مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

اکتاویا باتلر (۲۰۰۶-۱۹۴۷) در سال ۲۰۰۰ در نامه‌ای نوشت: «اگر فیلمی از روی کتاب “خویشاوند” ساخته شود، من نقشی در آن نخواهم داشت.»

این یکی دیگر از پیش‌بینی‌های نویسنده سیاه‌پوست آمریکایی بود که تقریباً درست از کار درآمد، اگرچه او درمورد قالب اشتباه می‌کرد. «خویشاوند» (Kindred) که براندن جیکابز-جنکینز، نمایشنامه‌نویس برای اف‌ایکس-هولو اقتباس کرد، نه یک فیلم است و نه تفسیری کاملاً وفادار از رمان باتلر، اما در زمانی از راه رسیده که علاقه به مجموعه آثار باتلر بیش از هر وقت دیگری است و این که چگونه نوشته‌های فراوان او که عمدتاً رمان‌های علمی تخیلی هستند، بیش از ۱۵ سال پس از مرگ او همچنان در دنیای ما طنین‌انداز می‌شوند.

مالوری جانسون

«خویشاوند»، معروف‌ترین رمان باتلر است و بیش از هر کتاب دیگر او تدریس شده است. این رمان که در ۱۹۷۹ منتشر شد، داستان دینا فرانکلین (با بازی مالوری جانسون در سریال)، یک نویسنده ۲۶ ساله آفریقایی-آمریکایی را روایت می‌کند که به‌طور مکرر و غیرمنتظره از سال ۱۹۷۶ به مزرعه‌ای در مریلند در اواسط قرن نوزدهم سفر می‌کند. هر بار که دینا به گذشته برمی‌گردد، خود را در حالی می‌یابد که زندگی روفوس ویلین، جد سفیدپوست برده‌دار خود را نجات می‌دهد. او تنها وقتی به زمان حال بازمی‌گردد که جان خودش در خطر باشد.

باتلر در ۱۹۸۸ در مصاحبه‌ای با لری مک‌کافری، منتقد ادبی گفت «خویشاوند» با تلفیقی از ژانرها، دوره‌های تاریخی و اتفاقات پیش از جنگ داخلی در آمریکا، حاصل بحث‌های ایدئولوژیکی او در طول تحصیل در کالج در دهه ۱۹۶۰ درباره عمق و وسعت قیام بردگان علیه اربابان خود بود.

جیکابز-جنکینز با علم به این موضوع به دنبال آن بود که ضمن به‌روز کردن داستان برای انتقال پیچیدگی واقعیت نژادی در آمریکای پس از اوباما، آن تنش‌ها را به تصویر بکشد. او که همواره از هواداران باتلر بود، قصد داشت در ۲۰۱۰، زمانی که «همسایه‌ها»، اولین نمایشنامه‌ بلندش در پابلیک تیه‌تر در شهر نیویورک به صحنه رفت، «خویشاوند» را به یک سریال تلویزیونی تبدیل کند

نمایش او با استقبال مواجه شد، اما این «یک سیاه‌پوست دورگه»، نمایشنامه برنده جایزه اوبی جیکابز-جنکینز در ۲۰۱۴ بود که جایگاه او را به‌عنوان یکی از هیجان‌انگیزترین نمایشنامه‌نویسان جوان آمریکا تثبیت کرد. نمایش او، یک اقتباس طنز از «سیاه‌پوست دورگه» نوشته دیون بوسیکو – یک ملودرام قرن نوزدهمی درباره داستان عشق تراژیک بین سفیدپوستی تحصیل‌کرده در اروپا و صاحب یک مزرعه و شخصیت اصلی نمایش که زنی برده است – با استقبال پرشور منتقدان مواجه شد و فروش بسیار خوبی نیز داشت. بن برنتلی در نقد خود برای نیویورک تایمز نوشت: «به نظر می‌رسد موفقیت نمایش شهرت نویسنده آن را به‌عنوان یکی از اصیل‌ترین و روشنگر‌ترین نویسندگان این کشور درباره مسائل نژادی تأیید می‌کند.»

جیکابز-جنکینز حتی در آن شرایط نیز به «خویشاوند» متعهد ماند. او در ۲۰۱۵، کورتنی لی میچل، صاحب حقوق رمان باتلر را متقاعد کرد این اثر باید یک سریال تلویزیونی باشد و نه یک فیلم، چیزی که پیش از آن تعدادی از تهیه‌کنندگان و حتی خود باتلر در نظر داشتند.

