مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی

از متن تهران شروع می‌کند و بعد به حاشیه می‌رود. داریوش مهرجویی در زمانی «اجاره نشین‌ها» را می‌سازد که به خوبی آگاه است که نمی‌تواند ریسک کند و متن را برجسته کند. می‌داند که ممکن است با خطر تعمیم‌پذیری روبرو شود. برای همین است که او می‌رود در حول و حوش و حوالی تهران و آنجا درامش را می‌سازد. اول از همه و در بازه مربوط به فصل عنوان‌بندی نمایشی از تهران و ساختمان‌هایش را به ما عرضه می‌کند. تصویری همراه با موسیقی که اشکالی متفاوت از خانه‌ها، برج‌ها و ساختمان شهری بزرگ چون تهران را رونمایی می‌کند و نشان می‌دهد که تهران چگونه شهری است. مهرجویی نخست تهران را طوری به نمایش می‌گذارد که گویی این شهر سرشار از ساختمان و محل سکونت است و اتفاقا جایی است که می‌توان در آن ساختمان‌هایی شیک، زیبا، مدرن و محکم پیدا کرد و همین موضوع باعث می‌شود که گمان کنیم به شهری امن و راحت برای ساکن شدن پا گذاشته‌ایم اما به سرعت بر این گمان ما پا گذاشته می‌شود. آن هم وقتی که به حاشیه تهران رسیده‌ایم. جایی مثل یک تپه ماهور که بر نوک آن خانه‌ای مقوایی ساخته‌اند و در آغاز آشنایی‌مان با این خانه بر آن پلاکش را می‌کوبند: خانه شماره نوزده.

این خانه شماره نوزده که ساختمانی چهار طبقه است، به تازگی صاحب هویت شده. اما ساکنان برای این که چنین آغازی را جشن بگیرند باید به عزای پایان انسجام خانه‌شان بنشینند. ما تا به طبقه‌ای از این خانه وارد می‌شویم، دیوارهای تاول زده را می‌بینیم و گچ‌های ریخته شده. اما موضوع اصلی این است که ساختمان دارد شریان اصلی حیاتش را از دست می‌دهد؛ لوله‌های آب پوسیده‌اند و آب به جای آن که مایع و مایه حیات آدم‌های ساختمان باشد مثل سیلابی عمل می‌کند که قرار است آنها را از حیات ساقط کند. این ساختمان شماره نوزده ساکنانی دارد مثل همه آدم‌هایی که می‌شناسیم؛ از سوپر گوشتی و معلم و بنگاهی تا مهندس و خانه دار. فقط یک آدم ویژه دارد که اپراخوان است و بخش روشنفکری جامعه را نمایندگی می‌کند. و در واقع خانه شماره نوزده برعکس همه آن ساختمان‌هایی است که مهرجویی از خانه‌های تهران (در متن آن) به ما معرفی کرده است؛ نه تنها که شیک و صیقلی نیست بلکه زمخت و نا امن هم هست. و حاشیه موطن همه آن بدبخت بیچاره‌هایی است که داشتن یک جا به اندازه یک انگشتانه را آرزوی محال‌شان می‌دانند. از همان اول می‌فهمیم که مساله فیلم اجاره‌نشینی است. در واقع اجاره نشینی به عنوان یک معضل و بحران. اگرچه با نشان دادن آن ساختمان‌هایِ اولیه می‌توانیم فرض کنیم که تهران نباید بحران اجاره نشینی داشته باشد و نام فیلم را برای آن مسمایی بی‌قدر حدس می‌زنیم اما در واقع مهرجویی از شهر بیرون زده تا راحت‌تر و دقیق‌تر روی نِشَست و فروپاشی این ساختمان و ساکنانش مداقه کند. حالا می‌دانیم که حاشیه همان متن است.

