مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

بیش از دو سال از پایان «نارکوها: مکزیک» می‌گذرد و تاکنون هیچ صحبت قطعی درمورد زمان تولید اسپین‌آف «ال چاپو» نشده یا این که اصلاً قرار است چنین اتفاقی بیفتد یا نه، اما خبر خوب این است که حالا ما بهترین کار بعدی را داریم.

سریال گریسلدا (Griselda) ساخته اریک نیومن، داگ میرو (یکی از خالقان «نارکوها»)، کارلو برنارد و اینگرید اسکاخِدا، به کارگردانی آندرس بایز (کارگردان بسیاری از اپیزودهای «نارکوها») – که ۲۵ ژانویه ۲۰۲۴ در شش اپیزود از نتفلیکس پخش شد – تازه‌ترین ورودی (هرچند غیر رسمی) فرنچایز است. این سریال کوتاه شاید نام برند را نداشته باشد، اما اساساً واجد همه چیزهایی است که از چنین عنوان باکیفیتی انتظار داشتیم: داستانی که با زحمت زیاد از زندگی واقعی اقتباس شده است، با حال و هوای لاتین‌تبار بی‌مانند و تصویری مسحورکننده و شرارت‌آمیز از یک سلطان باعظمت در دنیای مواد مخدر.

سوفیا ورگارا در نقش گریسلدا بلانکو

اگر تردیدی بود که یک «نارکو» زن می‌تواند به‌اندازه مردان بدنام (اسکوبار، گایاردو، فوئنتس) که پیش‌ازاین روی پرده دیده‌ایم، جذاب باشد، «گریسلدا» در همان آغاز کار و قبل از صحنه اول، با نقل قولی از پابلو اسکوبار آن را برطرف می‌کند: «تنها مردی که همیشه از او می‌ترسیدم، زنی به نام گریسلدا بلانکو بود.» با این شروع، بلافاصله حال و هوای هولناک کلمبیایی تداعی می‌شود که تقریباً یک دهه پیش در «نارکوها» با آن آشنا شدیم و سازندگان هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهند که این فضا کم‌رنگ شود.

در صحنه‌های بعدی، گریسلدا بلانکو (با بازی سوفیا ورگارا با چهره‌ تا حد زیادی غیر قابل شناسایی) را می‌بینیم که باعجله به خانه خود در مِدِلین برمی‌گردد تا به یک زخم بسیار بد ناشی از درگیری با آلبرتو براوو (آلبرتو آمان)، همسر دوم خود رسیدگی کند. پیش‌ازاین که اوضاع بدتر شود و پیامدهای وخیم‌تر در پیش باشد – با توجه به آنچه گریسلدا با مردی کرد که یک قاچاقچی معروف مواد مخدر است – او به‌سرعت وسایل خود را جمع می‌کند و همراه با سه پسر نوجوانش به میامی می‌گریزد. وقتی گریسلدا به آنجا می‌رسد، به‌طور موقت در یکی از اتاق‌های آپارتمان دوست قدیمی‌اش، کارمن (ونسا فرلیتو) مستقر می‌شود تا در ادامه بتواند روی پای خود بایستد و جایی برای سکونت پیدا کند. اولین قدم او برای این کار، فروش یک کیلو کوکائین است که از همسرش دزدید.

گریسلدا به کارمن قول می‌دهد قید این سبک از زندگی را بزند، اما خیلی زود در مسیری قرار می‌گیرد که به «لا مادرینا» («مادرخوانده») و «ملکه کوکائین» میامی تبدیل می‌شود، اولین زن اهل مدلین که اداره یک تشکیلات قاچاق مواد مخدر را به عهده می‌گیرد. ازاینجا به بعد ما شاهد ظهور او هستیم – از اولین معامله مواد مخدر که نتیجه‌ فاجعه‌بار دارد، تا اداره کسب و کار از یک متل با همکاری ارتشی از کارگران جنسی که با جاسازی کوکائین در لباس‌های خود، مواد مخدر را از کلمبیا به آمریکا قاچاق می‌کنند، تا تبدیل‌شدن به یکی از مخوف‌ترین و مجنون‌ترین ملکه‌های مواد مخدر در تاریخ «جنگ با مواد مخدر».

همه این‌‌ها به‌آرامی به سبک یک سرگذشت گانگستری کلاسیک آشکار می‌شود (درحالی‌که نویسندگان لحظه‌ها را چه بزرگ چه کوچک آگاهانه انتخاب می‌کنند). امکان ندارد بخش‌هایی از این نوع زندگی بی‌امان در شش اپیزود شش ساعتی از قلم نیفتد و اگرچه بخش زیادی از سال‌های اول زندگی بلانکو و پس‌زمینه ویرانگری که از آن می‌آید، کنار گذاشته می‌شود، آنچه خیلی به چشم می‌آید این است که سازندگان سریال بسیاری از رویدادهای مهم زندگی بلانکو را در اینجا گنجانده‌اند.

