مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

هر فرد را باید در هویتی مستقل سنجید. وحیده محمدی‌فر اعتبار خود را نه صرفا به واسطه پیوند با داریوش مهرجویی بلکه برآمده از شخصیت هنری‌اش به دست آورد هرچند هم مسیری با مهرجویی و پیوند عمیق فکری و درونی با او سبب‌ساز اشتهار بیشتر وی نیز شد، اما به وضوح می‌توان روحیه ملایم و لطافت درونی محمدی‌فر را در سناریوهای نگاشته شده‌اش مشاهده کرد.

به واقع ترکیب نگاه روان شناختی و مادرانه وحیده با نگرش فلسفی و همراه با شوخ‌طبعی و حظ انگاری (شورآفرینی و سرخوشی) بصری داریوش، فیلم‌هایی را به یادگار گذاشت که فرای ارزش‌های سینمایی باید از منظری انسانی به آن‌ها نگریسته شود. در عین حال نکته مهمی که باید به آن اشاره داشت تقدیری تلخ بود که انتظار داریوش و وحیده را می‌کشید و چه بسا هاتفی غیبی از قبل تراژدی زیبا دشت را برای آن دو توضیح داده بود که جای جای خاطره بازی با فیلم‌هایشان، نهیبی بر همین تقدیر شوم بود. از کابوس وایرال شده حمید در «هامون» با مضمون سلاخی شدن در سردابه‌ای قرون وسطایی تا یغمای عمارت مریم در فیلم «بانو»، از سکانس گریستن جمعی درون تاکسی در فیلم «پری» تا خودخوری و تنهایی «سارا» و «لیلا»، از تراژدی زنان فیلم «بمانی» تا فروپاشی آرمان‌های نسل جوان در «سنتوری» و «لامینور».

داریوش و وحیده بیشتر سرایندگان نغمه‌هایی حزین و واقعی از زیست ملتهب بودند به گونه‌ای که حتی سکانس‌های شوخ‌انگیز در فیلم‌های «مهمان مامان»، «نارنجی پوش» و «چه خوبه که برگشتی» رد آن غم شعورمندانه را نمی‌شورد. به بهانه تراژدی رخ داده برای داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، چند فراز مهم از کارنامه فیلمنامه‌نویسی این بانوی سناریست را با هم مرور می‌کنیم.

«بمانی»/ انسجام پرداخت به تراژدی

فیلم تلخ «بمانی» علاوه بر آنکه بازتابی از یک تراژدی اجتماعی بود تلاش داشت تا برخی از رفتارهای نکوهیده برآمده از سنت‌های اشتباه و غلظت بالای تعصبات قومیتی نسنجیده را با شعوری سینمایی به  مخاطبان تبیین کند.

انسجام پرداخت به روایت سه بانوی این فیلم (دلارام، نسیم و بمانی) که برتافته از اجرای دلسوزانه مهرجویی بود، در عین حال بیشتر به قوام سناریوی نگاشته شده مشترک از سوی وحیده محمدی‌فر و داریوش مهرجویی برمی‌گشت و بحران‌های اجتماعی پدید آمده برای زنان (بریده شدن سر به چاقوی تعصب و خودسوزی) به خوبی در این فیلم بازتاب یافت.

«مهمان مامان»/ آبروداری جمعی

سینمای مهرجویی در نگاهی ساده ترکیبی از دو نگرش بود. التهابی در پس زمینه که گاه با نسیمی از سرخوشی برای لحظاتی محو می‌شود، اما همچنان رد آن التهاب باقی می‌ماند. از این منظر، «مهمان مامان» یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمایی در زمینه ارتباط منسجم التهاب و نشاط در زیست اجتماعی ایران است. لحظه لحظه این فیلم، نبوغ فیلمنامه‌نویسان در پیوند منسجم التهاب، اضطراب، نشاط، همیاری و همراهی اعضای آن خانه ساده را نشان می‌دهد. فیلمنامه‌نویسانی که سفره آبروداری مامان عفت را به یک آزمون انسانی و اجتماعی بدل می‌سازند تا هر فرد  با تیک زدن سهم خود در این کنکور شرکت کند.

