مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

کریستین بیل و دیوید او. راسل در دو فیلم تحسین‌شده «مشت‌زن» (۲۰۱۰) و «حقه‌بازی آمریکایی» (۲۰۱۳) همکاری کردند و از آن‌ها به‌عنوان یکی از موفق‌ترین زوج‌های بازیگر و کارگردان در سینمای مدرن یاد می‌شود. تازه‌ترین همکاری این دو، فیلم پرستاره «آمستردام» (Amsterdam) است که از هفت اکتبر در سینماهای آمریکا اکران شد.

مبنای داستان یک توطئه سیاسی در ایالات متحده در ۱۹۳۳ موسوم به «طرح تجاری» است و ماجراهای سه دوست صمیمی با بازی بیل، جان دیوید واشنگتن و مارگو رابی را دنبال می‌کند. عنوان فیلم به جایی اشاره دارد که دوستی آن‌ها شکل می‌گیرد. داستان از ۱۹۱۸ و در بحبوحه جنگ جهانی اول شروع می‌شود. برت برندسن (بیل) و هارولد وودزمن (واشنگتن) که با هم در یک یگان خدمت می‌کنند، پس از جراحت هولناک در نبرد برای درمان به آمستردام ‌فرستاده می‌شوند. آن‌ها در آنجا با پرستاری به نام والری ووز (رابی) آشنا می‌شوند و به‌زودی یک پیوند عمیق بین این سه نفر شکل می‌گیرد.

مارگو رابی، جان دیوید واشنگتن و کریستین بیل

با پایان جنگ، برت و هارولد به خانه خود در منهتن بازمی‌گردند، اما والری برنمی‌گردد. بیش از یک دهه بعد، بیل که یک دکتر است، به سربازان سابق کمک می‌کند. هارولد یک وکیل شده است. آن‌ها در تمام این سال‌ها از والری بی‌خبر بوده‌اند. پس از مرگ مشکوک یک ژنرال بازنشسته آمریکایی که برت و هارولد او را از سال‌های جنگ می‌شناختند، پای آن‌ها به پرونده باز می‌شود و…

رامی ملک، کریس راک، آنیا تیلور جوی، زویی سالدانیا، مایک مایرز، مایکل شنون، تیموتی اولیفنت، آندریا رایزبورو، تیلور سوئیفت، ماتیاس خونارتس، الساندرو نیوولا و رابرت دنیرو – که در فیلم «دفترچه امیدبخش» راسل نیز بازی کرد – از دیگر بازیگران اولین فیلم راسل پس از «جوی» در ۲۰۱۵ هستند که به‌عنوان کارگردان و فیلمنامه‌نویس پنج نامزدی اسکار در کارنامه دارد.

راسل و بیل در این گفت‌وگو از «آمستردام» می‌گویند.

فیلم شما یک نمای پرستاره از زندگی است. امانوئل لوبزکی فیلمبردار شما یک ظاهر تاریخی قانع‌کننده به فیلم داده است، دیالوگ‌ها مملو از طنز و شوخ‌طبعی است و هر بار که در باز می‌شود و یک شخصیت جدید وارد می‌شود، تماشاگر از خودش می‌پرسد: “صبر کن ببینم، این بازیگر هم در فیلم هست؟” ضمن این که شما دو نفر در دو فیلم خیلی خوب با هم کار کرده بودید. «مشت‌زن» که برای کریستین یک جایزه اسکار به ارمغان آورد و «حقه‌بازی آمریکایی» که آن فیلم هم یک گروه بازیگری عالی داشت. این داستان را چطور پیدا کردید؟

کریستین بیل: خوب، دیوید باید به این سؤال جواب بدهد. همه کارها با اوست. او ایده‌پرداز است. دیوید فقط من را به سمتی هدایت می‌کند و می‌خواهد کاری را انجام دهم.

دیوید او. راسل: اولین چیزی که به من الهام داد کاری بود که در «حقه‌بازی آمریکایی» انجام دادیم. من عاشق حرف زدن با کریستین هستم و عاشق زندگی در سینما و زندگی در شخصیت‌ها هستم. درمورد این چیزها شروع به صحبت کردیم. می‌دانستیم روابط خاصی هست که به نظرمان زیبا و شگفت‌انگیز می‌آید و هیچ‌وقت مستند نشده بود. شخصیت برت برندسن که بیل نقش او را بازی می‌کند به‌نوعی یک غریبه است و من همیشه آدم‌های غریب را دوست دارم. آدم‌هایی را که در حاشیه هستند دوست دارم. درمورد این دکتر حرف زدیم. صحبت کردن درباره او که قرار بود در این سفر با ما همراه شود و دوستی‌هایی‌ که با دیگران برقرار می‌کند برای ما خیلی لذت‌بخش بود. می‌خواستیم فیلم درباره‌ی مردی باشد که واقعاً دوستش داشتیم و این به ما انگیزه داد.

