مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

مهدی هاشمی یکی از نمونه‌های مهم در سینمای ایران برای تعریف بالانس بازی در دو سوی کمدی و درام است. او محیط دراماتیک نقش‌ها را به‌خوبی می‌شناسد و با درکی شهودی از هر نقش تلاش می‌کند تا در کلیشه و پیله یکنواختی و تکراری شدن فرو نرود.

ازاین‌روست که در کارنامه نقش‌آفرینی‌های او از یک‌سو شوخ‌طبعی و طنازی قابل‌درک است و از سوی دیگر کاریزما و جدیتی هوشمندانه بر قامت نقش‌ها می‌دوزد که همراهی و هم مسیری مخاطبان با او را به دنبال دارد.

به بهانه ایفای نقش مدبرالملک در سریال در حال پخش «شبکه مخفی زنان» از سایت فیلم نماوا فهرستی منتخب و متفاوت را از کارنامه بازیگری مهدی هاشمی در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی بررسی می‌کنم.

۱۰/ غول – «چراغ جادو»: تنهایی و افسردگی

سریال «چراغ جادو» به کارگردانی مشترک همایون اسعدیان و مسعود کرامتی، روایتی از تنهایی و افسردگی کاراکتر غول با بازی مهدی هاشمی است. در این سریال غول نمادی از همه حسرت‌ها و غم‌هایی است که هر انسانی از نداشتن چیزها به آن می‌رسد.

غول که از بند چراغ جادو رهایی یافته و زندگی جدیدی را آغاز کرده نامیراست و زندگی جاودانه دارد اما همه آنهایی که در زندگی او هستند پس از مدتی می‌میرند و او تنها می‌شود. چنین روایتی این فرصت را در اختیار مهدی هاشمی قرار داد تا روی تنهایی غول و حسرت داشتن خانواده مانور دهد و به‌خوبی افسردگی و غمگینی کاراکتر او را برای مخاطبان جا بیندازد.

۹/ بهرام پرتوی – «غریبه»: حفظ شرافت

فیلم «غریبه» ساخته رحمان رضایی روایتی از مصائب بازنشستگی است. بهرام پرتوی کارمند بازنشسته شهرداری با موقعیت جدیدش نتوانسته ارتباط برقرار کند و زندگی برای او پرملال شده است. او که سی‌سال هر روز صبح به اداره رفته و به امور مردم رسیدگی کرده است اکنون از اینکه زنبیل به دست بگیرد و نان و دیگر مایحتاج خانه را بخرد، به پارک برود و با پیران بنشیند و سخن بگوید یا به دیدوبازدید با اقوام و دوستانش بپردازد احساس بطالت می‌کند.

به‌واقع او هنوز انرژی انجام کار دارد و معتقد است که برای بازنشستگی او هنوز زود بوده است. همین رویکرد سبب می‌شود تا او برای پیداکردن کار جست‌وجو کند اما روحیه دادوستدی شهر و غل‌وغش موجود در بسیاری از کارها با روحیه شریف و انسانی او سازگار نیست و گویی او غریبه‌ای در میان جمع است که نه حرف شهر را می‌فهمد و نه آدم‌های شهر نگرش آرمانی و اخلاقی او به موضوعات را درک می‌کنند.

چنین تفاوت نگرشی سبب می‌شود تا او در دو کار پیشرو یعنی کار در یک مجتمع ساخت‌وساز در کنار دامادش که مهندس شرکت ساختمانی است یا همکاری با برادر همسرش در نمایشگاه اتومبیل نتواند به نگرش مشترکی با کارفرمایان برسد اما سرانجام در شهری با این تناقضات و تضادها کاری همسو با احوالات درونی بهرام پرتوی پیدا می‌شود و او در یک مدرسه به انجام امور اداری مشغول می‌شود.

۸/ قربانعلی کیسومی – «تلفن همراه رئیس‌جمهور»: گوشی برای شنیدن دردها

پردازش شخصیت قربانعلی کیسومی در فیلم «تلفن همراه رئیس‌جمهور» ساخته علی عطشانی از مهم‌ترین تلاش‌های سینمای ایران برای نمایشی نمادین و کنایی از سیرکی به اسم قدرت و پستوهای آن است. قربانعلی یک فرد معمولی است که با وانت، بار جابه‌جا می‌کند. اصرار همسر و دخترش باعث می‌شود تا او برای خرید سیم‌کارت به بازار معاملات تلفن همراه برود؛ قیمت‌ها با بودجه او همخوانی ندارد و او مستأصل از مغازه‌ها خارج می‌شود.

