افشین هاشمی است که در پلتفرم نماوا عرضه شده است. پیش از این «شبکه مخفی زنان» به کارگردانی هاشمی با ویژگی‌های متفاوت روایی و ساختاری توانسته بود توجه مخاطبان را به خود جلب کند و حالا نوبت به «داوینچیز» رسیده است؛ ماجرای درگیر شدن زن و شوهری با اتفاقی غیرمنتظره که زندگی آنان را برای همیشه تغییر می‌دهد.

در ادامه بخش نخست مصاحبه هاشمی را درباره «داوینچیز»، «شبکه مخفی زنان» و همکاری‌اش با نماوا، می‌خوانید.

نخستین چیزی که بعد از دیدن مجموعه «داوینچیز» و پیش از آن «شبکه مخفی زنان» جلب توجه می‌کند دوریِ شما از ملغمه‌ای به نام طنز و کمدی است که این روزها به خورد مخاطب داده می‌شود و گویا بازار پررونقی هم دارد.

ـ من پیش از این‌که  فکر کنم جامعه چی می‌پسندد، فکر می‌کنم این لحظه چه حرفی می‌خواهم بزنم. بعد فکر می‌کنم این حرف در چه ظرفی می‌گنجد. و این نگاهم محدود به این دو سریال نیست.

 گذشته کاری شما نشان از علاقه‌مندی‌تان به حوزه‌ی طنز دارد.

ـ بله من از نخستین نوشته‌ام در تئاتر «درستکارترین قاتل دنیا» ـ که از نامَش هم پیداست ـ نوعی شوخیِ حاصل از تضاد در ذهنم هست. آن‌جا مثلاً با قاتلی روبه‌روایم که درستکار هم هست.

این مربوط به چه سالی است؟

ـ  ۱۳۷۵ به گمانم. این نگاه بعدا در نمایش‌هایی مثلِ «هتل ایران» و «کاتالیزور» هم بود. پیش از همین دو مجموعه‌ که در نماوا کارگردانی کردم، نمایش شادی‌آورِ «شیر‌های خان بابا سلطنه» را روی صحنه داشتم. در فیلم‌هایم «خسته نباشید» (مشترک با محسن قرایی) و «گذر موقت» هم همین‌طور بود.

البته این دو فیلم را نمی‌توان کمدی گفت.

ـ موافقم فیلم‌های شوخ و مفرّح عنوانِ مناسب‌تری برای این دو فیلم هستند. در این دو مجموعه هم ترجیح خودم این بود که از واژه‌ی «کمدی» در معرفیِ آن‌ها دوری کنم. نه چون کمدی نیستند، بلکه چون کلمه‌ی کمدی توقعِ قهقهه در تماشاگر ایجاد می‌کند که شاید در این دو مجموعه به آن پاسخ داده نشود. برای همین در «شبکه‌ی مخفیِ زنان» نوشتیم کمدی درام.

این شیرینی در کارهایی که پیشتر به عنوان بازیگر حضور داشتید هم دیده می‌شود. در واقع انگار بخشی از کاراکتر شما محسوب می‌شود که چه در بازی‌ها و چه آثاری که کارگردانی کرده‌اید در تئاتر و سینما و پلتفرم‌ هم نمود پیدا می‌کند.

ـ احتمالاً همین‌طور است.

با گفته‌های شما به این نتیجه می‌رسیم که زبان طنز در این دو مجموعه کاملا آگاهانه انتخاب شده است.

ـ حتماً. من معتقدم شوخی و خنده جزو جدایی‌ناپذیرِ زندگی ما در ایران است. و اصلاً همین زندگی را در روزگار ما شدنی می‌کند. با این همه اتفاقات عجیب و غریب و شرایطِ بدِ پیرامون‌مان، مردم با شوخی و خنده و طنز زندگی را برای خود قابل تحمل می‌کنند. دقت کنید که ما در تلخ‌ترین لحظات هم بهانه‌ای برای خنده جستجو می‌کنیم. درواقع شوخی و کمدی را ما انتخاب نمی‌کنیم، بلکه جزو زندگی روزمره‌مان است.

