مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
طنین شگفتآور تریلر فراطبیعی سریال دختر در آینه (The Girl in the Mirror) از ادامه روند منحصربهفرد تولیدات اسپانیایی در خلق محتوای تلویزیونی فریبنده نشان دارد. داستان سریال که ۱۹ اوت در نتفلیکس منتشر شد، در نظر اول میتواند طاقتفرسا باشد، اما به لطف ضربآهنگ قوی بهخوبی روایت میشود.
ماجراهای «دختر در آینه» (با نام اصلی «آلما») با یک گروه دانشآموز آغاز میشود که به مناسبت پایان آخرین سال تحصیلی در یک اقامتگاه تفریحی خارج از شهر دور هم جمع شدهاند. نیروهای شوم متأثر از اضطرابهای معمول دوران نوجوانی از همان ابتدا بین گروه مشهود است. در راه بازگشت به خانه، اتوبوس دانشآموزان در جاده کوهستانی با یک مه غیر قابل نفوذ مواجه میشود. طولی نمیکشد که فاجعه رخ میدهد و یک سقوط وحشتناک جان بیش از ده نفر از دانشآموزان را میگیرد.
آلما، شخصیت اصلی سریال (با بازی ستارهوار میریا اوریول) و یکی از معدود بازماندگان حادثه در شرایطی که ازنظر جسمی و روحی بهشدت آسیب دیده است در بیمارستان به هوش میآید. در یک چرخش تلویزیونی آشنا، او هیچ خاطرهای از زندگی قبل از تصادف ندارد. آلما همزمان با بهبودی میکوشد معمای زندگی و تجربه نزدیک به مرگ خود را حل کند و این رازی است که بهواسطه حضور یک شبح عجیب ناراحتکنندهتر میشود.
خط داستانی آلما ستون فقرات «دختر در آینه» است. مکانیک و معمای اطراف آن و آلما بهخودیخود یک داستان پربار به همراه دارد، بهطوریکه هر زمان سریال از آلما دور میشود نیروی حیاتی خود را از دست میدهد. زیبایی، غم، جذابیت و پیچیدگی این خط داستانی بهقدری گیجکننده است که هر داستان دیگری در مقایسه با آن کمرنگ میشود.
مرگ یک مسئله اجتنابناپذیر است که همه ما تا حد زیادی تلاش میکنیم آن را نادیده بگیریم، اما «دختر در آینه» جسارت به خرج میدهد و نگاهی طولانی که هم تلخ و هم امیدوارکننده است به آن دارد. سریال کاری را انجام میدهد که از ژانر وحشت و فراطبیعی انتظار میرود، این که به شیوهای ابتکاری و ماورایی مسائل دنیای واقعی را منعکس کند.
«دختر در آینه» به همین منوال به شکلی گیرا و در مواقعی سوزناک به غم و اندوه و پیامدهای دامنهدار و دلهرهآور آن نزدیک میشود. فصل اول یک پایان باز دارد؛ چه سریال برای فصل بعدی برگردد یا نه، داستانی را روایت میکند که هیچ شکافی ندارد.
جستجوی هویت
«ساختارهای شیطانی و یک عنصر احساسی بسیار قوی.» این توصیف سرخیو گ. سانچز، فیلمنامهنویس و کارگردان اسپانیایی از اولین سریال خود برای نتفلیکس است: سفری در خاطرات زنی جوان که از یک حادثه اتوبوس جان سالم به درمیبرد، اما بعد از این اتفاق حافظه خود را از دست میدهد.
سانچز درباره همکاری با نتفلیکس میگوید: «من سه یا چهار متن پیشنهاد کردم و این یکی بیشتر توجه آنها را جلب کرد. درواقع، “دختر در آینه” در قالب یک فیلم کوتاه متولد شد.»
سانچز ۴۹ ساله بیش از همه بهعنوان فیلمنامهنویس دو فیلم سینمایی «یتیمخانه» (۲۰۰۷) و «غیرممکن» (۲۰۱۲) هر دو ساخته خوان آنتونیو بایونا و نویسندگی و کارگردانی فیلم «راز مروبون» (۲۰۱۷) شهرت دارد. او متخصص روایت داستانهایی است که سفری معنوی با شخصیتهای اصلی خود را پیشنهاد میکنند.
«دختر در آینه» برای سینماگر متولد اُبیهدو، مرکز استان آستوریاس در شمال اسپانیا، «واکنشی به غلبه بر عزاداری و رویدادهایی است که شخصیت ما را شکل میدهد.» جستجوی هویت، بلندترین نقطه داستانی است که به خاطر پیچیدگی و مضمون خود شگفتآور جلوه میکند.
