مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. «آن زمان مرسوم بود وقتی کشوری فیلمی می‌خرد، یک نسخه از فیلمنامه هم ضمیمه شود تا بتوانند فیلم را ترجمه کنند. ولی پینوکیو وقتی آمد فیلمنامه نداشت. یک سال در استودیو ماند و خاک خورد. در نهایت آقای آرکادی صاحب استودیو -که از ارامنه بود- تصمیم گرفت آن را برگرداند. استدلالش هم درست بود می‌گفت وقتی فیلمنامه نیست دیالوگ از کجا بیاوریم؟ از او خواستیم دست نگه دارد و و بگذارد ما محض نمونه یک قسمت را دوبله کنیم. برایش سوال بود که چطور؟ با بچه‌ها جمع شدیم و سه چهار مرتبه فیلم را تماشا کردیم. خط اصلی قصه دست‌مان آمد. نقش‌ها را قسمت کردیم. من شدم روباهِ مکار و به صدای روباه یک ته لهجه رشتی دادم و صداهایی هم برای واکنش‌های او -مثلاً فکر کردن‌اش-  ابداع کردم. کنعان کیانی شد گربه‌نره. نادره سالارپور نقشِ پینوکیو را بازی کرد و ناهید امیریان نقشِ جینا را. شروع کردیم از اول تا آخر فیلم را با بدیهه‌سازی پر کردیم. اصلاً و ابداً چیزی روی کاغذ نیاوردیم. همه را هم‌زمان روی تصویر گفتیم. خیلی هم خوب درآمد.» [دفترهای تآتر (دفترهای نیلا)، دفتر سیزدهم، «آن مرد سرود گمشده می‌خواند» گفت‌وگوی امیرحسین سیادت با مرتضی احمدی] 

دو. آشنایی ایرانیان با شخصیت پینوکیو، البته مربوط به سریال انیمیشنی پینوکیو [محصول نیپون انیمیشن/ ۱۹۷۶] نیست پیش از آن با انیمیشن مشهور دیزنی با این شخصیت آشنا شده بود [۱۹۴۰] و پس از آن، با ترجمه‌ای که صادق چوبک از این رمان مشهور کارلو کلودی منتشر کرده بود با نام «آدمک چوبی» اما نسلی که در دهه‌ی ۱۳۵۰ [دهه ۱۹۷۰] شروع به ورود به جامعه کرد، پینوکیو را با همان انیمیشن ژاپنی شناخت که تقریباً ربطی به رمان کلودی نداشت نه فقط به این دلیل که فیلم‌نامه‌اش در ایران نوشته شده بود (!) بلکه در نسخه‌ی اصلی هم، ماجراها بیشتر نوعی گرته‌برداری از آن رمان بود تا بازسازی آن.

سه. حالا می‌رسیم به «پینوکیو»ی گیرمو دل تورو، که شباهت‌اش به آن سریال کارتونی محبوب ژاپنی در همان بی‌ارتباطی با رمان کلودی‌ست! آن سریال، لااقل، مایه‌هایی از رمان را به وام گرفته بود و بعد سازندگان، میانِ وقایع را با تخیل خود پر کرده بودند اما کل اثر دل تورو، تخیل اوست! خوب هم درآمده اما «پینوکیو» به روایت دل توروست.

چهار. سریال کارتونی که تقریباً مقارن با انقلاب ۵۷ از تلویزیون ایران به نمایش درآمد، اثری کاملاً غیرسیاسی بود اما «پینوکیو»ی دل تورو اثری سیاسی‌ست؛ نه اینکه مستقیماً به سراغ سیاست رفته باشد او با قرار دادن این شخصیت در مقطعی از تاریخ ایتالیا که طرفداران موسولینی به قدرت رسیده بودند و کنار هم قرار دادن کلیسا و اقتدار سیاسی [که در واقعیت هم همین طور بوده و حتی پاپ هم طرفِ موسولینی بوده]، عملاً کار را از ژانر کودک و نوجوان بیرون برده و وجهی بزرگسالانه به آن بخشیده است؛ البته دل تورو، همان نگاهی را که به اقتدار سیاسی دارد به کلیسا ندارد و کلیسا، در نماهایی که هنوز فاشیسم ظهور نکرده، منفی نشان داده نمی‌شود همچنان که وقتی کشیش سالخورده و شهردار فاشیست به درِ خانه ژپتو می‌آیند، کاملاً ته‌مانده‌ی همراهی با مردمِ کشیش پیر، حس می‌شود.