اجاره نشین‌ها

این لحظه که داریم «اجاره نشین‌ها» را مرور می‌کنیم، از ساخت آن ۳۷ سال می‌گذرد. اما همچنان سرحال و تازه است. هنوز می‌درخشد و باید آن را در صدر مجلس نشاند. «اجاره نشین‌ها» از گذر سال‌های سال عبور کرده، اما همچنان صاحب محتوایی ناب است. کهنه نشده. می‌خنداند و به فکر فرو می‌برد. یک کلاسیکِ تمام عیار است که غباری روی آن نمی‌نشیند تا چهره‌اش را تیره کند. هنوز شفاف و آینه‌وار است و می‌تواند روحیات و شخصیت‌های دروغین و جعلی جامعه را بازتاب دهد و همان‌طور می‌تواند مثل یک آینه آدم‌های ساده و راستین را نشان‌مان دهد. آدم های «اجاره نشین‌ها» آشکارا دسته بندی شده‌اند. دسته‌ای زیر عنوان خوب‌ها قرار می‌گیرند. از این دسته مایلم مادر و مش مهدی و آقای سعدی و مهندس را بگذارم و در دسته بدها باید شخصیت‌هایی مثل باقری و غلام و دار و دسته‌اش را قرار دهیم. این وسط عباس آقا سوپر گوشت هم هست که مدام از این دسته به آن دسته می‌رود و نوسان شخصیتی دارد. به قول مش مهدی شب‌ها خوب است و روزها بد می‌شود. هم می‌خواهد طمع کار باشد و هم می‌خواهد نایس باشد. هم از مستاجرانش بیزار است و هم نمی‌تواند خواسته مادرش را کنار بگذارد. او نماینده تمام عیار بخشی از جامعه ماست. بخشی که از کوتاه زمانی پیش از همان سال‌ها (سال که فیلم ساخته می‌شود) کم‌کم و به تدریج رشد و نمو پیدا می‌کنند و به روحِ زمانه‌شان تبدیل می‌شوند. آدم‌هایی که به سبب مسلط شدن روحیه طمع‌ورزی و منفعت‌طلبی از پوسته قبلی خود بیرون می‌زنند و راهی دیگر برای زندگی و زیست‌شان پیدا می‌کنند. آنها پیش از پیوند با امثال آدم‌هایی چون غلام یا باقری ضمیر پاک‌تری داشته‌اند. مثلا فرزندان رجب پهلوان بوده‌اند که همیشه نامِ خوبی کردن‌های‌شان نقل محل‌ها بوده است. پاکدست و درستکار بوده‌اند و انسانیت را فهم می‌کرده‌اند اما حالا بسترِ خلاف کاری مهیا ست و می‌توان از این خانه‌ی از پای بست ویران، کاخی برای خود ساخت. به فساد رخنه کرده در قلب و ذهن آدم‌ها باید بوروکراسی و چاله‌های قانونی را هم اضافه کرد تا برای رویکرد تازه آدم‌ها، سبب و علت‌ها را مشخص کرد. با این حال، پایان «اجاره نشین‌ها» پایانی تلخ نیست. شاید به این علت که اساسا معضل‌ها و بحران‌ها را در سبد کمدی می‌چیند و این سبد به لحاظ کمدی بودن نباید در پایان بشکند بلکه باید به آن امید را اضافه کرد. با این کالای جدید در سبد «اجاره نشین‌ها»، آنها لبخند را نیز تجربه می‌کنند و با قانونی که به نفع آنها نوشته شده، ستاره ای در دست‌شان گذاشته شده تا خانه‌دار شوند و از شر اجاره نشینی خلاص شوند؛ که اگر این طور شود دیگر از غمِ کثافتی که بر دیوارهای خانه‌شان هویدا ست، بیرون می‌آیند. از نگرانیِ سیل و سیلاب و لوله پولیکای پوسیده رها می‌شوند. و از ناراحتیِ تَرَک‌های ایجاد شده بر دیوارها و لوسترهای شکسته و کتابخانه افتاده هم خلاص می‌شوند. نهایت این که از زلزله دور می‌مانند.

مهرجویی را در «اجاره نشین‌ها» آدمی مهربان و دلسوز یافتم که در نهایت جایی برای سکنایِ شخصیت‌هایش پیدا می‌کند و نمی‌گذارد زندگی به آنها خیلی تنگ بیاید.

تماشای «اجاره نشین‌ها» در نماوا