سانچز توضیح میدهد: «من به ساختارهایی که نام آن را “عروسکهای روسی” گذاشتهام عادت کردهام. “دختر در آینه” نمونه بارز این مسئله است: مجموعهای از لایهها، داستانها و خاطرات که مرز احساسات و تعلیق را محو میکند.»
«چند سؤال معما است و چند سؤال سردرگمی؟» این پرسشی است که سانچز هر بار که به یکی از عروسکهای روسی خود شکل میدهد از خودش میپرسد. «شما باید تعادل را حفظ کنید. بهعنوان یک تماشاگر خیلی قدردان خواهم بود اگر یک کار من را مجبور کند در روند روایت مشارکت فعال داشته باشم، این که فقط یکجا ننشینم بلکه مجبور شوم قطعات پازل را کنار هم قرار دهم.»
سانچز اعتقاد دارد با وجود موفقیت دو فیلم «یتیمخانه» و «غیرممکن»، عامه تماشاگران هنوز او پیدا نکردهاند، چیزی که قصد داشت با «دختر در آینه» تغییر دهد. او میگوید: «میتواند غافلگیرکننده باشد، ضمن این که نشان میدهد جهان من در کجا قرار دارد.»
داستان «دختر در آینه» سه عنصر کلیدی دارد که نفسی تازه در بخش تولید محتوای نتفلیکس است: تلفیقی از مضامینی است که سانچز در آن کاملاً خبره است؛ در بیش از ۳۰ لوکیشن در اسپانیا تصویربرداری شد که سریال را تا حد یک تولید بزرگتر ارتقا داده است؛ و موضوع آن یادآور آثاری است که معمولاً در آن سوی اقیانوس اطلس ساخته میشوند. گذشته از این، تیم تولید «دختر در آینه» یکی از اولین گروههایی بود که پس از برداشته شدن محدودیتهای شدید در ۲۰۲۰ مشغول کار شد. سانچز میگوید: «روند تصویربرداری سریال به دلیل شرایط آب و هوایی و البته کووید خیلی پیچیده بود.»
آستوریاس، زادگاه سانچز در میان جنگلهای سبز، مناظر غرق در مه و کوهها به یک کارتپستال میماند، طوری که حسادت به لوکیشنهای تولیدات دیگر معنایی ندارد. او میگوید: «مقایسه با سریال ارباب حلقهها برای من جالب است. وقتی در آستوریاس “دختر در آینه” را تصویربرداری میکردیم، بلن آتینسا یکی از تهیهکنندگان سریال ما که تهیهکننده اجرایی “ارباب حلقهها” هم هست در نیوزیلند با بایونا مشغول تصویربرداری دو اپیزود اول آن سریال بود. او به من گفت: “وقتی میتوانیم این مناظر را در آستوریاس بگیریم، در نیوزیلند چه غلطی میکنیم؟”»
یکی از کلیدهای «دختر در آینه»، شناسایی مهر شخصی سانچز است: «همدلی با شخصیتها». او میگوید: «خیلی دوست دارم با ترکیب ژانرها کار کنم. طرفدار وحشت و فانتزی هستم، اما همچنین فکر میکنم در این ژانرها هزاران زیرژانر داریم، از اسلشر محض گرفته تا بقا… چیزهای مختلفی هست و نوع وحشتی که من به آن علاقه دارم تا حد زیادی با احساس محکم میشود. درواقع چیزی است که در تمام عمرم مجبور بودم به خاطر آن مبارزه کنم. ده سال تلاش کردم فیلمنامه “یتیمخانه” را به تهیهکنندگان بفروشم و همه آنها یک چیز به من میگفتند؛ این که دو ژانر وحشت و درام را نمیتوان با هم ترکیب کرد، اما من این حرف را قبول ندارم. هرچه بیشتر با شخصیت همدلی کنید، بهتر با وحشت روبرو میشوید.»
سانچز ادامه میدهد: «من این ترکیب را دوست دارم. در این سریال به نحوی شاهد ترکیب آن انفجارهای خشن هستیم. به تماشاگر این احساس را میدهد که انگار روی میدان مین راه میرود و هر لحظه ممکن است اتفاقی برای او بیفتد.»
انتخاب بازیگران
یکی از مشخصههای «دختر در آینه» یک گروه بازیگری بسیار خوب و مملو از استعدادهای جوان است. سانچز درباره این موضوع میگوید: «هیچکدام از بازیگران را از قبل در نظر نداشتم. این چیزی است که معمولاً از آن اجتناب میکنم. وقتی درس میخواندم به ما فیلمنامهنویسان پیشنهاد میکردند یک بازیگر را به نمایندگی از شخصیتی که مینویسیم انتخاب کنیم و او را روی دیوار بگذاریم، اما این کار من را خیلی تنبل میکند. فکر میکنم باید درک کنیم که فیلمنامهها زنده هستند، دائماً تغییر میکنند و شما باید نسبت به هر چیزی که پیش میآید باز باشید.»
