مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال کوتاه فرانسوی «بیشه» (The Forest) که اولین بار سال ۲۰۱۷ از شبکه فرانس ۳ پخش شد، یکی از دهها مجموعه تلویزیونی و فیلمهای بینالمللی باکیفیت است که نتفلیکس در سالهای اخیر میخرد و به تماشاگران جهانی معرفی میکند.
داستان «بیشه» در مونفوکون، یک دهکده کوچک در آردن روی میدهد. با ناپدید شدن دختری ۱۶ ساله به نام جنیفر (ایزیز گیوم)، همهچیز در این دهکده آرام تغییر میکند. تحقیقات به ستوان ویرژینی موسو (سوزان کلمان) سپرده میشود که همیشه در مونفوکون زندگی کرده است. رئیس جدید ژاندارمری دهکده، سروان گاسپار دکر (ساموئل لابارت) بهتازگی به اینجا منتقل شده است. اِو مندل (الکسیا بارلیه) معلم زبان فرانسه که ارتباط بسیار نزدیک با دانشآموزان خود دارد، بلافاصله درگیر ماجرا میشود. اِو گذشتهای عجیب دارد که با کشیده شدن به ماجرای ناپدید شدن جنیفر بار دیگر نمایان میشود. کمی بعد، دو دوست صمیمی جنیفر، اوسیان (اینس بالی) و مایا (مارتا کانگا آنتونیو)، دختر موسو نیز ناپدید میشوند و…

«بیشه» واقعاً حسی مشابه سایر سریالهای جنایی نتفلیکس در سالهای گذشته دارد: گرفته و مرموز؛ پر از شخصیتهایی که بهخوبی در اپیزود افتتاحیه شکل میگیرند و یک معما که از جهات مختلف قابل دیدن است، اما شگفتیهایی در راه است که عمدتاً حول محور اِو و مایا میچرخد.
برخی از جنبههای سریال را قبلاً دیدهایم. بهعنوان مثال، تقابل یک پلیس مقرراتیِ تازه از راه رسیده با پلیسی که در شهر بزرگ شده و همه را میشناسد، آنقدر که اجازه میدهد تیری (پاتریک ریدرمون)، فردی با سابقه مشخص در اعتیاد به الکل، همچنان رانندگی کند، اما موسو همچنین با غرغر کردنها و اختلافات شخصی برخی اهالی دهکده که میتواند منجر به گزارشهای نادرست شود، آشناست، مانند زمانی که دو نفر، دوچرخه جنیفر را در جنگل پیدا میکنند و میگویند کامیون تیری در آن منطقه بوده است. از سوی دیگر، دکر یک عوضی کلاسیک است، اما در عین حال مصمم است از طریق نیروهای محلی پیش برود و ادعاهای اِو را بررسی کند. «بیشه» سریالی است که در آن همه به دیگری مشکوک هستند و صحنههای گذرا خواهید دید که میتواند سرنخهای مهمی باشد.
فراگیری ایدهها
کریستف کارمونا تهیهکننده این مجموعه تلویزیونی درباره شکلگیری ایده میگوید: «ابتدا در فکر ساختن سریالی درباره شخصیت اِو مندل بودیم، داستانی شبیه “کودک وحشی” فرانسوا تروفو، درباره کسی که مدتها بهتنهایی در یک محیط خصمانه زندگی کرده است. بعد بهتدریج تصمیم گرفتیم داستان را حول یک جامعه تنظیم کنیم، آدمهایی که روابط قوی هم دارند که با ادامه تحقیقات و فاش شدن رازها از هم میپاشد.»

وقتی از حادثهای در یک جامعه در حال فروپاشی صحبت میکنیم، ناخودآگاه سریال انگلیسی «برادچرچ» را به یاد میآوریم. آن سریال برای سازندگان «بیشه» مرجع بود؟ کارمونا توضیح میدهد: «ما درواقع نگارش متن “بیشه” را یک سال قبل از آن که “برادچرچ” در انگلستان پخش شود، شروع کردیم. خیلی با سرعت روی سریال کار میکردیم و وقتی “برادچرچ” پخش شد، حتی به این فکر کردیم که کار را باید ادامه دهیم یا نه. درست است که این دو سریال بهنوعی پسرعمو هستند، اما ما سعی کردیم بر آن غلبه کنیم. “برادچرچ” را کنار گذاشتیم و کار ادامه دادیم. بخشی از شباهتها را میتوان به فراگیر بودن ایدهها ربط داد.»
ژولیوس برگ کارگردان سریال شش اپیزودی «بیشه» در توصیف آن میگوید: «این یک سریال متکی بر شخصیتها، بر مبنای نکات احساسی است؛ بهشدت روی تماشاگر تأثیر میگذارد و بهطور خلاصه، بهنوعی یک تریلر احساسی است.»
یک جنگل استعاری
اما چرا این جنگل؟ اینجا نماد چیست؟ کارمونا میگوید: «این یک مکان فانتزی است، جایی است که میتوانیم ایده هیولا را طرح کنیم، چه انسان باشد و چه غیر انسان. موضوع طبیعت در اینجا خیلی خوب جواب میدهد. به شما این امکان را میدهد که شخصیتها را با اضطرابهایشان روبرو کنید؛ مانند یک افشاگر عمل میکند. یک بیشه یا جنگل استعاری در جایی از این دنیاست. در عین حال، یک موقعیت جغرافیایی دقیق ندارد. ابتدا یکی از جنگلهای ورکور را در نظر داشتیم، بعد جنگلی در شرق فرانسه و درنهایت به جنگل آردن رسیدیم. این جنگلی است که سفر کرده است.»

