مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

گزاره تلخی است برای سینمای ندار و محقر این روزها؛ سینمایی بدون فرمانده و هنرپیشگان نام‌آور پیشین؛ سینمایی مصنوعی که به گدایی خنده افتاده است و کاسه نداری‌های سناریوهای خود را در پشت جوک‌های اینستاگرامی، شوخی‌های تابوگذر و تیپ‌های سطحی پنهان کرده است؛ سینمایی که پلشت می‌سازد و مخاطبی که برای حمایت از فیلم‌های نازیبا و پلشت، نادانسته به منتقدان این فیلم‌ها یورش می‌برد.

در این آشفته بازار تلخ، درگذشت بیتا فرهی نمادی مهم از تیپ زن روشنفکر در دو تجربه «هامون» و «بانو»، شمایلی مهم از مهر مادری در فیلم‌های «کیمیا» و «خون بازی»، حضورهایی مناسب و گاه کاریکاتوری برای بازنمایی شمایل دسیسه‌گر و بزهکار از زن در تجربه‌هایی چون «طلسم‌شدگان» و «شیش و بش» و در یک جمع‌بندی کلی، تلاشی دامنه‌دار برای تثبیت چهره‌ای آشنا و بی تاب از زن ایرانی در تلاطم و التهابات زیستی معاصر در فیلم‌هایی از جنس «اعتراض» و «خانه‌ای روی آب» به یک حسرت تلخ و دائمی برای مخاطبان فهیم سینمای ایران و هامون‌بازها بدل شده است.

بیتا فرهی همدم هامون بود و بانوی عزلت‌نشین عمارت به یغما رفته، شکوه و سیمای مادرانه بود و شبنم و نسیمی برای زندگی امیرعلی فرمان زاد.

او حتی تصویر روشنی از اقتدار، مهر و دسیسه در تجربه‌هایی چون «ولایت عشق»، «سرزمین مادری» و «از یادها رفته» بود.

در «لامینور» آخرین ساخته داریوش مهرجویی فقید، در نقش زنی مهربان و حامی برای نادی حضور یافت تا شمایل عشق، مهر، دسیسه، حسرت و ویژگی‌های زن یونیک ایرانی در بازی‌هایش به تمامه جلوه گر شود.