مارتین اسکورسیزی فیلم‌های فوق‌العاده‌ای ساخته است، اما هنوز هم می‌توان ادعا کرد که راننده تاکسی ۱۹۷۶ ‌Taxi Driver بهترین فیلم اوست. به طور حتم این فیلم یکی از کارهای معتبر و متمایزکننده اسکورسیزی است: نیویورک یکی از کاراکترهای فیلم است، موسیقیِ جاز بسیار زیبایی دارد، دنیای جنایی تبه‌کاران را واکاوی می‌کند، فیلم جایگاه خود را با یک نمای بدبینانه از جنگ ویتنام در تاریخ نشان می‌دهد و اینکه ستاره فیلم رابرت دنیرو در نقش کاراکتر اصلی، یک مرد عمیقاً خسته و خشن قرار گرفته است. یکی از فیلم‌هایی که به‌خوبی توانایی‌های اسکورسیزی در کارگردانی را به نمایش می‌گذارد. در این مطلب برخی از به‌یاد‌ماندنی‌ترین نقل قول‌های فیلم راننده تاکسی را به نگارش در آورده‌ایم.

همچنین بخوانید:
رتبه‌بندی بهترین فیلم‌های مارتین اسکورسیزی براساس امتیاز راتن تومیتوز

داری با من حرف می‌زنی؟

رابرت دنیرو

این جمله‌ای است که تقریباً همه به خاطر دارند. اگر جز آن دسته افرادی هستید که تاکنون راننده تاکسی را ندیده‌اید، احتمالاً می‌دانید که فیلمی وجود دارد که در آن رابرت دنیرو، این جمله را بیان می‌کند. اما این فحوای آن است که باعث می‌شود تا این حد قدرتمند عمل کند. او آن‌قدر منزوی است که با خودش در آینه حرف می‌زند، به چیزی پاسخ می‌دهد که در واقع گفته نمی‌شود، تمرین می‌کند که چگونه مردم را در خیابان تهدید کند: “داری با من حرف می‌زنی؟ داری با من حرف می‌زنی؟ داری با من حرف می‌زنی؟ خب، پس داری با کی حرف می‌زنی؟ داری با من حرف می‌زنی؟ خب، من تنها کسی هستم که اینجام. فکر کردی داری با کی حرف می‌زنی؟”

هر زمانی، در هر جایی.

راننده تاکسی

مامور کارگزینی که تراویس را استخدام می‌کند، در صحنه آغازین فیلم راننده تاکسی از او می‌پرسد “می‌خواهی شب‌ها در محلات بالای شهر کار کنی؟ برانکس جنوبی؟ هارلم؟” و تراویس به سادگی به او می‌گوید “من در هر زمان و در هر جایی کار خواهم کرد” سپس مامور کارگزینی از او می‌پرسد “در تعطیلات یهودی‌ها هم می‌خواهی کار کنی؟” و تراویس دوباره تکرار می‌کند “هر زمان و هر کجا” این مردی است که انتظار زیادی از جامعه ندارد. او فکر نمی‌کند که هیچ منطقه‌ای از نیویورک زیر پایش قرار گرفته است. او به هر سو می‌راند و این کار را در شب یا روز انجام می‌دهد. این جمله هم چنین ثابت می‌کند که تراویس بی‌خوابی وحشتناکی دارد، زیرا او تمام روز و شب را برای رانندگی آماده است.

تو در یه جهنم هستی و قراره تو جهنم بمیری، درست مثل بقیه.

راننده تاکسی

“کار آن کرد که تمام کرد”؛ تراویس بیکل مصداق بارز این اصطلاح است. این جور افراد فکر می‌کنند دخترانی که دوستشان دارند، تمایلی به قرار گذاشتن با آن‌ها ندارند چون نمی‌توانند ببینند که آن‌ها چقدر بزرگ هستند (اما آیا آن‌ها واقعاً این قدر بزرگ هستند؟) تراویس به بتسی می‌گوید: “بذار یه چیزی بهت بگم، تو در یه جهنم هستی و قراره تو جهنم بمیری، درست مثل بقیه.” او در این جملات ویس اور نریشن، با گفتن این واقعیت که ایراد از بتسی است که او را رد می‌کند، اقداماتش را منطقی جلوه می‌دهد:‌ “اکنون می‌فهمم که او چقدر درست مانند دیگران، سرد و دور است و بسیاری از مردم مانند او هستند، و مطمئناً زنان، آن‌ها مثل یک اتحادیه هستند.”

من یک تپانچه ای-۴۴ مگنوم دارم. با این تفنگ می‌خواهم او را بکشم.