سال‌هایی که مبنای سرسختی و انعطاف‌پذیری همیشگی گریسلدا بودند: یک دزد و کارگر جنسی سابق که از لحظه تولد گرفتار خشونت و جنایت بود. هرچند ما دوران سخت پرورش او را نمی‌بینیم و تنها بخش‌هایی از آن را می‌شنویم، ورگارا با کاریزمای چشمگیر و تسلطی که به‌ندرت در نقش‌های قبلی‌ خود نشان داده بود، پرسونایی را منتقل می‌کند که از ددمنشی شکل گرفته است. او مدفون زیر کوه چهره‌پردازی و پروتز، همچنان انرژی جنسی آشکار و زیبایی پرنشاط دارد که از آن‌سوی ظاهر توفانی‌اش تراوش می‌کند. گو این که به خاطر ‌ظاهر هالیوودی‌شده‌ بازیگر (زمخت اما همچنان فریبنده، تداعی‌گر و همچنان ورگارا)، او همیشه به‌ همان اندازه که از بلانکوی واقعی انتظار می‌رود رعب‌انگیز و وحشتناک به نظر نمی‌رسد. اشاره به این نکته نیز ضروری است که گریسلدا در عین حال یک «آفتا‌ب‌پرست» بود. او برای سردرگم کردن دشمنان خود و پنهان کردن ظاهرش در انظار عمومی، اغلب وزن خود را به‌طور چشمگیری بالا می‌برد یا پایین می‌آورد، مسئله‌ای که سریال کاملاً آن را کنار می‌گذارد. این عنصر می‌توانست جالب باشد، اما در عین حال قابل درک است که چرا سازندگان تصمیم گرفتند قید آن را بزنند.

آلبرتو گرا

درهرصورت، کاملاً آشکار است تصویر سریال، تجلیل از زنان (البته به سبک گانگستری) است و سازندگان خود را مقید می‌دانند نقاط قوت و عزم راسخ هر شخصیت زن (در هر دو طرف قانون) را صرف نظر از بزرگی یا کوچکی نقش آن‎ها برجسته کنند. درک این نگاه کار سختی نیست: در دنیای زیرزمینی خلاف‌کاران که آشکارا زیر نظر مردان بی‌رحم و وحشی اداره می‌شد (به یک اندازه در تلویزیون و در زندگی واقعی)، گریسلدا بلانکو توانست به پیروزی برسد و به یک رهبر مورد احترام و ترسناک تبدیل شود که هیچ‌کس نمی‌خواست با او دربیفتد. ازاین‌رو، در اینجا نقش زنان به‌عنوان شرکای تجاری مردان، دشمنان، معشوقه‌ها و یاوران، فقط اجازه دارد در سایه باشد و زمانی ظهور می‌کند که برای پیرنگ ضروری باشد. گو این که تعدادی از گیراترین شخصیت‌های سریال کوتاه دقیقاً همین مردان هستند که هر لحظه قرار گرفتن در کانون توجه را به‌یادماندنی می‌کنند.

داریو (آلبرتو گرا)، آدمکش حرفه‌ای – ابتدا یک دشمن، بعد یک متحد – یکی از جالب‌ترین شخصیت‌هاست – یک سیکاریوی باوجدان، پیچیده و گاهی اوقات دچار کشمکش درونی که به‌راحتی می‌توانید با محوریت او یک سریال بسازید. درست در کنار او خورخه «ریوی» آیالا (که نقش او را مارتین رودریگز با جذابیت سمی بازی می‌کند) قرار دارد – یک قاتل و توطئه‌گر کشف‌نشدنی که کلماتش می‌توانند به‌اندازه دستانش کشنده باشند. این‌ها فقط دو نمونه از یک مجموعه بسیار بااستعداد از بازیگران مرد لاتین‌تبار هستند که برای کمک به داستانی متمرکز بر یک زن قدرتمند تمام تلاش خود را می‌کنند. به لطف تلاش گروهی آن‌هاست که «گریسلدا» واقعاً در بهترین لحظه‌ها، خود را همتای واقعی «نارکوها» نشان می‌دهد.

اما درست نیست این نکته را نادیده بگیریم که چرا چنین داستان‌هایی توجه بیشتر تماشاگران را به خود جلب می‌کنند. گذشته از این، اسکوبار بی‌جهت از گریسلدا نمی‌ترسید. بخشی از روش‌های شرارت‌آمیز گریسلدا و تعداد زیاد قتل‌هایی که او به‌عنوان «راه‌حل» بسیاری از مشکلاتش دستور می‌داد، در اینجا به خونین‌ترین شکل ممکن به نمایش گذاشته می‌شود.

