مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

کریستوفر نولان روزی را به یاد می‌آورد که اولین بار نام اوپنهایمر را شنید. ترانه ضد جنگ «روس‌ها» استینگ در ۱۹۸۵: «چگونه پسر کوچکم را در برابر اسباب‌بازی مرگبار اوپنهایمر در امان نگه دارم؟» نولان مثل خیلی از افراد هم‌نسل خود شیفته ایده پایان جهان بود.

او اردوها و سد معبرها در گرینهام کامن در بارکشرِ اوایل دهه ۱۹۸۰ را به خاطر می‌آورد، زمانی که هزاران زن به نیروهای معترض به استقرار موشک‌های کروز در انگلستان و کارزار رو به رشد برای خلع سلاح هسته‌ای در اروپا پیوستند.

نولان به یاد می‌آورد: «ما در ۱۲ یا ۱۳ سالگی در سنی که همه نوجوانان تأثیرپذیر هستند، متقاعد شده بودیم در یک هولوکاست هسته‌ای می‌میریم. فکر می‌کنم دغدغه ما در آن زمان تا حد زیادی مشابه چیزی بود که این روزها بچه‌ها نسبت به تغییرات آب و هوایی دارند.»

کیلین مورفی در نقش جی. رابرت اوپنهایمر

ازقضا این گفت‌وگو در روزی انجام شد که خودش حسی فاجعه‌بار داشت. حریق ناخواسته در کِبِک به شمال شرقی گسترش پیدا کرد و نیویورک را در هاله‌ای از دود نارنجی فرو برده بود. ما آنجا بودیم تا درمورد فیلم اوپنهایمر (Oppenheimer)، تازه‌ترین ساخته نولان صحبت کنیم که روایتی زندگی‌نامه‌ای از جی. رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان آمریکایی و به‌اصطلاح پدر بمب اتم است.

نولان می‌گوید: «در یک زمان می‌توان نگران چند آخرالزمان بود؟ این نکته‌ای است که فرهنگ نگاه محدودی به آن دارد. وقتی اولین بار درمورد هدفم از ساخت “اوپنهایمر” با یکی از بچه‌هایم صحبت کردم، او عملاً به من گفت: “خب، دیگر هیچ‌کس واقعاً نگران سلاح‌های هسته‌ای و جنگ نیست.” من پاسخ دادم: “خب، شاید باید باشد.”»

اِما توماس، همسر نولان و تهیه‌کننده تمام فیلم‌های او، می‌گوید: «وقتی فیلم‌های او را می‌بینید، کاملاً مشخص است در هر لحظه از زمان چه چیزی ذهن کریس را مشغول می‌کند. وقتی بچه‌های ما کوچک بودند، “تلقین” بازتاب دغدغه‌های او نسبت به اهمیت خانواده بود.» و وقتی بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شوند، ذهن پدر و مادرها بیشتر درگیر این می‌شود که چه آینده‌ای در انتظارشان است؟ – یا اساساً آینده‌‌ای خواهند داشت؟ توماس اشاره می‌کند در فیلم «میان‌ستاره‌ای»، دخترشان فلورا یکی از سیاهی‌لشکرهای کاروانی از مردم است که از توفان‌ خاک فرار می‌کنند.

شاید «اوپنهایمر» در ۲۰۲۱، زمانی که نولان کار روی فیلم را شروع کرد، یک داستان عجیب و غریب به نظر می‌رسید، اما از وقتی تهاجم روسیه به اوکراین اشباح جنگ سرد را تداعی کرد، مضمون فیلم به طرز عجیبی مرتبط شده است؛ و ساختن پروژه نولان را از حاشیه امن خود فراتر برد. او می‌گوید: «داستان اوپنهایمر و روح اوپنهایمر بر بسیاری از کارهای من سایه انداخته است. این که درنهایت مستقیم به آن اشاره کنم، چیزی بود که احساس کردم حالا آماده انجام آن هستم.»

