مجله نماوا، رضا صائمی

در نخستین تجربه رضا گوران در سینما می‌توان ردپای نگاه و تجربه‌های تئاتری او را ردیابی کرد. چه در میزانسن و چیدمان صحنه، چه در دیالوگ‌پردازی و چه در فضاسازی اثر. لوکیشن ثابت با دوربین سیال فیلم نیز برساخته از همین نگره تئاتری است که با زیبایی‌شناسی رنگ و نور آن در یک همخوانی دراماتیک، مماس شده تا فیلمساز از عناصر فیزیکی و بصری قصه در بازنمایی جهان درونی شخصیت‌ها بهره ببرد تا مخاطب را از پیگیری بیرونی قصه به درون غصه‌هایی هدایت کند که شخصیت‌های زن فیلم با آن درگیرند. اساسا «سرکوب» یک فیلم زنانه است که قصد دارد در غیاب مردان، غربت زنان مغلوبی را به تصویر بکشد که در انسداد ساختاری مردسالارانه دچار سرخوردگی‌های فراوان شده‌اند. اگرچه حذف مردان از قصه، فرصت دفاع آنان از تراژدی شکل گرفته را می‌گیرد اما باید توجه داشت که قرار است در اینجا، زیست –جهان زنانه به مثابه یک ابژه مستقل و هویتمند مورد واکاوی قرار گیرد. قرار است رخداد از منظر خوانشی زنانه بازنمایی شود. اگرچه فیلم را تماما نمی‌توان به موقعیتی روانشناختی تقلیل داد و نشانه‌های نمادین و نهادین متعددی برای روایتی جامعه‌شناختی و سیاسی از قصه وجود دارد اما آنچه در نهایت به هسته اصلی درام بدل می‌شود بازنمایی روانکاوانه تجربه‌های شکننده زنانه است. زنانی که سرکوب و سرخوردگی را در انواع متفاوت وضعیت مردانه تجربه کرده‌اند. هر کدام از این خواهران ضمن زخم‌هایی که از مردان زندگی خود دیده‌اند مثل پریسا (الهام کردا) از خیانت بهزاد و پریا (سارا بهرامی) از شکاک بودن بهمن، یک درد مشترک را هم فریاد می‌زنند و آن سرکوب‌های پرویز پدرانشان است. انگار در اینجا پرویز نه صرفا به معنای متعارف پدر و نسبت خونی و ژنتیک که از منظر ایدئولوژیک به کهن الگو و پدر در این ستم تاریخی صورت‌بندی می‌شود. این پدر را می‌توان به همه اشکال پدرسالاری در جامعه نسبت داد و روایت کلانی دانست از انسداد نظام اجتماعی که حاصلش فرزندانی سرخورده و ویران شده‌اند که با کشیدن سیگار، ناکامی‌های خود را تحمل می‌کنند. گویی خانه، ضمیر ناخودآگاهی است که حالا به آلزایمر مادر و مرگ پدر، به تکانه‌ای برای برون‌فکنی همه رنج‌ها و خاطراتی بدل شده که سال‌ها در وجود فرزندان او دفن شده و حالا زخم هر کدام سر باز کرده!

 «سرکوب» را می‌توان روایتی از بازخوانی و برون‌فکنی زخم‌های کهنه‌ای دانست که به مرحله دردناک خود رسیده و قرار است بدون این‌که توسط فراخود آنها سانسور شود به فریادی بدل شود که در غیاب پدر بر سر او کشیده می‌شود. حاصل این سرکوب فقط زخم‌های روحی نیست، دردهای جسمی را هم می‌توان در پس آن ردیابی کرد. از مادری که آلزایمر گرفته، پروانه که آسم دارد، پریسا که فرزندی اوتیسمی دارد و پریا که قرص می‌خورد. خشم و سرکوب به تنفر و انزجار منجر می‌شود و هر چه فیلم جلوتر می‌رود نشانه‌های آن را بیشتر حس می‌کنیم. همه اعضای خانواده در نامتعادلی و نابسامانی روحی به سر می‌برند. خانواده‌ای که پریا در گفتگویی با مادرش آن را این‌گونه تعریف می‌کند: «آدما نه ازمون بدشون میاد نه دوستمون دارن»، «اینجا فقط هی میان ولی کسی نمی‌مونه، کسی دووم نمیاره». دیالوگی که تداعی‌کننده یکی از دیالوگ‌های فیلم «ابد و یک روز» است. جایی که یکی از خواهران در آن فیلم می‌گوید: «اینجا هیچی تموم نمی‌شه نه ظرف‌های کثیف نه دعوای آدم‌ها»