شما در مجموعه‌ی «شبکه مخفی زنان» و چه در «داوینچیز» آگاهانه دغدغه، نگرانی و چالش‌های جاری و پیشِ روی جامعه و آدم‌ها را به تصویر کشیده‌اید که خب بسیار پسندیده است، اما نوع طنز شما با آنچه که در حال حاضر به عنوان طنز و کمدی به خورد جامعه می‌دهند متفاوت است. نگران ذائقه‌ی مخاطب و تفاوتش با طنزِ آثارتان نبودید؟

ـ این امر دو سو دارد. یک اینکه اگر ذائقه‌ی تماشاگر به سویی رفته باید از خود بپرسیم کی آنها را به آن سمت سوق داده؟ کسی جز ما فعالان در این عرصه؟ اگر پس‌رفتی در ذائقه‌ی مردم باشد، ما هم به عنوان تولیدکنندگانِ اینگونه آثار مسئول‌ایم. ساندویچِی سرِ خیابان غذایش را با روغن سوخته به مردم می‌دهد. آدم گرسنه هم آن را می‌خرد و می‌خورَد اما آیا ما آن‌طرفِ خیابان، یک ساندویچیِ تروتمیز با خوراکِ سالم باز کرده‌ایم؟ آیا تلاشی کرده‌ایم اثر بهتری بسازیم که او ببیند؟ اما از هردوی گروهِ سازنده و تماشاگر که بگذریم، در شرایطِ حاضر به نظرم سرمایه‌گذاران نقشِ مهم‌تری دارند. آنها گاهی با تصورشان ـ غلط یا درست ـ از ذائقه‌ی مخاطب، ترجیح می‌دهند تلاشی برای تولید محصولِ تازه نکنند، و با فرمول‌های جواب‌پس‌داده پیش بروند، تا خطرِ بازگشتِ سرمایه را کم کنند. اما اگر ما برای ارتقای سطح سلیقه‌ی مخاطب تلاش کنیم ایمان دارم به نتیجه‌ی خوبی خواهیم رسید. کما اینکه برای آثارِ غیرِ کمدی، این اتفاق افتاده است. موفقیتِ مجموعه‌های «خاتون»، «پوست شیر» و آثاری از این دست، نتیجه‌ی بالا رفتنِ سطح سلیقه‌ی مردمی است که بهترین سریال‌های خارجی را دیده‌اند و دیگر به کم رضایت نمی‌دهند.

تقابلی بین آثار درام با کمدی نمی‌بینم که می‌دانیم جنس‌شان با هم متفاوت است. مساله این است که نوع به اصطلاح کمدی که در آن شوخی‌های جنسی و کلامی و سخیف باعث پیشبرد داستان و اثر می‌شود آن‌قدر رواج یافته و مورد استقبال قرار گرفته که انگیزه‌ی بخش خصوصی برای تولید آثاری همچون «داوینچیز»، «شبکه مخفی زنان» و «روزی روزگاری مریخ» را تحت تاثیر قرار می‌دهد. شما که علاقه‌مند اینگونه آثار هستید با افت سلیقه مخاطب کمتر امکان فعالیت در این عرصه را خواهید داشت اگر روزی این اتفاق بیفتد البته چندان عجیب نیست.

ـ سرمایه‌گذار طبیعی است که به منفعت و بازگشت سرمایه همراه با سود فکر کند. و باور دارم این‌جاست که ما به عنوانِ تولیدکننده نباید صرفِ رضایتِ سرمایه‌گذار به سلیقه‌ی سخیف رضایت بدهیم. و از آن طرف خوب است که سرمایه‌گذاران به آثاری که به فرهنگ‌سازی کمک می‌کنند به چشمِ سوداندوزی نگاه نکنند. من البته خوشبخت بودم که در این هر دو کارم در پلتفرم، کیفیت مهم‌تر از سودِ زیاد بود.

به نظر می‌رسد شما با ساخت «شبکه‌ی مخفی زنان» توانستید انگیزه‌ی لازم را در سرمایه‌گذار بخش خصوصی ایجاد کنید که برای کار طنز دوم شما در پلتفرم آن هم با سلیقه‌ی شما مجاب شوند

ـ احتمالاً همین‌طور است. چون پلتفرم با سلیقه‌ی من در طنز و کمدی آشنا بود که شاید با کلیشه‌های رایج چندان همخوان نباشد، اما همچنان پیشنهادِ ساخت به من داد. این همان بخش است که گفتم چه خوب است اگر سرمایه‌گذار با نگاهِ فرهنگی‌تر تولید را ارزیابی کند.