پنج. این نخستین باری نیست که دل تورو، به سراغ سیاست رفته و از دورانی غیرِ انسانی، روایتی انسانی به دست داده؛ در آثار دیگرش هم چنین رویکردی را شاهدیم و شاید از همه بیشتر، در «هزارتوی پن» [۲۰۰۶] که در آنجا هم با اقتدار سیاسی روبروییم از همان نوعی که حالا در پینوکیو با آن روبروییم اما داستان آن فیلم در اسپانیای فرانکو روایت می‌شد و داستان این یکی در ایتالیای موسولینی و در هر دو فیلم هم، اقتدار سیاسی در چارچوب فاشیسم به تصویر کشیده شده‌ است.

شش. دل تورو و تیم برتون اختلاف سنی قابل ملاحظه‌ای ندارند [دل تورو متولد ۱۹۶۴ است و برتون متولد ۱۹۵۸] اما برتون یک دهه زودتر وارد سینمای حرفه‌ای شد و خیلی زود، نه تنها توانست به موفقیت برسد که سینمای خاص خود را با این جهان‌بینی خلق کرد که «هیولاها» اغلب حاصلِ اشتباهِ انسان‌ها در «درک تفاوت‌ها» هستند. دل تورو، برای رسیدن به موفقیت، مسیر متفاوتی را طی کرد که پر از آزمون و خطا بود و تا برسد به فرم اجرایی خاص خود، زمان زیادی طی شد با این همه، او هم با جهان‌بینی برتون وارد این مسیر شد و حالا، او برای تکمیل روند بازآفرینی جهان‌بینی برتون و رسیدن به مرز موفقیت‌های او، یک «عروس مرده» [اثر پویانمایی مشهوری از تیم برتون محصول ۲۰۰۵] دیگر خلق کرده است که در «اجرا»، شباهت‌ها و تفاوت‌های زیادی با اثر برتون دارد با این همه هنوز از آن بوی رقابت با برتون به مشام می‌رسد. دل تورو، برتون نیست؛ نمی‌شود و قرار هم نیست که بشود! اما نمی‌توان گفت که چنین روندی، ادای دین است فقط یک رقابت است میانِ یک کودک با کودکی دیگر، در زمینِ مسابقه‌ی سینما!

ژپتوی فوق‌العاده‌ی سینما با صدای دیوید بردلی

دیوید بردلی حالا ۸۰ ساله است و در ۸۰ سالگی، یک ژپتوی فوق‌العاده را با صدایش خلق کرده است. بازی او با صدایش، احتمالاً، به یکی از به یادماندنی‌ترین بازی‌های تاریخ سینما بدل خواهد شد برای بازیگری که روبروی دوربین، به موفقیتی مشابه دست نیافت؛ فرصتی که دل تورو به بردلی داد و او هم این پاس گل را به گلی تماشایی بدل کرد گلی که نه در سری «هری پاتر» و نه در سریال «تاج و تخت»، در کارنامه‌ی هنری‌اش ثبت نشد.

مثل اینکه قرار نیست از دست کریستوفر والتس خلاص شویم!

کیت بلانشت و جان تورتورو هم در این کار حرف زده‌اند اما باز هم این کریستوفر والتس است که در نقش استاد سیرک، می‌خواهد به ما ثابت کند که سینمای دو دهه‌ی اخیر جهان، گریزی از دست او ندارد! والتس، فوق‌العاده است فرقی هم نمی‌کند که در کارهای تارانتینو بازی کند یا در سری جیمز باند یا با صدایش در یک انیمیشن ظاهر شود.

اوبی-وان کنوبی جیرجیرک می‌شود!

در رمان کلودی، جیرجیرک نقشی حاشیه‌ای دارد اما در فیلم دل تورو به راوی داستان بدل شده و در قلب آدمک چوبی خانه کرده است [آدم یاد آدم آهنی «جادوگر شهر زمرد» (جادوگر شهر اُز) می‌افتد که مشکل بزرگ‌اش، نداشتن قلب بود!] این جیرجیرک، یک نویسنده است و این نویسنده، صدایش را از ایوان مک‌گرگور وام گرفته است که دومین بازیگر شخصیت اوبی-وان کنوبی در سری جنگ ستارگان است. آیا مک‌گرگور به صدای کلودی بدل شده یا صرفاً قرار بوده یا قرار هست که صدای دل تورو باشد؟ به گمانم روایت دوم، به واقعیت نزدیک‌تر است!

تماشای «پینوکیو» در نماوا