مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
فصل اول سریال بن بست (Deadwind) در مارس ۲۰۱۸ در سرزمین مادری خود، فنلاند بسیار موفق بود؛ با نقدهای پرشور مواجه شد و خیلیها آن را با سریال کارآگاهی دانمارکی «کشتن» و سریال دانمارکی-سوئدی «پل» مقایسه کردند.
بیهلا ویتالا، بازیگر شناختهشده فنلاندی در «بنبست» نقش سوفیا کارپی، زنی سی و چند ساله و مادر دو فرزند را بازی میکند که کارآگاه واحد قتل اداره پلیس هلسینکی است. او که بهتازگی همسر خود را از دست داده است، پس از یک مرخصی بسیار کوتاه به سر کار بازمیگردد. کارپی در روز بازگشت به خدمت، متوجه میشود بعدازاین باید با یک همکار جدید، ساکاری نورمی (لائوری تیلکانن) که تخصص اصلیاش رسیدگی به پروندههای تخلفات مالی است، از نزدیک همکاری کند.
فصل اول سریال بر پروندهای تمرکز دارد که در ابتدا قتل اتفاقی همسر و مادری میانسال به نام آنا وریدال به نظر میرسد که بهعنوان یک مشاور امور اجتماعی فعالیت میکرد، اما وقتی اوسکو (یانی ولانن)، شوهر عصبی و بدگمان آنا مدعی میشود همسرش احتمالاً دشمنان قدرتمندی داشت، پرونده ابعاد گستردهتری پیدا میکند.

«بنبست» در مسیر آثار نمایشی قرار دارد که در سالهای اخیر با الهام از سبک کاری استیگ لارسون، نویسنده فقید سوئدی و خالق «سهگانه هزاره» – «دختری با خالکوبی اژدها» (۲۰۰۵)، «دختری که با آتش بازی کرد» (۲۰۰۶) و «دختری که به لانه زنبور لگد زد» (۲۰۰۷) – آغاز شد. رمانهای لارسون و اقتباسهای تصویری و ادبی از آن – مانند فیلم سوئدی «دختری با خالکوبی اژدها» (۲۰۰۹) با بازی نومی راپاس و نسخه هالیوودی آن در ۲۰۱۱ به کارگردانی دیوید فینچر، با بازی دنیل کریگ و رونی مارا – بخشی از یک جنبش ادبی-سینمایی-تلویزیونی بزرگتر هستند که گاهی اوقات به آن «نوآر نوردیک» یا «نوآر اسکاندیناویایی» میگویند.
وجه غالب این ژانر، سردی احساسی و حسی فراگیر از ناامیدی است که از طریق قصههای معمایی-جنایی وحشیانه که اغلب در کشورهای سرد و تاریک مانند سوئد، نروژ، ایسلند، دانمارک و فنلاند روی میدهند، ابراز میشود. مضامین، سبک و لحن این قصهها – شامل کارآگاههای آشفته که اعتقاد دارند جامعه معاصر از بیخ و بن پوسیده است – حالا از شمال اروپا فراتر رفته و تا بریتانیا، استرالیا، نیوزیلند و ایالات متحده گسترش پیدا کرده است که نمونه آن سریالهایی مانند «برادچرچ»، «دره شاد»، «شهر مخفی»، «بالای دریاچه» و «کشتن» است.

این مجموعههای تلویزیونی در عین حال به یکی از اصلیترین خوراکهای سرویسهای استریم مانند نتفلیکس، ایکورن، آمازون و هولو تبدیل شدهاند. فصلها عموماً کوتاه و مستقل هستند، با پروندههای جنایی که بهتدریج، اما پیوسته جمع و جور میشوند که اجازه میدهد زمان و فضای زیادی بین سر نخهای بزرگ و لحظههای نفسگیر در دسترس باشد تا قهرمانان بتوانند لوکیشنهای جذاب را کند و کاو کنند و با افراد محلی که داستانهایی برای گفتن دارند، وارد تعامل شوند.
فصل اول ۱۲ اپیزودی «بنبست»، طولانیتر است، اما ضربآهنگ بالایی دارد. ریکه یوکلا، نویسنده، کارگردان و خالق سریال در همان ۲۵ دقیقه اول اپیزود یک، زندگی خانوادگی پیچیده کارپی (جایی که الزامات کاری اجازه نمیدهد وقت زیادی برای دو فرزندش بگذارد)، تخصص و بینش فراگیر همکار جدیدش و همینطور چند مظنون قابل پذیرش را معرفی میکند. موضوع سریال ناراحتکننده است، اما نوع بیان داستان اعتیادآور است – مثل یک کتاب عامهپسند خوب و جذب که راحت آن را میخوانید.