«اوپنهایمر» شاخص خود را پیدا می‌کند

تقریباً تمام فیلم‌های نولان می‌توانند خیلی راحت در ژانرهای محبوب جا بیفتند – فیلم‌های ابرقهرمانی، تریلرها، فیلم‌های جنگی و ماجراجویی‌های علمی-تخیلی. «اوپنهایمر» چیزی است که او قبلاً هرگز به آن نپرداخته بود و یک اکران تابستانی دور از ذهن است؛ یک درام تاریخی است، بر مبنای «پرومتئوس آمریکایی»، زندگینامه اوپنهایمر نوشته کای برد و مارتین جی. شروین که در ۲۰۰۵ منتشر شد و یک سال بعد جایزه پولیتزر را از آن خود کرد – یک متن ۵۹۱ صفحه‌ای، حاصل بیش از دو دهه تحقیق و پنج سال ویرایش.

«اوپنهایمر» همچنین ممکن است پرتحرک‌ترین فیلم نولان باشد، با ضرب‌آهنگی که اغلب بلاک‌باسترها به آن حسادت می‌کنند – حتی با این که پروژه‌ای مملو از جزئیات است و عمدتاً فیلمی درباره دانشمندان و سیاستمداران که در اتاق‌ها نشسته‌اند و حرف می‌زنند. گاهی به نظر می‌رسد نولان توانسته است بخش زیادی از کتاب حجیم برد و شروین را در یک فیلم سه ساعت و ۹ ثانیه‌ای جای دهد.

نولان پیش از شروع نوشتن یک فیلمنامه به ساختاری خدشه‌ناپذیر نیاز دارد؛ بنابراین چند ماه را‌ صرف یادداشت‌برداری و ترسیم نمودار می‌کند. فیلم جدید او تا حد زیادی از دیدگاه اوپنهایمر روایت می‌شود و کارگردان بخش عمده‌ای از فیلمنامه را به‌صورت اول‌شخص نوشته است.

امیلی بلانت، کیلین مورفی

مت دیمون که در فیلم نقش ژنرال سه ستاره، لزلی گرووز جونیور، یک مقام نظامی و مسئول «پروژه منهتن» را بازی می‌کند، می‌گوید: «من قبلاً هرگز چنین چیزی را ندیده بودم. در فیلمنامه به‌جای “اوپنهایمر در اتاق راه می‌رود” آمده است: “من در اتاق راه می‌روم” او با این شیوه نشان می‌دهد فیلم قرار است چه حسی را منتقل کند. قرار است بی‌واسطه احساس شود.»

بعد از توماس، اولین کسی که نولان فیلمنامه را به او نشان داد، اندرو جکسون، سرپرست جلوه‌های تصویری بود، چون می‌خواست راهی برای تصویر کردن آنچه اوپنهایمر در ذهنش می‌دید پیدا کند.

جکسون می‌گوید: «اوپنهایمر چیزهایی مانند ذرات بنیادی اتم را تصور می‌کرد، اما این چیزی نبود که در آن زمان خیلی مشاهده شده باشد.» برای رسیدن به این هدف، تیم جلوه‌های تصویری خیلی زود دست‌به‌کار شد و انواع تصاویر تجربی را فیلمبرداری کرد – شیوه‌های هنرمندانه برای نشان دادن ذرات، امواج، واکنش‌های زنجیره‌ای، انفجار ستاره‌ای و قطرات فلز ذوب‌شده براثر انفجار.

نولان تصاویر را در اختیار لودویگ گورانسون، آهنگساز قرار داد. گورانسون به یاد می‌آورد: «من دیدم با اشعه فرابنفش چطور اتم‌ها را شکافتند. من در یک سالن تاریک نشسته بودم و این پرده بزرگ و این نورهای در حال چرخش را ‌دیدم و فکر ‌کردم، خب، می‌خواهم موسیقی فیلم چنین حال و هوایی داشته باشد.»

کریستوفر نولان، کیلین مورفی

بعدها، جنیفر لِیم، تدوینگر، بخشی از فیلم‌ها را در کنار تصاویر واقعی از قطرات، امواج، ترق‌ترق آتش‌ و شکستن شیشه در فیلم برش زد تا شیوه‌ای را به تصویر بکشد که اوپنهایمر، به قول خودش، «نگران بینش‌ها از یک جهان پنهان» بود. این اینسرت‌ها که بالاخره بیشتر و بیشتر تهدیدآمیز و شوم می‌شوند، یکی از موتیف‌های بصری کلیدی فیلم را تشکیل می‌دهند.