«سرکوب» بیش از آن‌که شخصیت‌محور باشد پی‌رنگ‌محور است و همه شخصیت‌های آن نیز به نوعی در بازنمایی و آشکار کردن این پی‌رنگ در خدمت قصه قرار می‌گیرند تا از طریق نسبت بین این اجزا، کل منسدد قصه شفاف شود. از این رو دیالوگ‌ها مبتنی بر نوعی افشاگری است که برساخته از نوعی مقاومت است. مقاومت در برابر هژمونی پدرسالاری. شاید فیلم به شدت دیالوگ‌محور به نظر برسد و از این حیث نقطه ضعف آن حساب شود. یا مثلا این را به سبقه تئاتری فیلمساز نسبت بدهند که ساختار فیلم را بر مبنای الگوی تئاتری چیده لذا به جای نمایش موقعیت از آن حرف می‌زند اما مسئله این است که در اینجا حجم بالای دیالوگ‌ها به دلیل کم‌بضاعتی موقعیت دراماتیک و بصری قصه نیست بلکه حرف به عنوان مهمترین عنصر دراماتیکی در بازنمایی این موقعیت دردناک مورد استفاده قرار گرفته. شخصیت‌های قصه زیاد حرف نمی‌زنند تا بار نمایشی قصه را بر دوش کلمات بگذارند. آنها یک موقعیت سرکوب شده را تجربه کرده‌اند که به آنها امکان حرف زدن نداده. حرف‌ها و رویاهای آنها دائما سرکوب شده و حالا این عقیده‌های سرکوب‌شده به عقده حرف زدن درباره دردهایی بدل شده که فرصت و مجال بروز نداشتند. این دیالوگ‌ها حاصل حرف‌های نزده و در دل مانده‌ای است که حالا به انفجار تن داده. نه فقط محتوای حرف‌ها که حجم حرف‌ها نیز نشانه‌ای است از موقعیت تراژیکی که این سه خواهر در آن خانه تجربه کرده‌اند. در پس همین حرف‌هاست که رمزگشایی از راز قصه اتفاق می‌افتد. ضمن این‌که ما شاهد تاثیرات رخدادهایی هستیم که در گذشته اتفاق افتاده و حالا داریم از لابه‌لای گفتگوهای درون خانواده با آنها آشنا می‌شویم. شاید لوکیشن ثابت خانه و فضای دلگیر و خفه‌ای که دارد مخاطب را دچار ملال کند اما همین موقعیت می‌تواند حس خفگی و انسدادی که دختران آن خانه تجربه کرده‌اند را به تماشاگر منتقل کند و فضای بسته زندگی آنها را در تجسمی بیرونی به نمایش بگذارد. گوران از این فضای ثابت و بسته که میزانسنی تئاتری هم دارد با دکوپاژهای سنجیده و پویا برای ریتم بخشیدن به روایت خود استفاده درستی می‌کند و از ظرفیت مکانی قصه بیشترین بهره را می‌برد. حضور فعال و پرجنب‌وجوش دوربین هم در این پویایی موثر است و البته موسیقی که در خلق فضای حسی و عاطفی موثر است.

«سرکوب» را نباید به یک روایت فمینیستی و حتی قصه‌ای جنسیتی تقلیل داد، اگرچه صورت زنانه دارد. بلکه آن را باید در روایتی جامعه‌شناختی/روانکاوانه از انسداد و استیصال یک وضعیت بغرنج تاریخی صورت‌بندی کرد و البته باید اذعان داشت که «سرکوب» یک تراژدی زنانه است.

تماشای این فیلم در نماوا