مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

سریال دگردیسی (The Strain) که فصل اول آن ژوئیه ۲۰۱۴ از اف‌ایکس پخش شد، با وارونه کردن ایده‌های قدیمی درباره مردگان جاودانه توانست جایگاه خون‌آشامی در دنیای تصویر را از آثار رمانتیک پرادا و اطوار و نوجوانان عاشق‌پیشه پس بگیرد. یک نفر باید این کار را می‌کرد.

در آن سال‌ها به‌واسطه پروژه‌هایی مانند مجموعه فیلم‌های «گرگ و میش»، ما به‌قدری به خون‌آشام‌های جذاب که می‌خواستند جذب جامعه شوند، وابسته شده‌ بودیم که دیگر به یاد نداشتیم چگونه می‌شود آن‌ها را ناخوشایند و ترسناک کنیم.

در «دگردیسی»، خون‌آشامی (یا چیزی شبیه به آن) مانند یک ویروس پخش می‌شود و از طریق کرم‌هایی به‌اندازه نودل به بدن انسان‌ها نفوذ می‌کند. سریال هم‌زمان مفهومی سنت‌گرا و شبیه «نوسفراتو» از یک خون‌خوار پولدار اهل اروپای شرقی را گرامی می‌دارد (او در جعبه‌ای پرنقش و نگار مملو از خاک بومی خود از راه می‌رسد و بسیار دهشتناک است) و در کنار آن برای زنده کردن ترسناک‌ترین صحنه‌های خود، چاشنی بیماری‌های همه‌گیر به سبک زامبی‌ها و بارداری انگلی را به داستان اضافه می‌کند. سازندگان «دگردیسی» به‌تدریج تماشاگران را با گونه‌ای جدید از هیولا آشنا می‌کنند که تهدید آن به‌راحتی قابل توضیح نیست.

کوری استول

گیرمو دل تورو و کارلتون کیوز خالقان سریال «دگردیسی» هستند که از روی یک سه‌گانه ادبی نوشته دل تورو و چاک هوگان ساخته شد و تا سال ۲۰۱۷ در چهار فصل و درمجموع ۴۶ اپیزود ۳۹ تا ۴۴ دقیقه‌ای پخش شد.

فصل اول با فرود آمدن یک هواپیمای مسافربری در فرودگاه جی‌اف‌کی نیویورک آغاز می‌شود. از بیرون هیچ نشانی از زندگی در هواپیما دیده نمی‌شود؛ تمام پرده‌‌ها بسته است. مقامات یک «تیم تحقیق» با لباس‌های ایزوله از مرکز مبارزه با بیماری‌ها اعزام می‌کنند تا ببینند داخل چه خبر است. مسافران و خدمه پرواز همگی به نظر در آرامش روی صندلی‌های خود مرده‌اند.

درحالی‌که مقامات تلاش می‌کنند بر جزئیات حادثه سرپوش بگذارند، محقق ارشد، دکتر اِفرایم «اِف» گودوِدِر (کوری استول) و همکارش، نورا مارتینز (میا مائسترو) متوجه می‌شوند همه مسافران به‌طور کامل نمرده‌اند. چهار بازمانده وجود دارد، ازجمله خلبان، یک ستاره راک، یک وکیل سرسخت و دختری کوچک که به‌زودی مشخص می‌شود دقیقاً خودشان نیستند.

کوری استول و کوین دوراند

«دگردیسی» به لحاظ لحن و اجرا به‌طور قابل ملاحظه‌ای با ناامیدی از بقا در سریال «مردگان متحرک» متفاوت است، اما به همان اندازه می‌کوشد هیجان را حفظ کند و اگر به آن صرفاً به‌عنوان یک سریال ترسناک ناب، رها از استعاره یا معانی نگاه شود، چیزی به سبک قدیمی مشهود است.

هر ماجرای دنباله‌دار درمورد گسترش یک بیماری، ناگزیر شامل شخصیت‌های متعدد می‌شود. «دگردیسی» نیز مستثنا نیست. سریال علاوه بر اف و نورا، بر خود هیولا («ارباب») و دستیار او، توماس ایکهورست (ریچارد سامل) تمرکز دارد که یک میلیاردر شیفته زندگی جاودانه (جاناتان هاید) را متقاعد کرده‌ است هیولا را به نیویورک منتقل کند.