نولان در حین پیکربندی فیلمنامه متوجه شد باید دیدگاه دیگری را نیز به نمایش بگذارد، تا حدی به این دلیل که بخش عمده فیلم بر مشکلات اوپنهایمر با دستگاه اطلاعاتی ایالات متحده در دوره مک‌کارتی تمرکز دارد. او آن را در داستان دریاسالار لوئیس استراوس (رابرت داونی جونیور) پیدا کرد – تاجر سابق و رئیس کمیسیون انرژی اتمی آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم، نقشی به‌مراتب مشکل‌آفرین در زندگی اوپنهایمر داشت.

رابطه اوپنهایمر و استراوس، نولان را به یاد ارتباط موتزارت و آنتونیو سالیری در «آمادئوس» پیتر شفر انداخت: یک ذهن درخشان هرچند پریشان و یک مرد قدرتمند حقیر که هم او را تحسین می‌کند و هم عذاب می‌دهد. کادربندی فیلم، جلسه رسیدگی به تأییدیه مجوز حفاظتی و دسترسی اوپنهایمر به اطلاعات و مطالب طبقه‌بندی‌شده امنیتی در ۱۹۵۴ و جلسه تأیید صلاحیت استراوس در مجلس سنا آمریکا برای هدایت وزارت بازرگانی دولت آیزنهاور در ۱۹۵۹ را در هم می‌آمیزد – دو نبرد سیاسی در آمریکای اواسط قرن بیستم که در آن زمان بخش زیادی از اخبار را به خود اختصاص داده بود. (صحنه‌هایی که از دیدگاه اوپنهایمر روایت می‌شوند رنگی هستند، درحالی‌که صحنه‌هایی که دیدگاه استراوس را نشان می‌دهند، سیاه و سفید فیلمبرداری شده‌اند.)

داونی به خاطر می‌آورد: «من کمی قیاس موتزارت-سالیری را به چالش کشیدم. گفتم: “مطمئن نیستم استراوس در اینجا از جهاتی کمی قهرمان نباشد” که به‌نوعی باعث تعجب کریس شد. تا حدی به شوخی او را به چالش کشیدم که مگر دریاسالار استراوس همان کاری را انجام نداد که هر آمریکایی میهن‌پرست می‌کرد؟ او گفت: “خب، این می‌تواند زمینه یک مکالمه فوق‌العاده باشد؛ پس در فیلم بازی می‌کنی؟”»

شخصیت‌های فراوان با چهره‌های آشنا

هر داستانی درمورد اوپنهایمر باید همچنین روایت داستان بسیاری از دانشمندانی باشد که برای «پروژه منهتن» دور هم جمع شدند – که توماس آن‌ها را «ستارگان راک در چارچوب علمی آن روز» می‌نامد. نولان مصمم بود شخصیت‌های ترکیبی خلق نکند و برای این که مطمئن شود تماشاگران می‌توانند هر یک از آن‌ها را ردیابی کنند، تصمیم گرفت نقش هر نفر را نه‌فقط بازیگران توانا ایفاء کنند، بلکه افرادی انتخاب شوند که چهره‌های قابل تشخیص یا متمایز دارند. برای مثال، رامی ملک که نقش دیوید هیل، فیزیکدان را بازی می‌کند، فقط چند دقیقه در فیلم حضور دارد، بااین‌حال نشان جالب توجهی بر جای می‌گذارد.

کیلین مورفی، مت دیمون

برای خود اوپنهایمر، یک ستاره راک واقعی تا حدی الهام‌بخش شد. کیلین مورفی می‌گوید نولان عکس‌هایی از دیوید بویی در اواخر دهه ۱۹۷۰ را برای او فرستاد – «زمانی که خیلی لاغر و به‌نوعی مُردنی بود، اما لباس‌های فوق‌العاده‌ای می‌پوشید. این فرم لباس اوپنهایمر بود.»