چه چیزی را در شخصیت برت دوست داشتید؟

راسل: او آخرین پناهگاه سربازانی است که در جنگ آسیب دیده‌اند. یک پزشک مشابه او را در هارلم می‌شناسم و بستگانی دارم که برای او کار می‌کردند. او چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته است و صدای خوبی دارد. در مطبش آواز می‌خواند. به همه کمک می‌کند. از آن دسته آدم‌هایی است که دوست دارید با آن‌ها معاشرت کنید. خواسته و ناخواسته بامزه است و روحیه فوق‌العاده‌ای دارد. می‌خواهد داروهایی بسازد که اختراع نشده‌اند. به خودم گفتم: «خوب، تصور کن این آدم خودش در یک رویداد تاریخی مثل مانند جنگ جهانی آسیب دیده است، به حدی که مردم از دیدن چهره او وحشت می‌کنند. به همین دلیل سعی می‌کند به کسانی که شرایط مشابه خودش را دارند کمک کند. چهره آن‌ها را ترمیم کند. کاری کند که آن‌ها خوش‌بین باشند. به آن‌ها امید بدهد.»

موضوع تمام فیلم‌های من افرادی هستند که دوره‌ای از وحشت را تجربه کرده‌اند، اما روحیه خود را حفظ کرده‌اند و بهترین دوستی‌ها و بهترین دوران زندگی خود را رقم زده‌اند؛ بنابراین درمورد این چیزها صحبت کردیم. مطالعه اتفاقات تاریخی برای من جذاب است و ابتدا به این فکر کردم که برای انعکاس آن دوره از تصاویر سیاه و سفید استفاده کنیم، اما بعد منصرف شدم. فیلم واقعاً ۱۵ سال و دو دوره زمانی را در برمی‌گیرد و مفهوم دوستی و وفاداری این سه نفر در چنین شرایطی به‌اندازه خانواده فیلم «مشت‌زن» برای ما الهام‌بخش بود.

با این فیلم می‌خواستیم تجربه‌ای جادویی از عشق و شخصیت‌هایی منحصربه‌فرد خلق کنیم و این کار را با شخصیتی منحصربه‌فرد مانند برت شروع کردیم که ارزشش را داشت منبع الهام من باشد. می‌خواستم چیزی بسازم که شایسته او باشد. من و کریستین درباره این که چطور این کار را انجام دهیم خیلی با هم حرف ‌زدیم.

بیل: نکته‌ای که درمورد شخصیت‌ برت خیلی دوست دارم این است که ما مردی را می‌بینیم که بعد از همه بلاهایی که سرش آمده است، می‌تواند قید دیگران را بزند و فقط به زندگی خودش بچسبد، اما این کار را نمی‌کند. او بدون توجه به شرایط، همچنان به زندگی «بله» می‌گوید. همچنان از نفرت دوری می‌کند. ممکن است به شیوه‌ای سالم حد مناسبی از خشم را نشان دهد، اما آن را کنترل می‌کند و اجازه نمی‌دهد این خشم او را بی‌حس‌ کند. او می‌داند نباید چیز دیگری را جایگزین خوش‌بینی کند.

راسل: برت مردی است که یک تراژدی دگرگون‌کننده را تجربه کرده، وحشتی را که هر جنگی به همراه دارد که یا شما را می‌شکند یا پذیرای زندگی، عشق جدید و دوستی می‌کند. او بعد از جنگ بورسیه می‌گیرد، تحصیلات در رشته پزشکی را به پایان می‌رساند و وقتی با دختری از طبقه اجتماعی متفاوت با خودش ازدواج می‌کند، در موقعیت بسیار دشواری قرار می‌گیرد.

