مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
وقتی آلیس سیبرایت اولین بار «کلویی» (Chloe)، سریال جدید خود در بیبیسی وان را تماشا کرد، حس خیلی بدی داشت. به قول خودش حسی از «آسیبپذیری» داشت. او توضیح میدهد: «انگار به خودت میگویی، چرا این همهچیز درباره خودم به آنها گفتم؟ من این حس را داشتم: بیشازحد خود را در معرض دید قرار دادهام، راحت نیستم، بهنوعی چندشآور است.»
ازیکطرف، وقتی پای کار سینمایی و تلویزیونی به میان میآید، ظاهراً این نوع واکنش یکی است. بااینحال، «کلویی» بیشازحد معمول در سیبرایت ۳۲ ساله احساس ناآرامی ایجاد کرد. او میگوید: «این یک چیز مرسوم است که معمولاً وقتی اولین نسخه کار خودت را میبینی، میخواهی بالا بیاوری.» تجربه دیدن این یکی با تماشای دوباره اپیزودهایی از سریال موفق «آموزش جنسی» نتفلیکس که او کارگردانی کرد یا حتی فیلمهای کوتاه عجیب و غریب و بیسر و صدای او متفاوت بود.

نکته اول این که مسئولیت او در «کلویی» خیلی بیشتر از تمام تجربههای قبلی او بود. سیبرایت «شورانر» این سریال است: اصطلاحی آمریکایی در توصیف شخصی که بر روند نگارش، کارگردانی، دید خلاقانه کلی و تقریباً تمام جزئیات دیگر یک سریال تلویزیونی نظارت دارد. سیبرایت مسئولیت یک شورانر را اینطور خلاصه میکند: «اگر چرت باشد، تقصیر توست.»
حسی انتزاعی از اعتراف
این که ممکن است «کلویی» برای سازنده خود حالبههمزن باشد، دلیل دیگری هم دارد. پیرنگ سریال بههیچوجه مستقیماً اتوبیوگرافیک نیست: این مجموعه تلویزیونی پرپیچ و خم و چندلایه حول محور بکی گرین (ارین داهرتی)، یک دختر بیست و چند ساله ناراضی، اهل بریستول در انگلستان میچرخد که با نام ساشا خود را به درون یک حلقه اجتماعی شیک هنری میکشاند تا به دلیل مرگ بهترین دوست دوران کودکیاش، کلویی – شخصیتی که عنوان سریال از او گرفته شده است – پی ببرد؛ یک زن جوان پر از آرزو (پاپی گیلبرت) که به شکلی وسواسآمیز او را در اینستاگرام دنبال میکرد. بااینحال، «کلویی» اغلب حسی انتزاعی از اعتراف را تداعی میکند.

«کلویی» که فوریه ۲۰۲۲ در شش اپیزود پخش شد، با پرداختن به مضامین اعتمادبهنفس کم، اضطراب، موفقیت (یا نبود موفقیت)، موقعیت، وسواس و اعتیاد به رسانههای اجتماعی، چیزی غریب و ناخوشایند درمورد زن بودن در روزگار معاصر را نشانه میرود.
شما این را در استفاده بیشازحد بکی از اینستاگرام و این که با جدیت و نهایت علاقه صفحات مربوط به زندگیهای بهظاهر کامل را بالا و پایین میکند، حس میکنید. این را در جعل دائمی یک زندگی ظاهراً پرزرق و برق که بازتاب تلاش از روی استیصال او برای حرکت پابهپای ظواهر دنیای آنلاین است، حس میکنید؛ همچنین در تصورات پارانوییدی بکی از آدمهایی که او را مسخره میکنند و میخواهند به هویت واقعی او پی ببرند.
سیبرایت میگوید: «احساس میکنم همه کسانی که در این سریال کار کردند با بکی ارتباط برقرار میکنند. اگرچه هیچکدام از ما هرگز در زندگی بهترین دوست سابق خود که مرده است، نفوذ نکردهایم.»
ساختن سریالی که بهطور ذاتی خیلی معاصر است، نکات منفی دارد: یکی این واقعیت که باید تا حد زیادی با تلفنها کار کنید. کودکان و حیوانات را فراموش کنید، صفحههای نمایش، مایه نفرت یک فیلمساز قرن بیست و یکمی است. سیبرایت با اشاره به کار پرزحمت نمایش صفحه یک گوشی هوشمند در یک نما میگوید: «احساس میکنم دیگر هرگز نمیخواهم دوباره یک تلفن ببینم – کابوس بود.» گنجاندن تلفنها در پیرنگ چالش دیگر بود. او میگوید: «این که بفهمی چطور میتوانی با صفحههای نمایش یک داستان تعریف کنی، واقعاً کار سختی است، اما بخش زیادی از سریال ما واقعاً روی تلفنهای ما اتفاق میافتد. نمیتوانستم آن را دور بزنم.»

سیبرایت به دو راه حل زیرکانه رسید. اول این که تلفن بکی بهعنوان یک شیء پرمعنی در نظر گرفته شود. او میگوید: «در داستانهای معمایی و کارآگاهی، کلوزآپ از سرنخها واقعاً مهم است. اینجا در سریال ما در خیلی از مواقع، تلفن یک سر نخ است یا سکانسهایی که بکی با کامپیوتر کار میکند. مثل یک فیلم قدیمی است که شخصیتها نامهای را برمیدارند و شما روی آن تأکید میکنید.» روش دوم تکنیکی بود که سیبرایت آن را «عکس به تصاویر متحرک» مینامد که در آن عکسهای اینستاگرام روی صفحه نمایش زنده میشوند. این روش اغلب برای انعکاس آنچه بکی درمورد زمینه یک عکس در هر لحظه میداند، به کار میرود.
آگراندیسمان نقصهای انسانی
اما پروژه «کلویی» از کجا آغاز شد؟ سیبرایت میگوید: «من به بررسی روانشناسی شخصیتی علاقهمند بودم که برای انحراف از خود واقعیاش و پنهان کردن آن به دروغ متوسل میشود و در عین حال از پرسونای جعلی خود بهعنوان راهی برای دسترسی به چیزهایی استفاده میکند که در زندگی واقعی نمیتواند به آنها برسد.»