داستان‌های دیگر شامل یک مجرم سابق و عضو یک گروه خلاف‌کار (میگل گومز) می‌شود که می‌کوشد در بخش اسپانیایی‌های هارلم زندگی بهتری برای خود بسازد، همین‌طور یک کارمند سازش‌کار مرکز مبارزه با بیماری‌ها (شان آستین)، ضمن این که خیلی زود مشخص می‌شود هر خون‌آشام داستان خودش را دارد، همین‌طور صاحب سالخورده یک سمساری (دیوید بردلی از «بازی تاج و تخت») که از قبل با این موجودات درگیر بوده است.

بین تمام مسیرهای روایی سریال، بخش مربوط به واسیلی فِت (کوین دوراند) که کارش مبارزه با حشرات و حیوانات موذی شهر است، از همه جالب‌تر است، مردی از تبار اوکراینی که با بررسی موش‌های فاضلاب می‌فهمد قرار است اتفاق وحشتناکی در منهتن بیفتد. یک خط روایی دیگر، کمتر جذابیت دارد – تلاش اف برای این که بین کار و زندگی خود به یک تعادل برسد، حضانت مشترک پسرش را به دست آورد و با مخالفت همسر سابقش کنار بیاید. در بحبوحه همه‌گیری خون‌آشام‌ها، این خط داستانی به نظر غیر ضروری می‌آید.

یک قهرمان رمانتیک یا یک هیولا؟

گیرمو دل تورو، مغز متفکر قصه‌های ترسناک و فانتزی و خالق آثاری چون «هزارتوی پن»، «شکل آب»، «تیغه» و این اواخر «حجره عجایب»، از نوجوانی مجذوب خون‌آشام‌ها بود. او از همان ابتدا متوجه شد نسخه‌ای که بیشتر می‌پسندد، یک شخصیت اصلی رمانتیک نیست، بلکه بدنی بی‌روح است که متأثر از تشنگی فراوان به سمت وحشیگری سوق داده می‌شود. او در «دگردیسی» که اولین تجربه تلویزیونی‌اش در مقام نویسنده، تهیه‌کننده اجرایی و کارگردان (دو اپیزود) بود، موجودات خون‌آشامی ترسناکی خلق کرد که با خون‌آشام‌های محبوب سال‌های اخیر یک دنیا فاصله دارند.

دل تورو زمانی سراغ این داستان رفت که خون‌آشام‌ها روی پرده خیلی نرم شده‌ بودند. او درباره این که چقدر به بازگرداندن بی‌رحمی این موجودات تشنه خون افتخار می‌کند، می‌گوید: «من از نوجوانی خواب این خون‌آشام را می‌دیدم. یکی از سرگرمی‌های من جمع‌کردن افسانه‌های خون‌آشامی است. خیلی زود متوجه شدم به خون‌آشامی علاقه دارم که رمانتیک نیست، بلکه جسدی توخالی است که اراده‌ای نامقدس در آن سکونت دارد. نمی‌خواهم به کسی ثابت کنم که اشتباه می‌کند. وقتی خون‌آشام توسط جان دبلیو پولیدوری خلق شد، هم‌زمان به‌عنوان یک قهرمان رمانتیک و یک هیولا به دنیا آمد. هر دو دغدغه درست است، اما کمتر کسی حاضر است سراغ یک خون‌آشام بی‌رحم برود. من می‌خواستم این کار را انجام دهم، چون چیزی است که من را مجذوب خود می‌کند.»

ریچارد سامل

برای چاک هوگان، نویسنده داستان‌های معمایی و ترسناک، ماجرای «دگردیسی» زمانی شروع شد که چند سال پیش، مدیر برنامه‌های او تماس گرفت و پرسید: «تو گیرمو دل تورو را می‌شناسی؟»

هوگان می‌گوید: «بلافاصله گفتم: “معلوم است که می‌شناسم. کارگردان فیلم پسر جهنمی! فوق‌العاده است!”»

مدیر برنامه‌های هوگان وقتی شور و شوق او را دید، به او گفت دل تورو ایده‌ یک کتاب درمورد ویروسی را دارد که آدم‌ها را به خون‌آشام تبدیل می‌کند. این نکته را نیز اضافه کرد که او از موجودات ترسناک و گروتسک صحبت می‌کند و نه خون‌آشام‌های جذاب.

دل تورو به دنبال یک رمان‌نویس باتجربه بود که در نگارش کتاب به او کمک کند. هوگان که بیشتر به‌عنوان نویسنده کتاب «شاهزاده دزدان: یک رمان» که بن افلک بعدها فیلم «شهر» را از روی آن ساخت، شهرت دارد، می‌گوید: «گیرمو می‌خواست جنبه ترسناک این داستان را که بیشتر به خاطر آن معروف است بگیرد و آن را با یک رویه جنایی که تخصص من است پیوند بدهد.»