وقتی صحبت از تلویزیون و فیلم می‌شود، ممکن است سبک زندگی سلاطین کلمبیایی مواد مخدر خیال‌انگیزتر و جالب‌تر از چیزی که هست جلوه داده شود، اما همه می‌دانیم خشونت آشکار هیچ شکوه یا هیچ نکته جالبی ندارد. اجساد سربریده، جوی خون و مرگ‌های سریع و شرم‌آور چیزی است که از میل به قدرت و طمع بلانکو باقی مانده است، چه رسد به قربانیان بی‌گناه و اغلب بسیار جوان که به تلفات جانبی اقدامات او تبدیل شدند.

«گریسلدا» از نمایش این وحشیگری‌ها ابایی ندارد (هرچند نمونه‌های آن خیلی کمتر از چیزی است که طرفداران «نارکوها» به آن عادت دارند) و نشان می‌دهد «ملکه کوکائین» بودن چه معنایی دارد و او چه بهایی باید بپردازد – در درجه اول از دست دادن همه افرادی که همه این کارها را با آن‌ها شروع کرد.

درمجموع، «گریسلدا» یک تصنیف جنایی جذاب دیگر درباره یک سلطان کلمبیایی مواد مخدر است – با سبک، تعهد و یک گروه بازیگری درخشان که احتمالاً طرفداران این ژانر را ناامید نمی‌کند؛ اگرچه «نارکوها» نیست، اما خیلی به آن نزدیک است – و این ستایشی است که هر مجموعه تلویزیونی باید به آن افتخار کند.

سوفیا ورگارا چگونه موقعیت کاری خود را از نو تعریف کرد

آندرس بایز، کارگردان، پس از «نارکوها» و «نارکوها: مکزیک» برای بازگشت به دنیای سریال‌‌های جنایی با موضوع کارتل‌ مواد مخدر مردد بود، حداقل تا زمانی که سوفیا ورگارا، ستاره سریال کمدی «خانواده امروزی» و لوئیس والاگر، شریک تجاری او، با داستان گریسلدا بلانکو، «مادرخوانده کوکائین» پیش بایز و اریک نیومن، تهیه‌کننده اجرایی رفتند.

ونسا فرلیتو

بایز که همچنین اپیزودهایی از سریال «مرد شنی» را کارگردانی کرد، می‌گوید: «خیلی صادقانه بگویم، ازآنجایی‌که کلمبیایی هستم و هفت سال در “نارکوها” کار کردم، دیگر خیلی به این سوژه توجه نداشتم. می‌خواستم کار متفاوتی انجام دهم.»

اما وقتی به بایز فرصت داده شد با کارگردانی و تهیه‌کنندگی هر شش اپیزود «گریسلدا»، ورگارا را در اولین سریال درام مهم او راهنمایی کند، نظرش عوض شد.

بایز توضیح می‌دهد: «کمتر به خود شخصیت ارتباط داشت و بیشتر به‌ خاطر فرصت همکاری با سوفیا و واداشتن او به بازآفرینی خود به‌عنوان یک بازیگر بود. این نکته‌ای بود که واقعاً من را جذب کرد. یک چالش و یک مخاطره‌ بود، اما قرار نیست من کارهایی کنم که به نظرم ساده است. چیزهای چالش‌برانگیز واقعاً اهمیت دارند.»

ورگارا مشخصاً به خاطر کار بایز و نیومن در «نارکوها» و «نارکوها: مکزیک» می‌خواست با این دو کار کند.

بازیگر ۵۱ ساله کلمبیایی می‌گوید: «برای من جذاب بود، چون در آن دوران در کلمبیا بزرگ شدم و همه ما آن آدم‌ها را می‌شناختیم. نام‌ها آشنا بودند – پابلو اسکوبار و این و او، اما هیچ‌کس هیچ‌وقت اسم این زن را نشنیده بود.»

ورگارا اولین بار زمانی نام گریسلدا بلانکو را شنید که در حال تماشای یک مستند بود. حتی در آن زمان نیز فکر می‌کرد ادعاهای مطرح‌شده درباره بلانکو «اغراق‌آمیز» است و او «دوست‌دختر یا همسر یک نارکو بود». بااین‌همه، هر چه بیشتر به این شخصیت که تا حد زیادی از یاد تاریخ رفته است نگاه می‌کرد، بیشتر علاقه‌مند می‌شد به داستان زندگی او جان ببخشد.