در این میان جوانی به نام محمود آخرت به قربانعلی یک سیم‌کارت می‌فروشد و این سرآغازی بر ماجراهای بعدی برای یک فرد معمولی است. تماس‌های گاه‌وبی‌گاه و نامربوط به این شماره و تقاضای همه برای سخن‌گفتن با رئیس‌جمهور سرانجام قربانعلی را در هاله‌ای از توهم خودمهم‌پنداری فرومی‌برد و او گویی خود را رئیس‌جمهوری می‌پندارد که باید شنوای دردهای مردم باشد.

او چنان در این قالب فرومی‌رود که نسبت به شهروندان احساس وظیفه می‌کند و حتی به‌گونه‌ای در این راه پیشروی می‌کند که در خیابان با مأموران گشت ارشاد درگیر می‌شود، به کمک زنی گرفتار و دخترش می‌شتابد و حتی به همه تماس‌ها که خطاب به رئیس‌جمهور است گوش می‌دهد و شنوای همه دردها و تلخی‌هایی می‌شود که افراد در زندگی با آن روبرو هستند و سرانجام از شنیدن همه این مشکلات حالتی مجنونانه پیدا می‌کند و تصور دارد که باید گامی برای مردم بردارد زیرا رئیس‌جمهور واقعی اوست که در این مدت همه دردها را از نزدیک شنیده و خود نیز در زندگی آن را لمس کرده است.

۷/ پیمان و رضا – «دو فیلم با یک بلیت»: آن‌سوی دوربین

مهدی هاشمی در «دو فیلم با یک بلیت» ساخته داریوش فرهنگ در دو نقش حضور دارد. در وهله نخست او یک ستاره سینما به نام پیمان است که بر سر اجرای حرکتی در سر یک سکانس با کارگردان فیلم به مشکل می‌خورد اما سرانجام از بالا به پایین می‌پرد و پایش می‌شکند.

در وهله دوم او در نقش رضا، دست‌فروشی که عاشق سینماست بازی می‌کند. این نقش‌آفرینی ازآن‌رو اهمیت دارد که پشت‌صحنه سینما همواره برای مخاطبان عام جذابیت داشته و شاید در فکر اغلب عاشقان سینما این آرزو جاری باشد که روزی نقشی را در یک فیلم ایفا کنند. شخصیت رضا بخت این را می‌یابد که به دلیل شباهت با پیمان، جای او را که دچار مصدومیت در صحنه فیلم‌برداری شده، بگیرد.

رضا از این موقعیت خرسند است و همچون یک فرد عامی رفتار می‌کند که نه از قواعد رفتار در سینما و پشت‌صحنه آن باخبر است و نه انعطافی دارد تا تفاوت‌های سینمایی که اکنون می‌بیند با آنچه در باور داشته را درک کند.

چنین برداشتی از سینما سبب می‌شود تا رضا ازخودبی‌خود شود و در حین کار دلبسته کاراکتر زن فیلم شود و شبی با دسته گلی به جلوی اتاق او برود و راز دل بازگوید اما برخورد ستاره زن (افسانه بایگان) آب سردی است بر همه رؤیابافی‌های او و در انتها او را در فرودگاه و پشت شیشه‌هایی می‌بینیم که رفتن ستاره زن از ایران را نظاره می‌کند.

رضا پس از این موقعیت از کارگردان و دستیارانش می‌خواهد تا دست او را بگیرند و به او کمک کنند تا در سینما کار کند و سرانجام درحالی‌که دسته گلی در دستانش است به خانه نزد همسر بازمی‌گردد درحالی‌که شاید این بار به‌عنوان عضوی جدید از گروه نزدیکان کارگردان راهی به سینما یافته است.

