مجله نماوا، محیا فرمانی

مقدمه- قسمت اول سریال شبکه‌ مخفی زنان هنوز حتی به نیمه نرسیده بود که فکر کردم از سرریزِ هیجان و شعف و لذت، قطعاً باید به نوشتن درباره‌اش پناه ببرم. از آنجا که در تمام گوشه‌‌های مغزم دزدگیرهایی دارم که همیشه حواس‌شان به هیجان‌زدگی‌های زودهنگام و قضاوت‌های شتاب‌زده است، از ترس بلند شدن صدای آژیر، خودم را جمع کردم و حرف‌ها را نگه داشتم تا پایان قسمت سوم. در قسمت نخست، سکانس کوتاهی هست که هوشمندی موجود در متن و کارگردانی جذابش برق از سرم پراند. لوکیشن، راهروی اداره‌ی «سجل‌احوال» است در سال‌های آغازین دهه‌ی اول قرن و مردمی که هجوم آورده‌اند به دنبال نام. میرزا محمود زنبورک‌چی در راهروی شلوغ پیش می‌آید و مردم از پی‌اش مستاصل و درمانده هرکدام جمله‌ای روانه می‌کنند و از کادر خارج می‌شوند. برای من همان یک سکانس کافی‌ست تا دستم بیاید با چه‌ اثری طرف هستم. طنازی هوشمندانه‌ی متن، بازی‌ موجزی که با «مرغ» و «سیمرغ» و «دکان عطاری» و «عطار نیشابوری» در این چند ثانیه شده سرراست و رندانه به ما می‌گوید مخاطب این سریال، چیزی از عامه‌ی مردم بیشتر دارد و یا در ایده‌آل‌ترین شکل، بعد از تماشای سریال چیزی ناگزیر به او اضافه خواهد شد.

یک- افشین هاشمی باهوش است. به شکل کاملاً جدی –سال‌هاست- موسیقی کار می‌کند، بازی می‌کند، می‌نویسد، کارگردانی می‌کند، ساز می‌زند و در این سال‌ها اگر مرور کنیم هرجا ردپایی از او بوده، با عبارتِ «حال خوب» توصیف دشوار آن کار را برای خودمان خلاصه کرده‌ایم. یعنی وقتی در فیلم شیرین و پُرپرداختِ «یه حبه قند» در گروه کارگردانی بوده یا در آن فیلم مهجور اما جذاب «خسته نباشید» یا در فیلم مستقل خودش «خداحافظ دختر شیرازی» -که در کمال سادگی‌ پر از تصویرهای ازیادرفته و مهم زندگی انسان‌هاست- در تمام این‌ها یک روح مشترک پیدا می‌کنیم: آثاری که قرار است «حال ما را خوب کنند.» انگار آن مساحت شوریده‌ی آفریننده که در درون افشین هاشمی وجود دارد در بیرونش هم بی‌کم‌وکاست و به همان وسعت و انطباق ظهور می‌کند. او نه‌تنها خلاق است، که خلاقیت در او امضا دارد و منحصربه‌فردی‌اش در چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده جسور نیز هست. به تعبیر دیگر او در زندگی هنری‌اش «از خط بیرون نمی‌زند.» همه‌چیز به‌جا و درست و خالص و به‌اندازه راه خودش را طی می‌کند. مسیر خلق اثر او مثالِ تصویر اسبی‌ست که نجابت و بازیگوشی را همزمان دارد و چهارنعل در دشتی بی‌انتها می‌تازد، خسته نمی‌شود و مقصدش همان دویدن است و بس.

دو- اگر شما هم مثل من، «صحنه» را بر «تصویر» ارجح می‌دانید، یا ساده‌تر بگویم برای تئاتر ارزش و اهمیت بیشتری از فیلم و سریال قائلید، مسحور کارگردانیِ سرحال و ماهرانه در «شبکه‌ مخفی زنان» خواهید شد. البته از تاثیر «متن» درجه‌یک نگذریم که آن‌هم ناگزیر، بر ریشه‌های خالص تئاتریِ نگارنده‌اش که محمد رحمانیان باشد، استوار است. وقتی ستون‌های یک اثر تصویری بر روی پایه‌هایی از جنس فاکتورهای نمایشی بالا می‌رود، ترکیب تازه‌ای در مدیوم متفاوت کشف می‌شود – معجونی جادویی که چون کنندگانش نه در ایران که در دنیا انگشت‌شمارند، لذت و مزه‌اش برای مخاطب دست‌نخورده و ناب باقی مانده است. برای همین است که «شبکه مخفی زنان» در لحظه‌هایی، ما را یاد فیلم آخر بهرام بیضایی می‌اندازد یا آن تنها فیلم سینمایی حمید امجد –که اتفاقا هاشمی در هر دوی آنها بازی کرده- در «شبکه مخفی زنان» فرم و محتوا با نبوغ خاصی به موازات هم و در تاروپود همدیگر  بافته شده‌اند، با دقت و ظرافت و خلاقیت و… حلاوت!