جاناتان هاید، راجر کراس و روتا گدمینتاس

هوگان کنجکاو شد و اطلاعات بیشتری خواست، اما فقط یک صفحه و نیم از یک طرح ۱۲ صفحه‌ای نوشته دل تورو به دستش رسید. همان مقدار کافی بود مطمئن شود باید به پروژه پاسخ مثبت بدهد. کمی بعد، هوگان در جشنواره فیلم نیویورک با دل تورو ملاقات کرد و این شروع همکاری دو مرد بود که منجر به نوشتن سه‌گانه «دگردیسی» شامل «دگردیسی» (۲۰۰۹)، «سقوط» (۲۰۱۰) و «شب ابدی» (۲۰۱۱) و بعدها مجموعه تلویزیونی شد.

با ورود کارلتون کیوز («گمشدگان») به‌عنوان تهیه‌کننده اجرایی و گرداننده سریال، تولید «دگردیسی» شتاب گرفت. او درباره این که چه چیزی باعث شد بخشی از این سریال باشد، می‌گوید: «یک سال پس از انتشار کتاب سوم، مدیر برنامه‌های من تماس گرفت و گفت اف‌ایکس تمایل دارد از روی سه‌گانه گیرمو و چاک یک سریال بسازد. بعد از دیدار با گیرمو که جلسه خیلی خوبی هم بود، تصمیم گرفتم با پروژه همراه شوم.»

او ادامه می‌دهد: «دلیل من برای موافقت با اجرای سریال این بود که داستان ژانر خون‌آشام را واژگون می‌کند. ما به جایی رسیده بودیم که خون‌آشام‌ها به‌طور فزاینده‌ای خوش‌تیپ‌، رمانتیک، غرق در تفکر و وجودی ‌‌شده بودند و مشکلات زندگی عاشقانه داشتند، یعنی این بزرگ‌ترین مشکلشان بود.»

دیوید بردلی

کیوز می‌گوید: «فکر کردم حالا فرصت بسیار خوبی برای بازگشت به ریشه‌های خون‌آشام‌ها است که واقعاً موجودات ترسناک، خطرناک و انگلی هستند. این ایده من را هیجان‌زده کرد. فکر همکاری با گیرمو هم هیجان‌انگیز بود، کسی که می‌توانستم روی او حساب کنم تا موجوداتی ازنظر بصری خیال‌انگیز و ابتکاری بسازیم. فکر نمی‌کنم کسی بهتر از او بتواند این کار را انجام دهد. واقعاً اعتقاد داشتم گیرمو می‌تواند این موجودات را اجرا کند و آن‌ها را فوق‌العاده باحال نشان دهد. او در “دگردیسی” یک صف فوق‌العاده تخیلی از موجودات به نمایش گذاشت.»

دل تورو و همکارانش برای ایجاد ظاهر موجودات ترسناک سریال، خصوصیات بیولوژیکی و نوع طراحی آن‌ها را در نظر گرفتند تا فقط به لحاظ ظاهری برای تماشاگران معنا نداشته باشند. هدف این بود که خون‌آشام‌ها حس ارگانیک داشته باشند و شبیه یک نمونه نژادی متفاوت در تاریخ تکاملی سیاره به نظر برسند.

دل تورو می‌گوید: «هرچه داستان سریال پیش می‌رود، شما بیشتر می‌توانید آن‌ها را به‌عنوان یک گونه ببینید؛ بنابراین طراحی خون‌آشام‌ها صرفاً به لحاظ مفهومی و ساخت مجسمه‌های آن‌ها تقریباً شش ماه طول کشید. اجرای آن به زمان خیلی بیشتری نیاز داشت. درواقع، به‌اندازه طراحی موجودات برای یک فیلم سینمایی، پیچیده و دشوار بود.»

کارگردان برنده اسکار درباره طراحی نوع قدرت خون‌آشام‌ها، زبان و ظاهر آن‌ها و مواردی از این قبیل می‌گوید: «من مطالعات زیادی درباره اسطوره خون‌آشام‌ها در سراسر جهان دارم و با روایت‌های ژاپنی، فیلیپینی، مالزیایی و اروپای شرقی از خون‌آشام آشنا هستم. در کودکی یادداشت‌های خیلی دقیقی درمورد اسطوره خون‌آشام‌ها به لحاظ وحشیگری، ساختار اجتماعی و زیست‌شناسی می‌نوشتم. بخشی از آن یادداشت‌ها به اولین فیلم من، “کرونوس” تبدیل شد و بخشی در فیلم “تیغه ۲” به کار رفت، اما بیشتر آن نکات را در “دگردیسی” به کار بردم.»