آیا در حوزه‌ی بازیگر نقش‌های کمدی خاصه در بخش بازیگران زن دچار بحران هستیم که شما برای نقش‌های اصلی «داوینچیز» سراغ جوانترها نرفتید؟

ـ بحران در تواناییِ بازیگرانِ زن نیست، در موانعِ بیرون است! دستِ یک بازیگرِ زن برای انجامِ بیشترِ کارها و شوخی‌هایی که بازیگر مرد می‌تواند انجام دهد بسته است! اما درباره‌ی انتخابِ جوان‌ترها، سرمایه‌گذار ترجیح می‌دهد با انتخابِ بازیگران شناخته شده ریسک را پایین‌تر بیاورد.

یعنی شما می‌گوید انتخاب بازیگری چون سیما تیرانداز که شکی در ایفای استاندارد نقش ملیحه در «داوینچیز» وجود ندارد انتخاب پلتفرم بود؟

ـ خیر! همیشه در انتخابِ بازیگر فهرستی از سوی پلتفرم، تهیه‌کننده و کارگردان پیشنهاد می‌شود و در نهایت با توجه به سیاستِ کلیِ کار انتخاب صورت می‌گیرد. در تعامل با سرمایه‌گذار به این نتیجه رسیدیم دو نقش اصلی، بازیگرانِ شناخته شده‌ای باشند که در بینِ فهرستِ موجود، من ترجیحم کار کردن با بازیگری توانا همچون سیما تیرانداز بود که پیشتر تجربه‌ی همکاری در تآتر و درنتیجه زبانِ مشترک داشتیم. اما وقتی در فرم  سریال می‌خواهید خطر کنید طبیعی است که خیال سرمایه‌گذار را در بخش بازیگر شناخته شده راحت کنید. این تعامل است و به هیچ وجه به معنای اجبار نیست.

در حوزه کمدی دچار کمبود بازیگر جوان نیستیم؟

ـ اصلاً. ما آنقدر بضاعت بالایی در بازیگرانِ تئاتر داریم که جای هیچ نگرانی نیست. نکته اما این است که سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده چه اندازه حاضر به خطرپذیری باشند.

این خطرپذیری در انتخاب بازیگران کمتر شناخته شده، در «داوینچیز» به جز در دو نقش اصلی در اغلب بازیگران دیده می‌شود.

ـ بله. نه‌تنها از آوردن بازیگرانِ تازه چه در فیلم سینمایی و چه در سریال  ترسی ندارم بلکه عاشقِ کار با بازیگرانِ ناشناخته هستم که هم در این سریال و هم در «شبکه‌ی مخفیِ زنان» به وفور هستند. و تجربه ـ حتا به لحاظِ اقتصادی ـ نشان داده از چنین انتخابی ضرر نمی‌کنیم. مازیار میری هم در هردو مجموعه‌اش از بازیگرانِ کمتر شناخته شده و جوان بهره برد که پاسخ مثبتی هم از تماشاگران‌شان دریافت کردند.

در داوینچیز پرویز، نماینده‌ی بخشی از جامعه است که هم می‌خواهد پایبند اخلاقیات باشد و هم در مواقعی با سلاح توجیه نیم‌نگاهی به ارتکابِ گناه شیرین دارد. این تقابل همیشه در نهاد آدمی هست و به همین جهت هم کاراکتر پرویز باور پذیر است.

ـ پرویز و ملیِ «داوینچیز» خودِ ما مردم‌ایم. و سعی کردیم این را در همه‌ی اجزا لحاظ کنیم؛ از طراحی لباس که ساده‌ترین و روزمره‌ترین باشد، تا خانه‌شان. در یک کلیشه‌ی رایج، برای خانواده‌های معمولی به سراغ خانه‌های دهه ۲۰ و ۳۰ می‌روند که اشتباه است. ما خانه‌ای را انتخاب کردیم که خیلی جمع و جور است و خانواده‌هایی که در آن‌ها زندگی می‌کنند معمولا مشاغلِ شریفی دارند و اخلاق‌مدار هستند. در دکوپاژ و فیلمبرداری هم در خانه‌شان خبری از رنگ و لعاب و نورِ خاص نیست و دوربین روی دست است و میزانسن‌ها روان. از خانه که بیرون می‌آییم وارد دنیای فیلم و موزه و نقاشی می‌شویم؛ انگار جهانی دیگر. همه‌چیز در خانه معمولی است اما بیرون رنگ و بویی دیگری دارد و انگار این آدم‌های ساده و معمولی می‌افتند در دنیای پررنگِ فیلم.