مدت‌زمان حضور روی پرده برای مورفی مسئله‌ای نبود. شخصیت او بر فیلم تسلط دارد. مورفی می‌گوید: «من قبلاً در یکی از فیلم‌های دنی بویل به نام “آفتاب” نقش یک فیزیکدان را بازی کرده‌ بودم؛ بنابراین در این نقش راحت بودم. چیزی که خیلی سریع متوجه شدم این بود که تلاش برای درک مکانیک کوانتومی اصلاً فایده‌ای‌ ندارد. من آن ظرفیت فکری را ندارم. کار من این است که به دنبال جنبه‌های انسانی این شخصیت بروم.»

برخلاف مورفی، یکی دیگر از بازیگران فیلم با میزان شگفت‌انگیزی از دانش وارد پروژه شد. بنی سفدی که نقش ادوارد تلر (که حالا به‌عنوان پدر بمب هیدروژنی شناخته می‌شود) را بازی می‌کند، در دبیرستان فیزیک هسته‌ای خواند. او می‌گوید: «من در دانشگاه کلمبیا با یک فیزیکدان کار می‌کردم. روی پرتوهای کیهانی تحقیق می‌کردم. عمیقاً به این موضوع علاقه دارم.»

کیلین مورفی

برای سفدی که خودش یک فیلمساز تحسین‌شده‌ است، باعث شگفتی بود که نولان و گروه او چقدر سریع می‌توانستند در صحنه‌هایی که فیزیکدانان و سیاستمداران مختلف با هم بحث و مشاجره می‌کنند و از هم سؤال می‌پرسند، حرکت کنند. او به یاد می‌آورد در یک لوکیشن نشسته بود و به خودش می‌گفت: «ما قرار است مدتی اینجا باشیم، چون باید هفت یا هشت صحنه فیلمبرداری شود، حدود صد نفر اینجا هستند، یک کار تاریخی است، اما قبل از ناهار به یک لوکیشن جدید نقل مکان کردیم! به کریس گفتم: “نمی‌دانم تو چطور این کار را کردی.”»

همهمه مداوم فعالیت‌های علمی یکی از نیروهای محرک فیلم است و نولان تأکید داشت به بازیگرانش آزادی زیادی برای حرف زدن و حرکت بدهد. داونی می‌گوید: «پایین را نگاه می‌کردم، هیچ علامتی روی زمین نبود. تعجب می‌کردم مگر نباید ‌سرعت را بیشتر کرد؟ و کریس می‌گفت: “نگران این نباش. این مشکل من است.”»

کیلین مورفی، رابرت داونی جونیور

ازآنجایی‌که همه‌چیز در «اوپنهایمر» خیلی تند پیش می‌رود، نولان و تدوینگر او بعداً فیلم را برای آنچه آن‌ها «گذرگاه شخصیت‌ها» می‌نامیدند، به‌دفعات مرور کردند – هر برشی را می‌دیدند تا مطمئن شوند شخصیت‌های انفرادی در این مخلوط گم نشده‌اند. نولان این رویکرد را به مرتب کردن تختخواب و کشیدن هر گوشه یک ملافه یا تعویض لاستیک ماشین و سفت کردن مهره‌ها تشبیه می‌کند. «شما باید گوشه‌ها را محکم کنید تا همه‌چیز متعادل باقی بماند.»

خیلی از چهره‌های واقعی در فیلم کتاب منتشر کرده‌اند، بنابراین بازیگران با درک گسترده‌ای از زندگی شخصیت‌های خود وارد کار شدند. نولان می‌گوید: «من همیشه دوست دارم به بازیگران اختیار دهم که اگر ایده‌ای دارند، خودشان چیزهایی را امتحان کنند. در فیلمنامه، صحنه‌ها خیلی خیلی ساده‌سازی شده‌اند؛ بنابراین باید بازیگران را وادار می‌کردم با یک حس فراتر از این دنیا وارد شوند.»

بازسازی لس آلاموس

اوپنهایمر در نیویورک به دنیا آمد و بزرگ شد، اما در جوانی عاشق نیو مکزیکو شد. او در اوایل فیلم می‌گوید: «وقتی جوان‌تر بودم، فکر می‌کردم اگر بتوانم راهی برای ترکیب فیزیک و نیو مکزیکو پیدا کنم، زندگی‌ام عالی می‌شود.»