وقتی نتفلیکس در اوت ۲۰۱۸، «بنبست» را به مجموعه خود اضافه کرد، سریال در ابتدا خیلی مورد توجه قرار نگرفت، شاید به این دلیل که «نوآر نوردیک» (و همسفران غیر اسکاندیناوی آن) حالا بهقدری زیاد شدهاند که حتی برای منتقدان تلویزیونی نیز غیر ممکن است همه آنها را دنبال کنند. بااینحال، طرفداران ژانر بلافاصله میتوانند تشخیص دهند این سریال یک برنده است.
ویتالا و تیلکانن در نقش دو مبارز سرسخت حوزه پروندههای جنایی، با سبکهای کاری متفاوت، کشش متقابل فوقالعادهای دارند: کارپی شهودیتر است، نورمی تحلیلیتر؛ و پرونده قتل آنا یک پازل با راهحلهای احتمالی زیاد است که شامل همهچیز میشود، از گذشتهای مخفی تا یک معامله تجاری مبهم. «بنبست» مانند بهترین نمونههای این نوع سریالهای معمایی، از جنایتی خونین برای بررسی مشکلات اجتماعی بزرگتر مانند فساد شرکتی و معاینه دقیق اضطراب و سوگیری شخصیتهای اصلی خود استفاده میکند.
از همه مهمتر، فصل اول «بنبست» پایبند اصولی است که «نوآر نوردیک» را تا این حد محبوب کرده است. این یک سریال پلیسی به سبک «سیاسآی» نیست که در آن به دام انداختن جانیان یک روند پیچیده و متکی بر تکنولوژی، بدون خونریزی و غیر شخصی باشد، بلکه یک داستان متکی بر شخصیت و متکی بر فضا است که دوندگی زیاد و کنار هم قرار گرفتن آهسته قطعات یک تصویر بزرگتر را شامل میشود.
«بنبست» به شکلی واقعگرایانه، تلخ است، اما با نشان دادن حرفهایهای باهوش که در مسیر حل یک پرونده به یک دنیای آشفته کمی نظم میدهند، تماشاگر خود را راضی نگه میدهد و به همین دلیل سریال برای دو فصل دیگر تمدید شد.

«نوآر هلسینکی» در برابر «نوآر نوردیک»
ریکه یوکلا، خالق «بنبست» در توصیف این پروژه میگوید: «”بنبست” یک داستان جنایی-معمایی است که افسردگی فصلی فنلاندیهایی را که در دوره تغییرات آب و هوایی در تاریکی و سردی شمال اروپا زندگی میکنند، نشان میدهد. ما “بنبست” را “نوآر هلسینکی” میدانیم، فامیل عجیب و غریب “نوآر نوردیک” که نشان میدهد چطور فنلاند بعضی وقتها در بین قلمروهای اسکاندیناوی، کشوری عجیب در نظر گرفته میشود.»
او درباره ریشههای سریال خود توضیح میدهد: «من در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ روی سریالی جنایی به نام “ویرتا” کار میکردم که متمرکز بر یک پلیس زن ۳۰ و چند ساله بود. او فردی پیچیده بود، اما کارش را خوب انجام میداد. بعد فکر کردم این آدم ۱۰ سال بعد، اگر اخراج نشده باشد، چه وضعیتی دارد.»