با توجه به استقبال خوب از فصل اول «بیشه» این انتظار بود که سریال به فصل دوم برسد، اما این اتفاق نیفتاد. کارمونا میگوید: «ما از همان ابتدا این داستان را در قالب یک سریال کوتاه در شش اپیزود نوشتیم، بدون دنباله و آن را تمام کردیم.»
حضور دوباره در نقش یک مأمور قانون
ساموئل لابارت بازیگر نقش سروان گاسپار درباره شباهت «بیشه» با برخی سریالهای جنایی محبوب دیگر میگوید: «کمی از روح فصل اول سریال دانمارکی “کشتن” در “بیشه” هست. سریال همچنین به شکلی مبهم “توئین پیکس” را تداعی میکند، اما اعتقاد دارم سریال “گره کور” به “توئین پیکس” نزدیکتر بود تا “بیشه”.»

لابارت در حالی نقش یک سروان ژاندارمری را در «بیشه» بازی کرد که پیشازاین نیز در تلویزیون نقش یک مأمور قانون را به تصویر کشید. درواقع، بازیگر ۶۰ ساله سوئیسی برای بازی در نقش بازرس سوان لارنس در سریال «قتلهای کوچک آگاتا کریستی» شهرت دارد. بااینحال او میگوید: «همیشه سعی کردم از بازی در نقشهای مشابه بازرس لارنس پرهیز کنم، اما دکر را یک نقش متفاوت دیدم، مردی نسبتاً کمحرف که به منطقه دوران کودکیاش برمیگردد و خود را با یک قاتل زنجیرهای مواجه میبیند.»
او ادامه میدهد: «متن سریال واقعاً من را تحت تأثیر قرار داد. این پروژه در عین حال فرصتی برای من بود تا از منطق “قتلهای کوچک” خارج شوم و کار دیگری انجام دهم… چالش اصلی حضور دوباره در نقش یک مأمور قانون بود. او یک سرباز است و نقش او میتوانست سخت و یکپارچه باشد، اما باید لحن دیگری تعیین میکردیم، نوعی دیگر از اقتدار و حقیقتی که باید عیان شود. این یک چالش بود، اما ژولیوس برگ کمک کرد به لحن مناسب برسم»
سفر درونی یک شخصیت مرموز
اِو شخصیتی جالب است: او وقتی شش ساله بود از خانه یک پزشک محلی سر درآورد، رهاشده و کثیف؛ و پزشک سرپرستی او را به عهده گرفت. با این که اوِ مشکلات روانی داشت که باعث بستری شدن او در بیمارستان شد، حالا در دبیرستان به بچهها درس میدهد، اما غریزههایی دارد که شخصیتهای دیگر ندارند، مثلاً میبینیم سرنخهایی در جنگل پیدا میکند. شخصیت او کلید اصلی ماجراست.

الکسیا بارلیه بازیگر درباره شخصیت اِو میگوید: «این شخصیت با نقشهایی که قبلاً بازی کردهام کاملاً متفاوت است. اِو خیلی مرموزتر است، یکه و تنها، با سفر درونی خود و جنبه وحشی وجودش دست و پنجه نرم میکند، کمی منزوی است، از دیگران فاصله میگیرد، هرچند در جایگاه یک معلم ارتباط نزدیکی با شاگردانش دارد. ضمن این که او اولین کسی است که متوجه ناپدید شدن جنیفر میشود و احساس ناراحتی میکند.»
بارلیه ادامه میدهد: «اوِ عموماً گوشهگیر است. او به پدرخوانده خود (کریستین کرای) و شاگردانش نزدیک است، اما بهراحتی با بزرگسالان دیگر کنار نمیآید. او در خانه کوچکش در جنگل راحت است، در گریز به جنگل، با حیوانی اسرارآمیز که بدون شک جنبهای از او و گذشته اوست، چیزی که در دوران کودکی در جنگل تجربه کرد.»

درنهایت مثل خیلی از سریالهای مشابه، «بیشه» عاری از شخصیتهای مشکلدار نیست. در اینجا، ونسان موسو (فردریک دیفنتال)، همسر ویرژینی این ویژگی را دارد. دیفنتال میگوید: «ونسان شخصیتی است که رنج میکشد. او نه قهرمان است و نه ضد قهرمان.» او در بیثباتی این اجتماع کوچک که ما از نگاه سادهلوحانه ویرژینی تجربه میکنیم، شرکت دارد.
درمجموع، سریال بیشه یک سریال نسبتاً خوب است، اما از ژانری میآید که قبلاً بارها از آن استفاده شده است و شباهتهای غیر قابل انکاری به برخی سریالهای همردیف خود دارد.
منبع: دیسایدر، بول دو کولتور، پریمیر
تماشای سریال بیشه در نماوا