تماشای بکی/ساشا گاهی اوقات سخت است، اما او بهاندازه کافی تماشاگر را با خود همراه میکند تا هوایش را داشته باشد. سیبرایت او را «یک شخصیت واقعاً چالشبرانگیز» میداند. «او از مرزهای اخلاقی عبور میکند و رفتاری کاملاً غیر قابل توجیه دارد، اما این برای من واقعاً جالب بود، چون باید از چیزهایی شروع کند که ممکن است تماشاگر آن را احساس و تجربه کرده باشد و بعد آن را تا حد افراط پیش میبرد. درواقع، در اینجا باید به نسخهای آگراندیسمان از نقصهای انسانی نگاه کنید. این بخشی از علاقه من بود. فقط سعی کردم در پوشش او کاراکتری داشته باشم که واقعاً کارهای غیر قابل توجیه انجام میدهد، اما زیر پوست او بروم و سعی کنم با او همراه شوم و بفهمم کیست.»
با دیدن سریال این سؤال طرح میشود که مأموریت بکی برای درک این که واقعاً چه اتفاقی برای کلویی افتاد، چقدر خالص است و آیا بخشی از او واقعاً میخواهد یک زندگی هیجانانگیزتر را تجربه کند؟ به نظر میرسد بکی انگیزههای مختلفی از این سفر دارد. سیبرایت توضیح میدهد: «او با احساسی پیچیده از دوستی خود و کلویی وارد این موضوع میشود، به نظر میرسد واقعاً کلویی را دوست داشت و حالا میخواهد بفهمد چه اتفاقی برای او افتاد. اساساً این یک انگیزه فوقالعاده چندوجهی است. او به این فرد اهمیت میدهد و عزادار اوست. بکی سعی میکند احساسات پیچیده خود نسبت به این غم را درک کند که هم غم ناشی از مرگ کلویی است و هم غم از دست دادن یک دوست.»
لحن عجیب و غریب و در حال تغییر
ارین داهرتی ازنظر سیبرایت بازیگری ایدهآل برای نقش بکی/ساشا بود. سیبرایت کار او را در نقش شاهدخت آن در سریال «تاج» دیده بود و اعتقاد داشت بازی او در این مجموعه تلویزیونی درخشان است، اما نکته جالب برای او این بود که داهرتی بهعنوان یک شخص تفاوت بسیاری با شخصیت خود در «کلویی» دارد. «توانایی او برای فرورفتن در شخصیتی کاملاً متفاوت با خودش برای من خیلی جالب است. به این دلیل ما از همان ابتدا به او فکر کردیم و بعد وقتی از نزدیک با ارین ملاقات کردم و او متن را خواند، واقعاً با شخصیت ارتباط برقرار کرد. نه درباره جنبههای بیرونی او صحبت کرد و نه او را قضاوت کرد.»

«کلویی» در خیلی لحظهها به یک تریلر میماند. آیا سیبرایت همیشه چنین نگاهی به پروژه داشت؟ او میگوید: «هرگز خیلی نگران حس ژانر نبودم. برای داستان و نحوه بیان آن اهمیت دارد، اما بهناچار، چون بکی دروغ میگوید، چون میترسد گیر بیفتد، دیدن یا تجربه کردن سریال همیشه خیلی پرتنش خواهد بود. درواقع خود داستان چنین حسی دارد. واقعاً پرتنش است و این بخشی از جذابیت دیدن آن است. بهطور کلی، داستانهای با موضوع فریبکاری، به شکلی اجتنابناپذیر با نوعی افشاگری به پایان میرسند. این سریال همچنین گاهی اوقات به ارتباط بکی با مادرش میپردازد و بعضی وقتها نوعی طنز هم دارد. فکر میکنم لحن کار، عجیب و غریب و در حال تغییر است. تنش بخش بزرگی از داستان است فقط به این دلیل که هر لحظه منتظر هستید او گیر بیفتد.»
زنانی که با احساسات پیچیده دست و پنجه نرم میکنند
اگر مجبور باشید رشتهای را شناسایی کنید که در کارهای سیبرایت جریان دارد، ممکن است به «همدلی» برسید. خیلی از فیلمهای او برداشتهای ظریف از زنانی است که با احساسات پیچیده دست و پنجه نرم میکنند: فیلم گزنده «End-O» (۲۰۱۹) با بازی سوفیا دی مارتینو درباره زنی است که از آندومتریوز رنج میبرد؛ «روزهای عجیب» (۲۰۱۸) داستان زنی را روایت میکند است که هنوز در فکر دوستی است که در نوجوانی ناپدید شد (سیبرایت میگوید فیلم دوم بذر «کلویی» را کاشت).
او موافق است که همدلی یکی از اصول همیشگیاش بهعنوان یک فیلمساز و بهعنوان یک فرد است. «من همین هستم. بعضی وقتها به ضررم تمام میشود. همیشه این گرایش را دارم: اجازه بده خودم را جای این شخص بگذارم و گاهی اوقات اینطور است، “این آدمها قاتل هستند، آلیس، این کار را نکن.” برای من خیلی آسان است با مردم ارتباط برقرار کنم، هرچند ازنظر اجتماعی کاملاً دست و پا چلفتی هستم.»
منبع: گاردین، الای کانفیدنشال مگزین