اما این اقتباس چگونه شکل گرفت. جیکابز-جنکینز ۳۸ ساله که متولد واشینگتن، دی.سی. است، می‌گوید: «برده‌داری سوژه زندگی هنری من است. یادم می‌آید شیفته کارهای بصری افرادی چون کارا واکر، گلن لایگان و کری جیمز مارشال شدم و تعجب می‌کردم چرا آن‌ها تا این حد از تئاتر جلوتر هستند. در آن زمان به خودم گفتم، “می‌خواهم این افراد را عمیقاً بررسی کنم و بر مبنای بررسی عمیق خودم، نمایشنامه‌ای بنویسم.” بحث آن‌ها را هر چه بود استنشاق کردم و تلاش کردم آن را به فضای تئاتر برگردانم. حقیقت این است که زندگی هنری من هم درنهایت تا حدی متأثر از نگاهی است که به‌عنوان یک هوادار دارم. یادم می‌آید در ۲۰۱۰ “خویشاوند” را دوباره خواندم و فکر کردم، “این باید یک سریال تلویزیونی باشد.” لحظه‌ای طلایی بود.»

او ادامه می‌دهد: «بلافاصله به این فکر کردم که چطور می‌توانم حقوق اقتباس از رمان باتلر را بگیرم. کتاب از ۱۹۷۹ در دسترس بود و تعدادی مدام تلاش می‌کردند از آن یک فیلم بسازند. من اعتقاد داشتم این یک فیلم نیست. چون کل کتاب درباره تجربه گذر زمان و دیدن تغییر شکل آدم‌ها، تماشای تحول، رشد، زوال و تغییر سرسپردگی آن‌هاست. شش سال طول کشید تا حقوق کتاب را به دست بیاورم و بعد وظیفه من برگردان آن در قالب یک سریال تلویزیونی و درنهایت باز کردن لایه‌های کتاب برای مردم شد.»

صحبت از گذر زمان شد. داستان رمان باتلر در ۱۹۷۶، هم‌زمان با دویستمین سال اعلام استقلال آمریکا اتفاق می‌افتد، اما جیکابز-جنکینز زمان وقوع داستان سریال را به ۲۰۱۶ تغییر داد.

او درباره این تغییر توضیح می‌دهد: «من در طول راه با مریلی هایفتز، مسئول اجرای وصیت ادبی باتلر و مدیر برنامه همیشگی او خیلی دوست شدم. یکی از چیزهایی که مریلی به من گفت این بود: “اکتاویا اگر زنده بود از تو می‌خواست حالا این کتاب را بسازی.” این حرف به دلم نشست. فکر می‌کنم سال ۲۰۱۶، آخرین نفس‌های ساده‌لوح بودن درمورد نوع پردازش میراث این رژیم نژادی بود که آمریکا بر پایه آن بنا شد. خاطرتان هست روز بعد از انتخاب اوباما، ناگهان بحث درباره عبارت “پس از نژاد” مطرح شد؟ یادم می‌آید پرسیدم: “منظور چیست؟” ضمن این که فکر می‌کنم چون مردم نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ را نمی‌دیدند، ناگهان احساس کردیم به‌عنوان یک کشور در حال پسرفت هستیم. “خویشاوند” استعاره نهایی این نگاه هم بود.»

در سریال، برخلاف بسیاری از بازنمایی‌های معاصر دیگر از بردگان در تلویزیون و فیلم، دینا ‌تنها نیست. او در هر دوره گروهی را دارد تا به او کمک کند.

جیکابز-جنکینز درباره اهمیت این موضوع می‌گوید: «فکر می‌کنم اکتاویا نسبت به خانواده وسواس داشت. او نام “خویشاوند” را برای کتاب خود انتخاب کرد و داستان درباره سیاسی کردن خانواده است. رویکرد من این بود که همیشه به کاری که اکتاویا انجام ‌داد فکر کنم و تلاش کنم آن جهان را انعکاس یا بسط دهم – من همه نشانه‌ها را از او گرفتم، به‌جز این نکته که داستان را به سال ۲۰۱۶ آوردم. در عین حال، اکتاویا همیشه سعی می‌کرد چرایی وجود قبیله‌گرایی را درک کند. چرا ژن‌ها در قالب یک مفهوم تا این حد متنوع هستند، چطور از ژن مثل سلاح برای سرکوب مردم استفاده می‌شود و درنهایت ظلم در چه چیزی ریشه دارد؟»

این نکته که تنش محوری سریال به شخصیت دینا برمی‌گردد به «خویشاوند» اجازه داد با داستان سفر در زمان خود به شیوه‌ای بسیار متفاوت و دور از بیشتر سریال تلویزیونی علمی تخیلی روبرو شود.