دل تورو درمورد طراحی “ارباب”، رهبر خون‌آشام‌های سریال، می‌گوید: «از همان ابتدا برای ما کاملاً مشخص بود او باید حداقل برای نیمی یا بخش زیادی از فصل مخفی باشد و دیده نشود. ایده من این بود این موجود که قرن‌ها زنده بوده است، اساساً تجسم بالاترین نقطه دوران تاریک در میان دنیای امروزی باشد.»

او ادامه می‌دهد: «شما آدم‌ها را با تلفن‌های همراه، هواپیماهای جت، آی پد، پیامک، اینترنت و همه این موارد دارید و در وسط آن یک تابوت ۹ فوتی حکاکی‌شده با موجودی است که قرن‌ها زنده بوده است. او موجودی باستانی است و این چیزی است که قدرتمندش می‌کند.»

دل تورو می‌گوید: «”ارباب” به هیچ‌یک از تجهیزات مدرن بشر که به او احساس امنیت کاذب می‌دهند اهمیت نمی‌دهد. ضمن این که باید همان‌قدر باستانی به نظر برسد، بنابراین تصمیم گرفتیم او لباس و شنل خودش را داشته باشد – لباسی چندلایه و در حال از هم پاشیدن، چون او مجموعه‌ای از لباس‌های دهه‌های ۱۸۰۰، ۱۹۰۰ و قرن ۲۱ را دارد. او لباس‌های کهنه را جمع می‌کند و خودش باید شبیه لباس‌های کهنه‌ای باشد که روی زمین انداخته شده‌ است؛ و از بین همه لباس‌های کهنه، این زائده بسیار پرتلالو و بیولوژیکی بیرون می‌آید که خون اولین قربانی را تخلیه می‌کند.»

میا مائسترو

او درباره طراحی بقیه شخصیت‌های خون‌آشام می‌گوید: «خب در این داستان، هر چه خون‌آشام‌ها بیشتر زنده بمانند، بیشتر انسانیت خود را از دست می‌دهند. اول‌ازهمه قلب خود را از دست می‌دهند. قلب آن‌ها تحت کنترل قلب خون‌آشام قرار می‌گیرد که عملکرد آن را تصاحب می‌کند. این ازنظر استعاری برای من مهم بود، چون مشعلی که این خون‌آشام‌ها را به‌سوی قربانیان خود هدایت می‌کند، عشق است. آن‌ها به سراغ افرادی می‌روند که بیش از همه دوستشان دارند؛ بنابراین یک غریزه‌ ذاتاً انسانی به غیر انسانی‌ترین مکانیسم تغذیه تبدیل می‌شود. بدن قربانیان در ادامه بیشتر تغییر می‌کند. من برای نشان دادن این تغییرات یک رویکرد بسیار بیولوژیکی در پیش گرفتم. فقط این نبود که به نظر جالب برسد. می‌خواستم طراحی به‌گونه‌ای باشد که ازنظر بیولوژیکی معنا بدهد. مثلاً موهای قربانیان به‌تدریج می‌ریزد، چون گرمای بدنشان به حدی می‌رسد که چربی پوست سر و ریشه‌های مو را می‌سوزاند و بعد رنگ پوست آن‌ها تغییر می‌کند، چون گلبول‌های قرمز خود را از دست می‌دهند.»

دل تورو درباره روند مشارکت با کارلتون کیوز و چاک هوگان در تولید «دگردیسی» می‌گوید: «گذراندن این روند با مشارکت‌های جدید واقعاً زیبا و برای من انرژی‌بخش بود. مشخصه‌های فیلمساز و کارگردان یا نویسنده بودن این است که شما بر آنچه اتفاق می‌افتد تسلط دارید. “دگردیسی” یکی از کامل‌ترین فرآیندهای همکاری بود که من تجربه کرده‌ام. مشخص کردن این که هر قلمرو به کجا می‌رسد کار سختی است، اما برای ما سخت نبود متوجه شویم هر کدام قدرت متفاوتی برای پروژه می‌آوریم.»

منبع: واشنگتن پست، کولایدر

تماشای سریال دگردیسی در نماوا