۶/ نصرالله مددی – «زرد قناری»:‌ مال‌باخته مصمم

در فیلم «زرد قناری» ساخته رخشان بنی‌اعتماد محوریت قصه با کلاهبرداری‌هایی است که صورت می‌گیرد. یعنی فروش زمین به یک شخصیت ساده‌دل شهرستانی آن هم درحالی‌که آن زمین به چندین نفر فروخته شده است سبب می‌شود تا نصرالله مددی برای استیفای حقش آواره تهران شود و جالب اینکه در پایتخت نیز از خودی می‌خورد و آقا کمال باجناق او دامی برایش پهن می‌کند و با فروش پیکانی که قبلاً به دیگران فروخته است نصرالله را در چاله کلاهبرداری‌های متعدد می‌اندازد. واکنش نصرالله به این اتفاق پیگیری و مصمم بودن برای پیداکردن پیکان زردرنگ است و سرانجام در روزی که آقا کمال آن خودروی رنگ شده را به فرد دیگری می‌فروشد نصرالله سر می‌رسد و خودرو را به داخل مغازه کمال می‌کوبد.

۵/ یوسف – «آقا یوسف»: قصه تنهایی یک مرد

«آقا یوسف» ساخته علی رفیعی، قصه آدم‌های تنهایی است که گوشی برای درمیان‌گذاشتن رازهای درونشان پیدا نمی‌کنند؛ قصه تفاوت نگاه نسل‌هاست؛ نوعی بازبینی سبک زندگی جامعه شهری است و از طریق حضور آقا یوسف در منازل مردم جهت نظافت، به شیوه‌ای دراماتیک این تنهایی را نشان می‌دهد.

بازی مهدی ‌هاشمی در این نقش از ۲ فرایند حسی برجسته می‌گذرد؛ عشقی پدرانه که برای بالابردن عزت‌نفس دخترش و به‌منظور جلوگیری از بروز کمبود در زندگی رعنا و بدون آنکه دخترش متوجه شود، پس از بازنشستگی به‌عنوان کارگر نظافتچی در منازل مردم به خدمت مشغول است و نکته جالب آنکه بازی بیرونی نقش و جلوه آشکار بازی اندامی و پرفشار با مهارتی خواستنی از سوی مهدی هاشمی لحاظ می‌شود تا یکی از شریف‌ترین کاراکترهای سینمای ایران بر پرده نقش ببندد.

۴/ محمدجواد حلیمی – «خارج از محدوده»: اراده قانونی برای برقراری امنیت

فیلم «خارج از محدوده» ساخته رخشان بنی‌اعتماد روایتی کمیک از موانع قانونی و اداری زیستن در سکونت‌گاهی در حاشیه تهران تحت عنوان هرت‌آباد است و سرگردانی و سردرگمی محمدجواد حلیمی شخصیت اصلی فیلم (با بازی مهدی هاشمی) در اجرای قانون را به موانع و پراکندگی سیستم اداری و به‌نوعی نبودن یکپارچگی سیستم اداری پیوند می‌زند.

استیصال شخصیت از این بی‌توازنی و نبود یکپارچگی در میان نهادهای اجرایی از یک‌سو و اراده و تصمیم قوی حلیمی برای اجرای عدالت و برقراری نظم و قانون در هرت‌آباد شمایلی از یک مرد قانون‌مدار را از او تداعی می‌کند.

۳/ احمد – «همسر»: مهر شوهری

نقش‌های جدل‌انگیز هم به دلیل هیجان و تنشی که می‌آفرینند و هم به لحاظ ارزش‌های هنری واجد امتیاز بالایی در فیلم‌ها هستند. نقش احمد در فیلم همسر ساخته مهدی فخیم‌زاده درست از همین منظر قابل ارزیابی است؛ نقش مردی که تصور دارد هیئت‌مدیره شرکت داروسازی او را به‌عنوان مدیر برمی‌گزیند اما به ناگهان با انتخاب همسرش به‌عنوان مدیر جدید رؤیاهایش نقش‌برآب می‌شود و نمی‌تواند همسرش را در مقام مدیر بالاسری خود در شرکت بپذیرد و ازاین‌رو مجادله و تقابل با همسرش را در پیش می‌گیرد.