جیکابز-جنکینز می‌گوید: «من نمی‌خواستم این که دینا چه زمانی به گذشته می‌رود و به حال برمی‌گردد قابل پیش‌بینی باشد. برای من به این معنی بود که ما نمی‌توانیم الگویی مانند یک اپیزود در لس‌آنجلس، یک اپیزود در گذشته داشته باشیم – آن نوع حال و هوای “جهش کوانتومی”. ما می‌خواستیم درمورد این که او چه زمانی به گذشته می‌رود و چه زمانی به خانه برمی‌گردد، به‌نوعی همچنان کمی تعجب کنیم یا تعلیق ایجاد کنیم. هدف این بود که تماشاگر در طول فصل احساس کند گذشته، سریال – یا زمان حال را می‌خورد.»

شخصیت دینا همچنین نیاز به تغییر برخی از روابط شخصیت‌ها و گنجاندن برخی دیگر را می‌طلبید. درحالی‌که در رمان، دینا از قبل با مردی سفیدپوست به نام کوین ازدواج کرده است، در سریال، کوین (مایکا استاک) به‌عنوان کسی معرفی می‌شود که دینا تازه با او آشنا شده و هر دو شناخت زیادی نسبت به هم ندارند. جیکابز-جنکینز با این تمهید، توسعه روابط بین نژادی دینا و کوین را در تماس مستقیم با تاریخ بردگی قرار می‌دهد که هنوز زیر سطح فرهنگ آمریکا شنا می‌کند.

او می‌گوید: «در کتاب، ما عملاً داستان ازدواج آن‌ها و فلاش‌بک‌ها را در بالای فصل‌ها می‌بینیم. درمورد سریال می‌دانستیم که نمی‌توانیم کل کتاب را در یک فصل پوشش دهیم، بنابراین پرسیدیم: “باید راهی برای نمایش این رابطه در زمان واقعی باشد. به شما یک بوم داده‌اند و این بوم بزرگ است. می‌گویید، “چه جور تصویری می‌توانم بکشیم؟” بنابراین مبنا را این گذاشتیم که دوربین در گذشته فقط بتواند دینا یا کوین را دنبال کند؛ بنابراین نمی‌توانستیم صحنه‌های خاص با افراد دیگر داشته باشیم، چون به‌نوعی سؤالات متفاوتی به همراه می‌آورد.»

جیکابز-جنکینز می‌گوید: «کتاب بسیار غنی است. فکر می‌کنم می‌توان این داستان را در صد اپیزود تعریف کرد – و آموزش دیدن سریال به مردم نیاز به زمان دارد. ضمن این که ما را با دو دنیای کاملاً مجزا و متفاوت آشنا می‌کند و این مشکل بود.»

دینا مجبور است به خاطر خودش تصمیمات سختی بگیرد و در اغلب موارد جان بقیه آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار را که به بردگی گرفته شده‌اند به خطر می‌اندازد تا مطمئن شود خودش در زمان حال به حیات خود ادامه می‌دهد.

جیکابز-جنکینز درمورد این که چگونه با نمایش ابهام اخلاقی دینا روی صفحه برخورد کرد، می‌گوید: «این بخش اساسی کتاب است و فکر می‌کنم چیزی است که دینا را جالب می‌کند. بیشتر مردم در یک قیام فعال مشارکت نمی‌کنند، اما به روش‌های کوچک برای حفظ پویایی خود می‌جنگند. این چیزی است که دینا را وا‌می‌دارد به خود بگوید: “یک دقیقه صبر کن، من برای اطمینان از وجود خودم، تبدیل به کسی شده‌ام که ممکن است وجود تعداد زیادی از آدم‌ها را نابود یا پاک کند. من می‌خواهم یک آدم خوب شناخته شوم و می‌خواهم فکر کنم که خوبی من به روفوس هم سرایت می‌کند.” اما عدالت این‌طور نیست که هر دو طرف را راضی نگه دارد. اگر همچنان به خودتان فکر کنید، درنهایت ازنظر اخلاقی تمام کارهایتان زیر سؤال می‌رود. این چالش جالبی است که دینا باید با آن روبرو شود.»