به این دلیل از آن مهمانی به عنوان کنکور یاد کردم که هر فرد در آن خانه به سهم خود گوشه‌ای از کار را گرفت و هفت خان پراضطراب مهمانی، با گذر از همه آن التهاب‌ها سپری شد. پسرخاله و تازه عروس، به سفره‌ای پر رنگ مهمان شدند، آدم‌های آن خانه شبی شاد با لحظاتی کوتاه از تنش و غم و اضطراب در کنار هم سپری کردند، یادی از جادوی سینما شد، مهمان نوازی و شرافت و دل دریایی یدالله و عفت با همه نداری‌ها به یک کلاس درس مهم اجتماعی بدل شد و «مهمان مامان» به سان آدرسی سینمایی درآمد که برای بازتاب بزرگی‌های پنهان شده یک ملت می‌توان همواره به آن ارجاع داد.

«سنتوری»/ فروپاشی یک نسل

آوای علی در فضا می‌پیچد، چه حزنی دارد این صدا، چه تلخ می‌خواند و چه غم می‌نوازد موتیف سنتور در زیر آن صدای حزین. علی بلورچی نماد یک نسل است؛ نسل جوانان ایران. نسلی پر از شور و شعور، پر از طراوت و سخاوت، پر از بلوغ و نبوغ. علی فریاد این نسل بود که صدایش در فیلم «سنتوری» اگرچه در سالن‌های سینما نپیچید اما سی دی اش دست به دست چرخید و مهمان خانه جوانان شد.

همه اوج و فرود او را دیدند، از عرش به فرش رسیدنش را مشاهده کردند، گریستند با آن صدای جگرسوز که هانیه‌اش را می‌خواست، اما با صندلی خالی او مواجه می‌شد.

علی با کنسرت‌هایش به شهرت رسید، با اعتیادش زمین‌گیر شد و با بازپروری خود در کمپ بار دیگر به همان خواننده بدل شد که هانیه در توصیفش گفته بود: از همه جای تهران برای شنیدن صداش می‌یومدن اما چه شد آن صدا، مجوزهایش را ندادند و او آواره شهری شد که خراب و وحشی بود. (نقل به مضمون)

«سنتوری» یک شورش تمام عیار سینمایی از سوی مهرجویی بود که با همراهی وحیده محمدی‌فر یک سناریوی سوزناک اجتماعی را در بازتاب صدای جوانان به فیلم تبدیل کردند اما با توقیف آن، گویا مهرجویی نیز از ذوق و طبع سینمای همیشگی‌اش دور شد.

«لامینور»/ مبارزه نادی

آخرین فیلم مهرجویی و واپسین یادگاری وحیده محمدی‌فر بانوی فهیم عرصه فیلمنامه‌نویسی، بازانگاری مجددی بر رویکردها نسبت به آرزوهای دختران ایران بود. نادی نمادی از نسل امروز بود که می‌خواست برای هدفش بجنگد و برای همین منظور در مقابل پدر سنتی ایستاد، موسیقی را دنبال کرد، جشنی برپا کرد، حتی باران و طوفانی که بساط مهمانی نافرجام او را برچیدند نیز نتوانست در عزم او خللی ایجاد کند و او در کنار خیابان بساط نواختن سنتور را پهن کرد و همگان حتی پدرش که مخالف موسیقی بود نیز در صف آن مخاطبان خیابانی قرار گرفتند.

آری، ماه روشنی که از پشت آن ابرهای تیره بیرون آمد نوید روزهای بهتری را به نادیان ایران می‌داد و این تصویرسازی سینمایی همراه با امیدواری همواره از داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر به یادگار خواهد ماند.