مجله نماوا، نوید جعفری

احتمالا اولین نکته در برخورد با آخرین ساخته مارتین اسکورسیزی مدت زمان ۳ ساعت و نیمه آن است، اما کافی است چند دقیقه از فیلم بگذرد تا اصولا یادمان برود چه مدت زمانی گذشته و اسکورسیزی با روان و فکر مخاطب چه خواهد کرد.

اسکورسیزی را با کدام فیلم‌هایش به خاطر می‌آورید؟ هرچند فرقی ندارد و این بار قرار است از دریچه چشم متفاوت او روایتی را ببینیم که در دل تاریخ پرفراز و نشیب سرخپوستان اتفاق افتاده و شاید قرار نبود دیگر به یاد آورده شود.

داستان در اوکلاهاما دهه ۱۹۲۰ می‌گذرد که از آن سلسله  اتفاقات در تاریخ آمریکا به عنوان سلطنت وحشت یاد می‌شود. در «قاتلان ماه کامل» او به سراغ اقتباس از کتابی به همین نام  به همین نام نوشتهٔ دیوید گرن رفته که داستانی عجیب در دوران فوران نفت در مناطق سرخپوست‌ها را روایت می‌کند که منجر به قتل‌های مختلف و سازماندهی شده می‌شود.

شاید شبیه‌ترین فضاسازی در این فیلم را بتوان با «دار و دسته نیویورکی‌ها»ی خود اسکورسیزی مقایسه کرد. شهری در حال توسعه که نفت جریان غالب اتفاقات آن است و چقدر این داستان قدیمی می‌تواند شبیه امروز جهانی باشد که در آن زندگی می‌کنیم و نفت و انرژی معادلات جهانی را پیش می‌برد. نفتی که در سکانس آغازین برای سرخپوست‌های سرخورده مهاجر به آن شهر رقص شادی به ارمغان می‌آورد، مسیری از طمع و استثمار را به‌وجود می‌آورد که هر چه پیش می‌رود بیشتر و بیشتر رو به افسارگسیختگی می‌رود.

اسکورسیزی در تمام دوران فیلمسازی‌اش نشان داده که به جریان متعارف داستان‌گویی وابسته نیست. از «خیابان‌های پایین شهر» تا «رفقای خوب» و «راننده تاکسی»، تا فیلم‌های متاخرش همانند «گرگ وال استریت»، «مرد ایرلندی» و … او داستان را در دل تاریخی جستجو می‌کند که در  گذشته جهان پیرامونش و در تاریک‌ترین بخش‌ها اتفاق افتاده است.

هنر اسکورسیزی آنجاست که روایت را به‌صورتی کاملا ملموس با استفاده از ساده‌ترین قراردادهای فیلمنامه و داستان پیش می‌برد، به آرامی آدم‌ها و نقش‌ها را به ما معرفی می‌کند، داستان به آهستگی پیش می‌رود و آرام آرام همزمان با ترتیب اتفاقات ریتم فیلم شدت می‌گیرد. ورود به داستان فیلم در بهترین شکل ممکن اتفاق می افتد و شاید بتوان آن را یکی از بهترین آغازهای سینمای اسکورسیزی دانست. داستان قرار نیست یک فیلم معمایی و جنایی باشد چون مخاطب بصورتی کاملا واضح در جریان تمام اتفاقات قرار می‌گیرد و اینجاست که می‌پرسد قرار است چه شود؟

در واقع خونسردی پشت اتفاقات تلخ و وحشتناک است که مخاطب را با خود همراه می‌کند، او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به جای آنکه همچون یک کارآگاه در یک مسیر حل معما قرار بگیرد مسیری کشف و شهودی برای ورود به درون آدم‌ها برایش ایجاد می‌شود. هوشمندی اسکورسیزی اینجاست که به جای ایجاد یک فیلمنامه جنایی معمایی، یک اثر تاریخی وسترن خلق کرده که در آن به  جزئیات به طرز بی‌نظیری توجه شده است.

از نوع آرایش چهره گرفته تا زیورآلات، تا طرح لباس‌ها و حتی وسایل زندگی همه منطبق بر دوره تاریخی فیلم است. از سوی دیگر با استفاده از قالب آثار سینمای صامت در ابتدای فیلم آنچه بر آن جامعه گذشته را با مخاطب مطرح می‌کند تا مخاطب نه به عنوان فیلم بین که به عنوان یک انسان خود را در دل زمان مورد نظر احساس کند‌. قاب‌بندی های رودریگو پریتو فیلمبرداری که در «مرد ایرلندی» هم با او همکاری داشته است درخشان و دیدنی است.

ایجاد فضای بصری گسترده در نماهای باز که شهر را به عنوان بخشی از روایت به مخاطب عرضه می‌کند و حضورش اصولا احساس نمی‌شود. یکی از بهترین نماهاهای پایانی را می‌توان در این فیلم مشاهده و به خاطر سپرد جایی که دوربین از نمای بسته کوبیده شدن طبل‌ها آغاز می‌شود و در یک نمای باز هوایی مجموعه‌ای بی‌نظیر از حرکت و رنگ را همچون تابلویی زنده از رنگ به مخاطب پیش از تیتراژ پایانی هدیه می‌دهد.