کریستین بیل و دیوید او. راسل

جدا از کاوش طبقاتی مرتبط با خانواده ثروتمند همسر برت که او را رد می‌کنند، فیلم یک عنصر نژادی دارد که در شخصیت هارولد وودزمن با بازی جان دیوید واشنگتن منعکس می‌شود. برت و هارولد در جبهه‌های جنگ در فرانسه در شرایطی با هم آشنا می‌شوند که هارولد و دیگر هم‌رزمان سیاه‌پوست او نافرمانی کرده‌اند، چون سربازان سفیدپوست از آن‌ها متنفرند. این آدم‌ها می‌دانند دیر یا زود کشته می‌شوند و بنابراین از جنگیدن خودداری می‌کنند. آن‌ها حتی نمی‌توانند یونیفرم سربازان آمریکایی را بپوشند، یونیفرم فرانسوی‌ها به آن‌ها داده ‌شده است. برت و هارولد دوستان صمیمی هم می‌شوند تا بتوانند زنده بمانند، هرچند به‌سختی. وقتی آن‌ها به‌شدت مجروح می‌شوند، پرستاری به نام والری (مارگو رابی) که در آمستردام از آن‌ها مراقبت می‌کند، ضلع سوم این دوستی را کامل می‌کند.

راسل: چیزی که آن‌ها را عمیقاً به هم پیوند می‌دهد آسیب روحی و روانی ناشی از جنگ است، اما در کنار هم عشق جدیدی به زندگی نیز پیدا می‌کنند و آمستردام به شمال واقعی آن‌ها تبدیل می‌شود، جایی که آزادترین، شادترین و واقعی‌ترین جنبه خود را در آن کشف می‌کنند. از این نظر بیشتر شبیه یک رمان بود. من پنج سال نسخه‌های زیادی از فیلمنامه را نوشتم.

فیلم یک داستان پلیسی دارد، اما تمرکز آن بر مجروحان جنگ است که به‌شدت آسیب دیده‌اند و سه شخصیت اصلی هر یک به‌نوعی سعی می‌کنند برای درمان درد و جراحی ترمیمی به آن‌ها کمک کنند. والری ترکش‌هایی را که از بدن زخمی‌ها درمی‌آورد جمع می‌کند و از آن آثار هنری می‌سازد. آمستردام به قربانیان جنگی که بیشتر مردم از جراحات آن‌ها دوری می‌کنند، کرامت زیادی می‌بخشد. این به داستان کمک می‌کند، اما بسیار تأثیرگذار است.

بیل: دیوید تمایل دارد فیلم‌هایی متفاوت با فیلم‌ها یا فیلمسازان سنتی‌تر بسازد. آن‌ها فیلم خود را می‌سازند و لزوماً به تمام موارد مربوط به شخصیت‌هایی که روی آن‌ها تمرکز دارند، نمی‌پردازند، اما دیوید این‌طوری فیلم نمی‌سازد و این چیزی است که من درمورد طرز تفکر و فیلم‌های او خیلی دوست دارم. او شخصیت‌هایی را که ما عموماً نادیده می‌گیریم پیدا می‌کند و صبر می‌کند. بعد درباره آن‌ها فیلم می‌سازد و صحنه‌هایی را می‌گیرد که معمولاً در این نوع فیلم‌ها نمی‌بینیم.

راسل: نکته این است که در جنگ جهانی اول تاکتیک‌های قرن نوزدهم با تکنولوژی قرن بیستم روبرو شد که همه می‌دانیم یک فاجعه بود و این بچه‌ها عملاً منفجر شدند. این برداشت که همه آن‌ها یک نوع ترکش خوردند خیلی سینمایی بود. آن‌ها زخم‌های مشترک پشت خود داشتند و این زن را می‌بینیم که ترکش‌ها را از بدن آن‌ها بیرون می‌آورد. او باید تک‌تک این کار را انجام دهد. والری ترکش‌ها را نگه می‌دارد و آن‌ها را نوعی هنر می‌بیند. اینجاست که از خودمان سؤال می‌کنیم چرا بشریت به این کار ادامه می‌دهد؟ کاملاً بی‌معنی‌ است. برت و هارولد در این پوچی و احساس آنچه برایشان اتفاق ‌افتاده است، با والری پیوند می‌خورند؛ بنابراین برای من ترکش به یک موجود زنده‌ تبدیل می‌شود که هر سه در آن شریک هستند. یک تجربه زنده و خونین است که آن‌ها به معنای واقعی پشت سر گذاشتند.

چه نکته فیلم را بیش از همه دوست داشتید؟

راسل: ما فیلمی ساختیم که دوست داریم آن را ببینیم. به سبک قدیمی است، با یک سناریو و شخصیت‌هایی که دوستشان داریم. داستان عمیقی دارد؛ درمورد عشق و دوستی است. به عمق جنایت و حوادث می‌رود و تاریخی است که من آن را دوست دارم. فیلم ما لایه‌های زیادی دارد، بنابراین می‌توانید بیش از یک بار آن را ببینید و چیزهایی را که بار اول متوجه نشدید کشف کنید.

منبع: ددلاین (مایک فلمینگ جونیور)

تماشای فیلم آمستردام در نماوا