او ادامه میدهد: «برای این سریال خیلی از بازیگران برای بازی در نقش شخصیتهای دیگر آمده بودند. میریا اوریول و میلنا ازمیت برای نقش دِوا تست دادند. درواقع برای شخصیتی که درنهایت میلنا بازی کرد اتفاق عجیبی افتاد. نیکو در متن ما یک پسر بود، اما بازیگرانی که برای این نقش تست دادند من را قانع نکردند و وقتی میلنا آمد برای من مشخص شد که باید جنسیت این نقش را عوض کنم. خیلی هم بامزه بود، چون وقتی ما در حال تصویربرداری بودیم پدرو آلمودوار او را برای فیلمبرداری “مادران موازی” برد.»
پیشدرآمدهای کوچک
هر کدام از ۹ اپیزود «دختر در آینه» با یک پیشدرآمد شروع میشود – بهویژه در اپیزود اول – که یادآور فرمولی است که سانچز در کارگردانی فیلم تلویزیونی «دستهای پیانیست» (۲۰۰۸) به کار برد.
او توضیح میدهد: «فلسفه همه پیشدرآمدهای سریال این است که داستان را به حرکت درآورند. وقتی قصه شروع میشود، صرفاً روایت سفر پایان سال چند نوجوان دبیرستانی است. آنها تصادف میکنند و در نتیجه اتفاقات عجیبی میافتد. هر اپیزود با یک داستان بسیار قدیمی دیگر شروع میشود که بهنوعی با دوران ما مرتبط است، هرچند تا پایان سریال متوجه دلیل این ارتباط نمیشویم.»
سانچز ادامه میدهد: «دوست داشتم در هر اپیزود این پیشدرآمدهای کوچک را داشته باشم تا جهان سریال را گسترش دهم و کمکم بگویم اتفاقاتی که برای این آدمها میافتد از کجا ریشه میگیرد. در عین حال بهنوعی به دنبال یک علامت قابل شناسایی بودم، این که قبل از شروع هر اپیزود از خودمان بپرسیم، “آنها حالا قرار است به من چه بگویند؟”»
او درباره افسانههایی که در ابتدای هر اپیزود روایت میشود، میگوید: «شخصیتی به نام نوبرو هست که در مه سفر میکند، اما تاریخ و اسطورهشناسی او کاملاً متفاوت است. اگر به آستوریاس بروید و در آن مناظر قدم بزنید، انگار چیزی را میبینید که از زمین میآید. بهنوعی یک افسانه است. من میخواستم یک جهان فانتزی خلق کنم که بتوانم در آن به رشد و کاوش ادامه دهم. این سریال اولین کار واقعاً فانتزی من است. نه “یتیمخانه” و نه “راز مروبون” داستانهای ارواح نیستند، همه آن چیزها در ذهن شخصیتهای اصلی اتفاق میافتد، اما ما در این سریال چیزی فراطبیعی داریم.»
وحشت خارج از صفحه
حال و هوای «دختر در آینه» به شکلی است که انگار تا حد زیادی از استیون کینگ الهام گرفته است. سانچز درباره منابع الهام خود میگوید: «ارجاعات به کارهای دیگر آگاهانه نبود. همیشه گفتهام عشق من به فانتزی با خواندن «سختتر شدن اوضاع» هنری جیمز در سنی شکل گرفت که هنوز شناختی از آن نداشتم. در این رمان گوتیکِ مبهم معلوم نیست ارواح واقعی هستند یا حاصل یک ذهن بیمار. کتاب جیمز را اولین بار در ۱۲ سالگی خواندم و هر وقت به آن برمیگردم چیزهای تازهای تفسیر میکنم.»
او ادامه میدهد: «من به داستانهایی علاقه دارم که در آنها وحشت همیشه خارج از صفحه است و فقط در برخی موارد ظاهر میشود تا مخاطب تفسیر خود را داشته باشد و برای درک بیشتر اتفاقات بیشتر فعالیت کند. از طرف دیگر، درست است، من عاشق کتابهای استیون کینگ هستم و همچنان آنها را میخوانم. شاید از کتابهای او تأثیر گرفته باشم، اما احتمالاً این تأثیرپذیری ناخودآگاه است.»
منبع: اکلکتیک پاپ، ال اسپانیول، ترورویکند
تماشای سریال دختر در آینه در نماوا