یوکلا درباره این که چرا به روایت داستان سوفیا کارپی علاقه داشت و تفاوت او با کارآگاههای دیگر چیست، میگوید: «برابری یکی از مضامین کلیدی سریال ما است. از همان اول تصمیم گرفتیم سوفیا فقط به خاطر این که یک زن است نباید با هیچکدام از شخصیتهای کارآگاه مرد متفاوت باشد. سوفیا کارهایی میکند که ما عادت کردهایم در این ژانر از مردان ببینیم. این بیانگر برابری زنان در فنلاند در قیاس با کشورهایی است که با نابرابری جنسیتی دست و پنجه نرم میکنند.»
او ادامه میدهد: «سوفیا پلیس خوبی است، اما بیشازحد اعتمادبهنفس دارد که خیلی وقتها او را دچار مشکل میکند. یکی از بزرگترین ضعفهایش این است که نمیخواهد از دیگران کمک بگیرد. او در فصل اول درحالیکه شوهرش را از دست داده و در عین حال مادر دو فرزند است، با این مسئله کلنجار میرود. برای سوفیا مهم نیست مردم چه فکری درباره او میکنند و حتی به خودش زحمت نمیدهد موهایش را شانه کند، نکتهای که حتی پسر ۱۰ سالهاش هم به آن اشاره میکند، اما سوفیا همدل است و به قربانیان جنایتها اهمیت میدهد که ممکن است او را در حرفهاش خاص کند، اما مشکلات زیادی هم به همراه دارد.»

ایده اصلی یوکلا و نویسندگان همکارش، کیرسی پورکا و یاری اولاوی رانتالا، یک کارآگاه زن و مادری حدودا ۴۰ ساله بود که بعد از مرگ شوهرش، مجرد است. آنها همچنین میخواستند روی یک جنایت خاص و پیامدهای آن بر زندگی خیلی از مردم و در عین حال تأثیرات اجتماعی و زیستمحیطی تمرکز کنند.
یوکلا میگوید: «کار روی این ایده حدود یک سال طول کشید. همهچیز از شخصیت اصلی شروع شد. درباره این صحبت کردیم که او کیست، چه میخواهد، چه نقاط ضعفی دارد، کجا زندگی میکند، بچههایش، شوهرش، یا کسی دوست است یا نه و مواردی ازایندست. قبل از فکر کردن به هر طرح داستانی، زمان زیادی را صرف این پرسشها کردیم.»
او ادامه میدهد: «بعد سعی کردیم ایده اولیه یک داستان جنایی را توسعه دهیم و به موضوعی فکر کنیم که کل مجموعه را در برگیرد. آیتمها و تصاویر زیادی روی دیوار اتاق نویسندگان چسباندیم و ایدههایی را که میخواستیم در داستان خود قرار دهیم، تجسم کردیم. بعد سعی کردیم شخصیتهای منفی داستان را ترسیم کنیم. بعد توانستیم معمای داستان را شکل بدهیم و خطوط کلی آن را تعیین کنیم که یکی از مهمترین عناصر پیرنگ است.»

یوکلا با اشاره به این که داستان فصل اول «بنبست» به لحاظ مفهومی سه طرح اصلی دارد که همه آنها یک شخصیت اصلی دارند، توضیح میدهد: «این سه خط داستانی کلیدی مهمترین جنبه کار هستند. ما با تمرکز و دقیق شدن در این سه خط داستانی، سناریوهای مختلف از دیدار احتمالی شخصیتها و نحوه تلاقی مسیرهای آنها را متصور شدیم و بعد همه آنها را به هم متصل کردیم، ابتدا در مقیاس بزرگ و بعد بهتدریج بر جزئیات متمرکز شدیم که پرارزشترین بخش کار است.»
یوکلا درباره انتخاب بیهلا ویتالا برای نقش سوفیا کارپی میگوید: «من قبلاً با بیهلا کار کرده بودم و اعتقاد دارم او یکی از بهترین بازیگران فنلاند است. خیلی متعهد و در عین حال جذاب است و بهراحتی میتوان با او کنار آمد. بیهلا رابطه کاری خیلی خوبی با عوامل تولید داشت و نگاه همهجانبه و مقید او به کار باعث شد همه کسانی که در تولید سریال مشارکت داشتند دوستش داشته باشند. بیهلا صداقت، بیرحمی و حساسیت لازم برای بازی در نقش یک فرد پیچیده را به این شخصیت آورد. ضمن این که او از چیزی نمیترسد و آماده است خودش را به چالش بکشد. بیهلا بعضی وقتها من را یاد خود سوفی کارپی میاندازد. ما این شخصیت را با در نظر داشتن بیهلا نوشتیم، بنابراین برخی از ویژگیهای رفتاری او را در شخصیت سوفی منعکس شد.»