کریستوفر نولان

او زمانی موفق به تحقق ایده خود شد که پیشنهاد کرد مرکز «پروژه منهتن» نیو مکزیکو و یک زمین تخت و کم‌جمعیت معروف به لس آلاموس باشد. نولان و طراح صحنه او، روث دی جونگ برای بازسازی روزهای اولیه لس آلاموس، از همان ابتدا از لوکیشن واقعی که همچنان یک آزمایشگاه تحقیقاتی در آن مستقر است اجتناب کردند.

دی جونگ می‌گوید: «آنجا حالا استارباکس دارد و کلاً مدرن شده است. کریس گفت: “همه‌جا را گشتم. من آنجا نمی‌روم.”» در عوض، نولان و همکارانش شهر خود را کمابیش در نزدیکی مزرعه گوست رنچ ساختند. (البته برخی از فضاهای داخلی فیلم در لوکیشن‌های اصلی لس آلاموس، ازجمله خانه‌ای که اوپنهایمر و خانواده‌ او در آن زندگی می‌کردند فیلمبرداری شد.) آن‌ها در عین حال یک محقق استخدام کردند تا با جستجو در پرونده‌های دولتی و دانشگاه‌های کشور عکس‌هایی را بیابد که در بازسازی لس آلاموس راهنمای کارشان باشد.

اما تحقیقات در همان حد باقی ماند. وقتی قرار شد شهر واقعی ساخته شود، نولان درمورد صحت و سندیت وسواس نداشت. دی جونگ می‌گوید: «او مدام می‌گفت: “این وسترن من است.” واقعاً یک دنیای خیلی طبیعی، یک دنیای خیلی صادقانه می‌خواست.» دی جونگ هنگام بررسی لوکیشن‌ها فیلم‌هایی مانند «روزی روزگاری در غرب»، «مک‌کیب و خانم میلر»، «دروازه بهشت» و «این گروه خشن» را مرجع قرار داد.

کیلین مورفی، فلورنس پیو

یکی از فیلم‌های غیر غربی که نولان به‌عنوان منبع الهام به دی جونگ پیشنهاد کرد: «آینه»، فیلم کلاسیک آندری تارکوفسکی در ۱۹۷۵. نولان به یاد می‌آورد: «قبل از این که “میان‌ستاره‌ای” را بسازیم، هویته ون هویتما، فیلمبردار، من را با “آینه” آشنا کرد. صرف نظر از این که یک شاهکار عالی است، فیلم تارکوفسکی به لحاظ بررسی استفاده از عناصر و بافت‌ برای ما خیلی مفید بود.»

نگاه به طبیعت و دنیای وابسته به ذرات بنیادی اتم که اوپنهایمر در سرتاسر فیلم نولان می‌بیند، طرز کار دنیای فیزیکی را آشکار می‌کند، اما در ادامه فیلم، نیروی استعاری را نیز جمع‌آوری می‌کند. نولان می‌گوید: «”آینه” یک فرشینه بصری فوق‌العاده غنی است، اما در عین حال عناصر در آن اجازه دارند به شیوه‌های نمادین نفس بکشند.»

پارادوکس مسحورکننده

بمب اتم، اوپنهایمر را به یکی از معروف‌ترین مردان جهان تبدیل کرد و او درنهایت کوشید از پایگاه اجتماعی خود برای مخالفت با اشاعه سلاح‌های هسته‌ای استفاده کند، اما به نظر نمی‌رسد هرگز به‌طور علنی ازآنچه در هیروشیما و ناکازاکی رخ داد، واقعاً ابراز پشیمانی یا عذرخواهی کرده باشد، انگار تا حدی نقش خود را انکار می‌کرد.

نولان می‌گوید: «کل فیلم درباره عواقب است – شروع دیرهنگام عواقبی که مردم اغلب از یاد برده‌اند.» این ایده دیگری است که در آثار کارگردان نمود دارد. «شما لزوماً با قوی‌ترین یا بدترین عناصر اقدام خود در لحظه روبرو نمی‌شوید.» این ایده در سبک فیلم جاری است.