مهدی هاشمی توانست به زیبایی این تقابل و مجادله را هم در واکنش‌ها و هم در دیالوگ‌ها اجرا کند. نقش به دلیل همین ذات تنش گونه می‌توانست با اشتباه محاسباتی بازیگرش در نمایش سه‌گانه حسی «خشم و استیصال هنگام اعلام نام مدیر جدید شرکت، لجبازی و تقابل در شرکت با مدیر – همسر خود و نیز تنظیم روابط خود با رفقا و دوستانش در پاندولی از همراهی – تقابل هنگامی که در دو ساحت معاونت و مدیریت ایفای نقش می‌کرد» به تجربه‌ای ناامیدکننده بدل شود اما مهدی هاشمی معیارهای اجرای نقش را به‌خوبی درک و مقتضیات زمانه را در مسیر بازنمایی روحیات احمد لحاظ کرد.

۲/ آقای راوندی – «هزاران چشم»: تخیل واقعیت‌ها، ادراک بحران‌ها

سریال «هزاران چشم» ساخته کیانوش عیاری یکی از مهم‌ترین تلاش‌های تلویزیون برای بازتاب درستی از چالش‌های زیستن در تهران است. آقای راوندی مشاور خانوادگی یکی از مجلات است که با مشکل نابینایی روبروست ازاین‌رو نامه‌هایی که برایش آمده از سوی دستیارش برای او خوانده می‌شود و او خود را به‌جای افراد داخل آن نامه می‌گذارد و موقعیت‌هایی که آن افراد با آن روبرو هستند را تصور می‌کند و مخاطب در واقع از طريق ذهن اين مشاور نابينا ماجرا را دنبال می‌کند.

چنین تمهیدی سبب شده تا آقای راوندی در جایگاهی از یک خردمند و سروش آگاهی قرار بگیرد که قرار است بخشی از ناگفته‌ها و ناشنیده‌ها در پستوی ارتباطات اجتماعی را برای مخاطبان رمزگشایی کند.

به‌واقع هزاران چشم مفهومی از هزاران ديد به واقعیت ماجراهاست. هزاران هزار چشمی كه می‌توانند نوشته‌ای را بخوانند، يادداشتی را مطالعه كنند و هزاران بار در ذهنيت خود به آن عينيت ببخشند.

۱/ مدبر الملک – «شبکه مخفی زنان»: صدور فرمان نامه میرزا

شبکه مخفی زنان

زن هراسی و تردیدی که در وجود مدبرالملک نهفته است کارکردی استعاری دارد. بدین معنا که نگرش او به فعالیت‌های اجتماعی زنان و یادکرد از این فعالیت‌ها به‌عنوان خطری بالقوه هم بازتابی از نگرش‌های تثبیت شده در ایران نسبت به زنان در طول سده‌های متمادی است و هم بازنمایه ای از چالش‌ها و محدودیت‌هایی که جامعه نسوان برای انجام هر کنش و رفتاری در جامعه سنتی ایران با آن از دیرباز رویارو بوده‌اند.

مدبرالملک نمادی از مدیریتی تحدیدگر (محدودکننده) است که به هر فعالیت نوظهوری به دیده شک می‌نگرد و تلاش می‌کند تا با کنترل و محدودسازی بسترها، امکان بهره‌وری و کارآمدی آن عرصه را زیر نظر خود به انجام برساند. چنین نگرشی سبب شده تا مدبرالملک در پی دریافت نامه‌ای محرمانه و آگاهی از تشکیل شبکه‌ای مخفی از زنان نواندیش، تدبیر نفوذ به حلقه‌های این شبکه را از طریق مجاب کردن میرزا محمود به ارتباط‌گیری با نسوان پیگیری کند و به قولی با صدور فرمان نامه میرزا تلاش دارد تا چشمی سوم را برای بررسی این فعالیت‌ها به کار بگیرد که شاید تا حدودی به حقه اسب تروا شباهت داشته باشد.

این نکته بدین معناست که مدبرالملک از طریق میرزا محمود که به ملاطفت و مهربانی با زنان شهره است تلاش می‌کند تا شیوه نفوذ غیرمحسوس را به کار بگیرد و در واقع میرزا محمود را به‌مثابه یک فرد محترم و مطمئن به دل شبکه اجتماعی و فرهنگی زنان متجدد و فخرآور ایران در دهه ابتدایی قرن ۱۴ خورشیدی نفوذ دهد.

تماشای آنلاین سریال شبکه مخفی زنان در نماوا