از طرفی انتخاب این خانه‌ی کوچک کاملا در خدمت درام فیلم است؛ در مراسم خواستگاری، پدر ملی می‌گوید تو به خاطر خانه‌ی من می‌خواهی با دخترم ازدواج کنی؟ که تماشاگر گمان می‌کند که احتمالا با خانه‌ای بزرگ و قدیمی با حوض و هشتی و چند در و اطاق مواجه خواهد شد اما با دیدن خانه پدر ملی به طنز تلخی می‌رسد.

ـ طبقه‌ی پدر ملی در شکل شریفش اگر نخواهند تقلبی واردِ زندگی‌شان کنند همین است که می‌بینید. چراکه شرایط سیاسی اجتماعی و اقتصادیِ ما اساساً اجازه بلندپروازی به امثالِ پرویز و ملی و پدر ملی نمی‌دهد. اکثریتِ آدم‌های همه‌ی طبقات ـ به‌جز رانت‌خوارن ـ همیشه در مسیرِ پسرفتِ اقتصادی بوده‌اند. خانه‌های مثل این در تهران فراوان است که یک خانواده به همراه داماد و عروس و… در آن زندگی می‌کنند.

در داوینچیز شما درگیری یک خانواده فرودست جامعه و مواجهه آنها با تابلوی «سالواتور موندی» را به تصویر می‌کشید و انتظار دارید مخاطب با شما همراه شود. گمان نمی‌کنید این تابلو قلاب محکمی برای درگیریِ مخاطب نیست. نخواستید چیز دیگری را جایگزین آن کنید که برای مخاطب تان قابل دسترسی بیشتری باشد؟

ـ وقتی قرار شد کارگردان من باشم، در بازنویسی سعی کردیم این نقاشیِ ارزشمندِ جهانی، تنها بهانه‌ای باشد برای پرداختن به خودمان. یک‌جورایی بهانه‌ای برای آغازِ ماجراست و بقیه‌اش با آدم‌هامان پیش می‌رویم.

تا این‌جا که شش قسمت از مجموعه منتشر شده، به جز قسمت نخست که بیشتر به معرفی آدم‌ها گذشت و البته طنز جاری در آن مخاطب را با خود همراه کرد، قسمت دوم و به ویژه سکانس پیدا شدن نقاشیِ سالواتور موندی و جدال لفظی جذاب بین ملی و پرویز، هم از منظر دیالوگ‌نویسی و هم طنز تصویری به نظرم بهترین بخش «داوینچیز» بود. به نظر می‌رسد هم برای نوشتن این سکانس و هم کارگردانی آن نگاه ویژه‌ای داشتید. چرا که تقابل بین اخلاق‌گرایی و گناهِ شیرین (با توجیه‌های پرویز که به هر روی می‌خواهد بردنِ نقاشی را خطا نبیند) که جان کلام «داوینچیز» است در آن به خوبی، با زبانی قابل درک، و از منظرهای متفاوت، به تصویر در آمده است.

ـ جنگ بین اخلاق و گناه در نهاد انسان تمام‌نشدنی و همیشگی‌ست. اتفاقا این سکانس جزو بخش‌هایی بود که باید پیرامونش توضیح می‌دادیم. می‌گفتم مگر می‌شود این جنگ در وجودِ آدم‌ها نباشد! مگر این‌که معصوم به دنیا آمده باشید و معصوم بمیرید. میلِ به گناه در همه هست ـ از متدین تا لاییک ـ و در این کشاکش و جنگ گاه اخلاق پیروز می‌شود گاه میل به گناه. و درام در این جنگ شکل می‌گیرد. می‌توانیم در درام نشان دهیم اخلاق از ارتکابِ گناه محافظت‌مان می‌کند، نه اینکه اساسا جنگی درنمی‌گیرد! به برخی آقایان هم گفتم؛ مشکلِ بعضی فیلم‌های ایدئولوژیکِ پرخرج‌ که نمی‌گیرد، همین نگاهِ یک سویه است. مخاطبِ این آثار می‌بیند از اول طرف معصوم است، در نتیجه با او همراه نمی‌شود چون شبیه خودش نیست. چون خودش بارها تا مرز گناه ‌رفته اما در نهایت برگشته. و اصلاً گاهی هم رفته. این جنگ بین اخلاق و گناه است که دیدنی‌ست. وگرنه آدمی که مدام نماز می‌خواند و مرتکب هیچ لغزش و گناهی نمی‌شود انگیزه‌ای برای همراهیِ مخاطب ایجاد نمی‌کند. چون چنین آدمی اگر نگویم واقعی نیست، مطمئنم دراماتیک نیست!

ادامه دارد…

عکس‌ها: علی چاشنی‌گیر

تماشای «داوینچیز» در نماوا