بازیگری در آثار اسکورسیزی همیشه مورد توجه بوده و به نوعی می‌توان بهترین بازی‌ها را در حکم کلاس درس در آثار او دید. پیوند بازیگری در آثار اسکورسیزی با نام رابرت دنیرو گره خورده است و در مصاحبه‌ای از اسکورسیزی اشاره شده که دی کاپریو را سال‌ها قبل دنیرو به عنوان بازیگری توانمند به اسکورسیزی پیشنهاد داده است که ثمره آن همکاری در ۶ فیلم بوده و حالا زوج طلایی دنیرو و دی کاپریو به عنوان نمایندگان دو نسل از شیوه بازیگری و بازیگران اسکورسیزی در این فیلم روبروی هم قرار دارند و به یکی از مهم‌ترین عناصر موفقیت فیلم بدل شده‌اند.

دی کاپریو پیچیدگی‌های نقش را به خوبی دریافته و تقسیم‌بندی او برای ارائه شخصیت، بی‌تردید اوج  بلوغ سینمایی اوست. در مسیر داستان او از یک شخصیت بازگشته از جنگ که همچنان دچار عدم آگاهی میان خواسته‌های خود است تا بدل شدن به مردی که در جدال دائمی میان وجدان و منفعت گرفتار است بازی روان و دقیقی ارائه کرده است. او مدلی از بیان برای شخصیت ساخته که مختص خود اوست، بازی او با بدن و میمیک چهره تماشایی است و سیر منطقی که برای استفاده و تشدید آن در طول داستان ساخته واقعا تاثیرگذار و تماشایی است.

رابرت دنیرو دقیقاً همانی است که همیشه از او انتظار داریم، دنیرو به جز همکاری‌هایش با اسکورسیزی در فیلم‌های مختلفی در ژانرهای کمدی و … هم نقش‌آفرینی کرده که اگر چه در تمامی آنها توان و ارائه نقش او ستودنی و باورپذیر است اما گویی خون اصلی‌اش در آثار اسکورسیزی می‌جوشد و به نوعی در حافظه هر علاقه‌مند سینمایی چند اثر سینمایی او و اسکورسیزی وجود دارد.

نقش کینگ هیل در «قاتلان ماه کامل» دقیقا با سن و سال امروزش تطابق دارد، اما اوست که شومی این شخصیت دوگانه را به واسطه بازی تحسین‌برانگیزاش خصوصا در لحظات بازی در سکوت، نوع نگاهش و حتی تاکیدش بر کلمات در دیالوگ گویی بروز می‌دهد. او همانند سایر آثارش به نقش بعد و شخصیتی می‌دهد که مختص هنرنمایی خود اوست و قطعا نمی‌توان دیگر بازیگری را به جای او تصور کرد.

سکانس پایانی و موخره فیلم و ایده درخشان دیدن یک اجرای زنده رادیویی با حضور مخاطبان در استودیو و بازآفرینی آن به عنوان یک برنامه محبوب در سال‌های اوج رادیو، علاوه بر روایت آنچه بر شخصیت‌ها پس از آن سال گذشته است، داستان را به بهترین شکل تمام می‌کند و حضور خود اسکورسیزی که نقطه پایانی بر این حماسه می‌گذارد، بی‌تردید یکی از بهترین استفاده‌های کارگردان از فضا و فرمی است که ساخته است؛ فرمی که با استفاده از فرم تصاویر سینمای صامت آغاز و با رادیو به عنوان وسیله ارتباطی مدرن آن روزگار به پایان می‌رسد.

«قاتلان ماه کامل» فیلمی متفاوت از اسکورسیزی است در عین حال که شبیه فیلم‌های قبلی‌اش نیست در دل خود گویی همه آنها را دارد. همان توجه به درونیات شخصی آدم‌ها، تضاد و تقابل میان خیر و شر، تصمیم و انتخاب‌هایی سخت، تنهایی آدم‌ها در تمام دوران‌های تاریخی و مهم‌تر از همه جدال بر سر عدالت که در تمام آثار اسکورسیزی به نوعی به چالش کشیده می‌شود.

در جایی از فیلم رابرت دنیرو دیالوگی دارد که به نوعی می‌تواند هدف اصلی فیلم باشد:

کینگ هیل: «عمیق‌ترین چیزی که بر اساس تجربیاتم در طول زندگی فهمیدم اینه که این اتفاق، تفاوتی را رقم نمی‌زنه. شاید مردم یه مدتی صداشون در بیاد اما بعدش یادشون میره، اهمیتی نمیدن، میشه مثل بقیه تراژدی‌های عادی و روزمره»

در «قاتلان ماه کامل» نه از خشونت مدل  تارانتینویی خبری هست، نه خونریزی و صحنه‌های زدوخورد آنچنانی، نه از تروکاژهای تصویری پیچیده و نه سر درگم کردن مخاطب، در اصل هنرمندی اسکورسیزی آنجاست که تنها به واسطه مسیر اتفاقات و زندگی آدم‌هایش داستان را پیش می‌برد، در بستری از تاریخ و با مولفه‌های سینمای کلاسیک داستانگویی که مختص اوست.

داستانی که گویی در دل تاریخ جهان همچنان تکرار می‌شود. جدال همیشگی خیر و شر و داستان ناتمام طمع و ظلم به دیگران‌، داستانی در جستجوی عدالت و علیه فراموشی آنچه بر سر انسان آمده است.

تماشای «قاتلان ماه کامل» در نماوا