سریال شبکه مخفی زنان

سه- به‌یاد نمی‌آورم هیچ فیلم و سریال ایرانی را که از لحظه‌ی نخست فشار دادن دکمه‌ی play، تمام حواسم را این‌طور میخکوب کرده باشد. «آنچه گذشت»های شوخ و شنگ با تیتراژی نامتعارف و دوست‌داشتنی که وادارم کرد کلمه‌به‌کلمه با دقت بخوانمش و تا پایانش لبخند از لبم نیفتد. انتخاب بازیگرهای به غایت درست و توانا، که ظاهراً هرکدام چند نقش را در طول ۳۰ قسمت ایفا کرده‌اند ‌(و موفق شدن در این شمشیر دولبه هم چه برای کارگردان و چه بازیگر بار دیگر کاربلدی خاص خودش را می‌خواهد.) گل سرسبد انتخاب‌های درست بازیگران، سیامک انصاری‌ست که به نظر می‌رسد حتی جاهایی از متن اصلا بر اساس ویژگی‌های بازیگری او نوشته شده باشد. شوخی‌های تکرارشونده (مثل آن بچه‌ی همسایه که همه‌جا یکهو پیدایش می‌شود) شوخی‌های ظریف و عمیق، و از آن‌طرف لحظات دراماتیک تروتمیز (مثل سکانس پروین اعتصامی) همه و همه‌ی اینها را کارگردان گذاشته است در ظرف شکیل و بسیط و اصیلی از «موسیقی». همان‌طور که در تیتراژ پایانی آمده، هاشمی نشسته و از بین صدها صفحه سنگی قطعات را انتخاب کرده. اینجاست که می‌فهمیم این کارگردان از هیچ چیز نمی‌ترسد و فقط کار خودش را می‌کند. اگر اینکه در سال ۱۴۰۱ از صدای ساز شهنازی و محجوبی و مشیرهمایون به وفور در کارت استفاده کنی اسمش جسارت نباشد، آن انتخاب قطع هشت‌میلیمتری به جای قطع استاندارد ۱۶:۹ یقیناً اسمش جسارت هست.

چهار-  آنان که من را از نزدیک‌تر می‌شناسند، می‌دانند که نظرم در مورد «شبه‌فمینیسم» غالب و معمول در جامعه‌ی امروزی چیست و چقدر مخالفم با آن ژست‌های «نقض‌غرض‌وار» که گاهی از آن طرف بام ِبرابری حقوق افتاده است و در موارد بسیاری مظلومیت را تبدیل به ابزار برای قدرت‌نمایی کرده که غالباً شایسته‌اش نیست. برای فرار از همین فمینیسم افراطی‌ست که در «شبکه مخفی زنان» از محترمانه و هوشمندانه پرداختن به مساله‌ی زنان خوش‌خوشانم می‌شود و از اینکه نگاه حاکم در آن به امور سطحی زنان ختم نمی‌شود. به نظرم در تمام طول تاریخ هربار که مردها، اثری درباره‌ی زن‌ها خلق کرده‌اند و از ارزش‌هایشان گفته‌اند، درست‌تر و دلچسب‌تر از وقت‌هایی بوده که خود زن‌ها به ستایش خودشان برخاسته‌اند.

پنج- القصه، سریال شبکه مخفی زنان برای من شبیه مجموعه‌ی چشم‌نواز کارت‌پستال‌های جادویی از تاریخ است، از شخصیت‌های مهمی که امروزِ ما را ساخته‌اند. کارت‌پستال‌هایی که انگار معجونی از موسیقی و تصویر و ادبیات و نمایش، فشرده شده در پاکت‌های کوچک‌شان. وقتی خالق برای خلق اثر از هیچ‌چیز کم نمی‌گذارد، وقتی در یک پلان ۱۰ ثانیه‌ای صحنه‌ی تصادف درویش‌خان را برایمان تصویر می‌کند تا میخکوب ‌شویم. حتماً که نقص‌هایی هم دارد، اما در روزگاری که در تمام فیلم‌ها و سریال‌ها آدم‌ها فقط همدیگر را به گلوله می‌بندند یا به دروغ و خیانت و پول و هزار فرع دیگر جهان -که هیجانشان اکثریت را به بند می‌کشاند- مشغول‌اند، «شبکه مخفی زنان» برای من و خیلی‌های دیگر می‌تواند نماینده‌ی همان عبارت تکراری باشد: «حالِ خوب…»

تماشای آنلاین سریال شبکه مخفی زنان در نماوا