ویتالا نیز این نکته را میستاید که شخصیت سوفیا کارپی خیلی به یک نوع خاص از شخصیت محدود نبود و او در مقام بازیگر آزادی زیادی داشت. بازیگر ۴۰ ساله متولد هلسینکی میگوید: «موقع بازی در نقش سوفیا حس خوبی داشتم، چون اساساً همهچیز ممکن بود. من قبلاً نقش پلیس را بازی کرده بودم و مثلاً با کار با اسلحه آشنا بودم. مادر بودن هم برای من نکته آشنایی بود، چون خودم یک مادر هستم. لازم نبود خیلی روی آن کار کنم. بااینحال، ما برای صحنههای مبارزه بدلکار داشتیم، اما خود شخصیت فضای زیادی برای کار کردن داشت.»
یکی از بزرگترین چالشهای سازندگان «بنبست» سر صحنه تصویربرداری، هوای بسیار سرد بود، بخصوص که بخش زیادی از سریال در فضای باز اتفاق میافتد. میتوان شخصیتها را دید که احساس سردی میکنند، بنابراین یوکلا و همکارانش تصمیم گرفتند این نکته را در داستان بگنجانند.
او با اشاره به این که هوای سرد هلسینکی تقریباً به یک شخصیت تبدیل شد، میگوید: «نوسانات جوی بر تداوم چیزی که در حال تصویربرداری آن بودیم تأثیر گذاشت، اما ما بهجای مقابله، تصمیم گرفتیم از آب و هوا برای نشان دادن احساسات شخصیتها استفاده کنیم، به همان شیوهای که عموماً از نور و سایه استفاده میشود. این مسئله به ما بُعد دیگری برای تأکید بر احساسات داد.»

یوکلا درباره آنچه «بنبست» را از «نوآر نوردیک» متمایز میکند، میگوید: «مردم و فرهنگ در سراسر کشورهای اسکاندیناوی خیلی به هم شبیه هستند، بهاستثنای زبان فنلاندی، زبانهای کشورهای اسکاندیناوی نیز خیلی مشابهت دارد. من معتقدم این تلفیق ریشههای شرقی و غربی است که سریال ما را متفاوت میکند. شخصیتهای “بنبست” به لحاظ پنهان کردن احساسات خود، سرسختتر، درونگراتر و پیچیدهتر هستند، اما وقتی چیزی بهاندازه کافی آنها را تکان میدهد، شروع به باز شدن میکنند.»
او ادامه میدهد: «طنز هم در فنلاند خیلی متفاوت است. در سریالهای جنایی دانمارکی یا سوئدی طنز زیادی نمیبینیم، اما ما در اینجا حضور دائمی کمدی سیاه را حس میکنیم. نکته دیگر این است که ما در فنلاند بودجه کمتری داریم که مجبورمان میکند از شیوههای تازه برای کار در صحنههای پیچیده استفاده کنیم. ما در فصل اول “بنبست” حدود ۷۰۰ جلوه دیجیتال پنهان داشتیم، درحالیکه در تعدادی از کشورها بودجه تولید یک سریال بهقدری است که میتوانند چنین صحنههایی را بهصورت واقعی فیلمبرداری کنند. به نظرم مجموع این موارد سریال ما را از غالب آثار “نوآر نوردیک” متمایز میکند.»
منبع: د ورج، دراما کوارترلی
تماشای آنلاین سریال بن بست در نماوا