نولان برای تم اصلی موسیقی «اوپنهایمر» به گورانسون پیشنهاد کرد از ویولن برای به تصویر کشیدن اضطراب فیزیکدان استفاده کند. آهنگساز می‌گوید: «بی‌قراری ویولن که یک ساز بدون پرده است و این که چطور می‌توان در یک آن از رمانتیک‌ترین و زیباترین نوا به صداهای عصبی، دل‌خراش و ترسناک رسید، آن را به چیزی متفاوت تبدیل کرده است.»

در همین حال، کشمکش احساسی شخصیت اصلی اغلب زیر سطح باقی می‌ماند که برای بازیگر این نقش چالش به همراه دارد – و این همان چیزی است که مورفی را مجذوب نقش اوپنهایمر کرد. او می‌گوید: «همیشه بازیگرانی را دوست دارم که اگر به چیزی فکر کنند، می‌توانید آن را حس کنید – چیزهای تقریباً غیر قابل بیان‌ و به‌نوعی فراتر از زبان.»

بخش زیادی از سرگردانی اخلاقی اوپنهایمر در سکوت و با تغییرات ظریف در چهره بازیگر آشکار می‌شود. امیلی بلانت که در فیلم نقش کاترین، همسر اوپنهایمر را بازی می‌کند، درباره نقش‌آفرینی مورفی می‌گوید: «کار او کیفیت معمایی دارد. در هر صحنه، تمام سایه‌های زندگی او در آن چشم‌های واقعاً خارق‌العاده پخش می‌شود.»

مورفی توصیه اولیه نولان در صحنه‌ای را به یاد می‌آورد که در آن اوپنهایمر با گرووز بحث می‌کند: «گمان کنم چند بار با سرسختی وارد صحنه شدم. کریس من را کنار کشید و گفت: “او بوکسور نیست. شطرنج‌باز است.” اوپنهایمر همیشه در شرایط مشابه این به‌جای حضور فیزیکی‌ از نیروی عقلانی خود استفاده می‌کرد.»

دیمون احساس می‌کند آن توصیه نه‌فقط اوپنهایمر را به‌عنوان یک شخصیت، بلکه رویکرد کلی نولان به فیلم را بیان می‌کند. «این پیام یک کارگردان به یک بازیگر است. به او می‌گوید: “من کل فیلم را برای تو می‌آورم. می‌توانی به‌اندازه لازم کوچک باشی و مطمئن باش کار درست پیش می‌رود.” وقتی در چنین سطح از مشارکت با یک کارگردان باشید، جایی که شما نقطه‌ اتکا کل فیلم هستید، می‌توانید کوچک‌تر و کوچک‌تر شوید.»

کیلین مورفی

این نگاه از جهاتی پارادوکس مسحورکننده «اوپنهایمر» است. این یک فیلم فوق‌العاده جاه‌طلبانه درمورد شاید مهم‌ترین اتفاق قرن بیستم است (یا آن‌طور که شخصیت دیمون در فیلم می‌گوید، «مهم‌ترین اتفاق کوفتی در تاریخ دنیا»)؛ و بااین‌حال در مرکز آن یک مرد پرتنش، هرچند ساکت قرار دارد که با نیروهای متفاوت از هر سو کشیده می‌شود و آنچه آزاد کرده است او را شکنجه می‌دهد. این کاملاً برخلاف زندگینامه‌ یک مرد بزرگ است.

خود فیلم از نتیجه کار اوپنهایمر وحشت‌ دارد و ترس‌های خالق آن از آینده ما را منعکس می‌کند. نولان می‌گوید: «هیچ‌وقت نمی‌خواهم یک فیلم آموزشی بسازم. نمی‌خواهم به مردم دیکته کنم به چه چیزی فکر کنند یا پیام خاصی بدهم.» اما او پس از سفر در زندگی و کار اوپنهایمر اذعان می‌کند: «در این واقعیت نهفته که او دنیا را به‌گونه‌ای غیر قابل برگشت تغییر داد، نیهیلیسم اجتناب‌ناپذیری رخنه کرده است. در اینجا پالایش روانی هیچ معنایی ندارد.»

منبع: والچر (بیلگه ابیری)

تماشای فیلم اوپنهایمر در نماوا