یکی از نگرانی‌ها درمورد داستان‌های برده‌داری می‌تواند این باشد که مخاطبان از آن‌ها خسته شده‌اند. آیا جیکابز-جنکینز نیز این نگرانی را داشت؟

او پاسخ می‌دهد: «همه ما تمایل داریم داستان‌های برده‌داری را به‌نوعی سهمیه‌بندی کنیم و فکر می‌کنم این سؤال اغلب فقط از هنرمندان سیاه‌پوست پرسیده می‌شود. هزار برنامه درباره خانواده‌های سفیدپوست ثروتمند که کارهای شرارت‌بار انجام می‌دهند روی آنتن می‌رود و هیچ‌کس برای آن سهمیه‌ای در نظر نمی‌گیرد. این تمایل برای نظارت بر هر نوع داستان‌سرایی درباره تاریخچه یک فرد که کار هنری انجام می‌دهد، جالب است. منظورم این است که این تاریخچه من و خانواده من است.»

او ادامه می‌دهد: «ضمن این که فکر می‌کنم مردم نگران استعاره‌ها و کلیشه‌هایی هستند که با چنین کارهایی می‌آیند، از آن می‌ترسند یا شاید بیزارند و منتظر صحنه‌ای آشنا هستند که در آن به یک زن برده تجاوز می‌شود یا کسی را به یک تیرک یا یک درخت می‌بندند و شلاق می‌زنند، اما من برای احترام به کتاب اکتاویا سعی کردم چیزهای جدیدی برای صحبت درمورد این مسئله پیدا کنم. ما هیچ‌وقت نباید از گفتن این داستان‌ها دست بکشیم، به‌خصوص در دورانی که گروهی از مردم سعی می‌کنند آن‌ را از کتاب‌های تاریخ پاک کنند.»

داستان‌های علمی تخیلی باتلر اغلب به‌عنوان تمثیلی برای برده‌داری تعبیر می‌شوند، هرچند او در ۱۹۹۶ در مصاحبه‌ای، صادقانه گفت: «تنها جایی که من از برده‌داری می‌نویسم جایی است که واقعاً به آن اشاره می‌کنم.» بااین‌حال، باتلر در کتاب «خویشاوند» به‌وضوح می‌گوید: دینا خود را در مزرعه‌ای در مریلند می‌یابد که به‌طور جدایی‌ناپذیری با تاریخچه خانوادگی او مرتبط است.

هم رمان و هم سریال از استعاره‌های افراطی هالیوود درمورد برده‌داری دور می‌شوند و بیشتر به سمت ارائه تصویری از شکل نفوذ شرارت‌ سیستم در زندگی روزمره – نه محدود به میز حراج یا تیرک شلاق – می‌رود. جیکابز-جنکینز می‌گوید: «من بارها و بارها گفته‌ام که هیچ‌چیز به‌اندازه فیلم و تلویزیون به درک ما از آن دوره زمانی آسیب نزده است.»

او ادامه می‌دهد: «من اهل تئاتر هستم و کارهای زیادی با موضوع برده‌داری انجام داده‌ام. اعتقاد بسیار قوی دارم که زیبایی‌شناسانه کردن این خشونت کار درستی نیست. آب و تاب دادن به خشونت فیزیکی اغلب توجه مخاطب را از این موضوع که برده‌داری درواقع بسیار موذیانه‌تر بود، منحرف می‌کند. این یک خشونت روزمره بود.»

جیکابز-جنکینز در پایان می‌گوید: «ما در فصل اول ایده‌های زیادی داشتیم. امیدواریم فصل دو را هم داشته باشیم تا بتوانیم به کاری که در نظر داریم ادامه دهیم.»

تصمیم به گسترش داستان در چند فصل انتقادهایی به دنبال داشته است. (هر هشت اپیزود فصل اول ۱۳ دسامبر ۲۰۲۲ در هولو پخش شد، اما سریال هنوز تمدید نشده است.) بااین‌حال، جیکابز-جنکینز امیدوار است گسترش جهان رمان، افراد بیشتری را تشویق کند که خودشان نوشته‌های باتلر را کشف کنند.

او می‌گوید: «می‌خواهم مردم با دیدن سریال فرضیات خود را درمورد چیزی که فکر می‌کنند از تاریخ، از خودشان می‌دانند زیر سؤال ببرند. می‌خواهم نوشته‌های اکتاویا را بخوانند.»

منبع: نیویورک تایمز، تایم، ایندی‌وایر

تماشای سریال «خویشاوند» در نماوا