ازآنجا‌که بلانکو یک مادر کلمبیایی بود و در عین حال یک مهاجر به ایالات متحده، ورگارا پیوندی بین خودش و داستان «شگفت‌انگیز» او می‌دید.

ورگارا می‌گوید: «به‌تدریج متوجه شدم این زن فقط زنی نبود که بخشی از کارتل‌ یا بخشی از تجارت مواد مخدر باشد. او خود تجارت مواد مخدر بود. او چهار بچه را بزرگ می‌کرد و می‌توانست به‌اندازه این مردان قاچاقچی بی‌رحم باشد.»

بایز در دوران توسعه و پیش‌تولید پروژه، «یک یا دو بار در هفته» به خانه ورگارا می‌رفت. هدف این جلسه‌ها تجزیه و تحلیل صحنه‌ها و شناسایی انگیزه‌های گریسلدا بود. بایز می‌دانست باید اعتماد ورگارا را جلب کند تا او بهترین نقش‌آفرینی ممکن را ارائه دهد.

بایز می‌گوید: «سوفیا می‌خواست تصویری کاملاً متفاوت با زندگی واقعی خود نشان دهد. ما درمورد دوران کودکی و گذشته او در کلمبیا حرف زدیم و سعی کردیم ببینیم عناصر مشترکی با شخصیت واقعی هست که او بتواند در صحنه‌های بسیار مهم از آن‌ها استفاده کند یا نه. شیوه کارگردانی من بسیار بسیار آسان‌گیر است. همه چیز به این برمی‌گشت که او آزادانه از خودش سؤال بپرسد و بینش خود را ابراز کند. فکر می‌کنم لحظه‌ای که یک کارگردان می‌گوید: “همین است که هست”، بازیگر نمی‌تواند خیلی از غریزه‌ خود استفاده کند.»

هرچند این دو برای نقش گریسلدا به زندگی شخصی ورگارا استناد کردند، بایز مانند کارهای قبلی خود مراقب بود از این دنیا یا ضد قهرمان اصلی آن تصویری پرزرق و برق و دلربا نشان ندهد. او می‌گوید: «این حکایت نمی‌تواند به تبلیغات تبدیل شود.»

کارگردان اشاره می‌کند «نارکوها» و «نارکوها: مکزیک» به همان اندازه که درباره ضد قهرمانان اصلی خود هستند، به جنگ با مواد مخدر نیز می‌پردازند و این که سیاست خارجی آمریکا چگونه بر کشورهایی مانند کلمبیا تأثیر گذاشت. او تأکید می‌کند در این داستان‌ها مشخص نیست «چه کسی بد و چه کسی خوب است.»

بایز می‌گوید: «سیا می‌تواند بازیکن خیلی بدی باشد.»

همه این‌ها درمورد «گریسلدا» مصداق دارد، سریالی که به تمام این مضامین می‌پردازد، اما نیروی دیگری را به ترکیب اضافه می‌کند: مردانگی سمی. سریال نتفلیکس داستان گریسلدا بلانکو را با داستان جون هاوکینز (جولیانا آیدن مارتینز)، یک افسر واقعی و یکی از اولین اعضای زن اداره پلیس میامی عجین می‌کند.

بایز می‌گوید: «او و گریسلدا دو روی یک سکه هستند. هر دو برای رسیدن به احترام مبارزه می‌کنند.»

بایز تخمین می‌زند تصویربرداری «گریسلدا» بیش از ۱۰۰ روز طول کشید. او در دو هفته در نقش‌آفرینی ورگارا تفاوت قابل توجهی دید. او بارها و بارها ستاره سریال را به خاطر وجدان کاری، اشتیاق به پروژه و فروتنی، چه در صحنه و چه خارج از صحنه تحسین کرد.

بایز می‌گوید: «در شروع کار، کمی دشوارتر بود، اما بعد سوفیا کاملاً نقش را درک کرد و وارد آن شد. او با همه ما عوامل تولید بسیار مهربان بود و شوخی می‌کرد.»

بایز و ورگارا، هر دو هوای بازیگران فراوان سریال را داشتند. بایز محیط سر صحنه تصویربرداری در لس آنجلس را «شگفت‌انگیز» می‌نامد و می‌گوید: «همه چیز توانمندسازی شده بود. ما به بسیاری از بازیگران که در آمریکا زندگی نمی‌کنند و در سریال نقش کلمبیایی‌ها را بازی می‌کردند اختیار می‌دادیم کار خودشان را انجام دهند. ضمن این که برای همه ما تصویربرداری در کنار سوفیا یک رؤیا بود.»

منبع: پیست مگزین، د رپ

تماشای سریال گریسلدا در نماوا