مارتین اسکورسیزی

مارتین اسکورسیزی گه‌گاهی خودش را در فیلم‌هایش قرار می‌دهد. اما شاید مشهورترین نقش او نقش این مرد مایوس در راننده تاکسی باشد که در تاکسی تراویس نشسته و همسرش را با مرد دیگری می‌بیند. او شروع به گفتن این مطلب می‌کند که چطور می‌خواهد انتقام خود را از او بگیرد: “من یک تپانچه ای-۴۴ مگنوم دارم. با این تفنگ می‌خواهم او را بکشم. تا حالا دیدی یک تپانچه ای-۴۴ مگنوم با صورت یک زن چی کار می‌کنه؟ منظورم اینه که به طور کامل نابودش می‌کنه. صورتش رو تکه‌تکه می‌کنه” تراویس یک مسافر عجیب‌وغریب پیدا کرده است.

باید صندلی عقب ماشین را تمیز کنم. بعضی شب‌ها خون پاک می‌کنم.

رابرت دنیرو

این نقل قول راننده تاکسی بسیار ناخوشایند است، اما این دقیقاً همان چیزی است که قرار است باشد. نه‌تنها اشاره می‌کند که زندگی تراویس چقدر وحشتناک است، چون این کار او یعنی تمیز کردن خودرویش، در یک زمان ابلهانه مثل ساعت چهار صبح روی می‌دهد؛ همچنین به برخی چیزهای به‌شدت عجیب‌وغریب که او در طول زندگی روزمره خود می‌بیند، اشاره می‌کند. صداگذاری او آشکار می‌کند: “هر شب، وقتی تاکسی را به گاراژ بر می‌گردانم، باید صندلی عقب ماشین را تمیز کنم. بعضی شب‌ها خون پاک می‌کنم.” او فقط یک راننده تاکسی است (تنها حدود سه فوت او را از مسافرانش جدا می‌کند.)

من مرد تنهای خدا هستم.

رابرت دنیرو در نقش تراویس بیکل

مشخصه بارز تراویس بیکل تنهایی اوست. او احساس می‌کند که توسط جامعه طرد شده و از همه منزوی گشته‌ است. بعد از اینکه او ویتنام را ترک کرد و به نیویورک بازگشت، احساس نمی‌کرد که بتواند خود را با شرایط وفق دهد. او توضیح داد: “تنهایی در تمام زندگی من را دنبال کرده است. هر کجا. در کافه‌ها، اتومبیل‌ها، پیاده‌روها، فروشگاه‌ها، همه جا. هیچ گریزی نیست من مرد تنهای خدا هستم.”
اما شاید آن تنهایی خودتحمیلی باشد. تراویس نماینده تمام سربازانی است که از جنگ با PTSD (اختلال استرسی پس از آسیب روانی) بازگشتند و از طرف جامعه طرد شده‌اند. با این حال، او به عنوان یک مطرود راحت‌تر از زمانی است که خود را در موقعیت‌های اجتماعی درگیر می‌کند. شاید برای او بهتر باشد که “مرد تنهای خدا” باقی بماند.

بعداً می‌بینمت، آقای پلیس!

راننده تاکسی

این نقل قول را کاراکتر هاروی کایتل، اسپورت، به زبان آورد و البته دیالوگ خاصی به نظر نمی‌رسد. اما درباره مشکلاتی که تراویس در آمریکا می‌بیند به طور مفصل صحبت می‌کند. این مرد یک دلال جنسی است و وقتی به تراویس می‌گوید “بعداً می‌بینمت، آقای پلیس!” و تراویس پاسخ می‌دهد “من پلیس نیستم، پسر” اسپورت به او می‌گوید “خب، اگر تو پلیسی که من بعد از این دام افتاده‌ام” این نقصی در سیستم را نشان می دهد. اسپورت حقوق خود را خوانده و همه نقاط ضعف را پیدا کرده است. او می‌داند که چگونه به آنچه انجام می‌دهد، ادامه دهد و پایش به زندان نرسد. به همین دلیل است که تراویس احساس می‌کند، لازم است همه چیز را در دست خود بگیرد.

یه روزی بارون میاد و تمام این کثافت‌های توی خیابان‌ها رو می‌شوره

راننده تاکسی دنیرو

این مونولوگ راننده تاکسی کاملاً بی‌نقص است، زیرا خلاصه نگاه بدبینانه تراویس به جهان و فروپاشی ذهنی اوست که او را وادار می‌کند تا کارها را به دست خودش بگیرد: “خدایا شکرت باران، به پاک کردن زباله‌ها در پیاده‌روها کمک کرده است. الان ساعت‌های طولانی کار می‌کنم: شش بعدازظهر تا شش صبح. بعضی اوقات، حتی هشت صبح، شش روز در هفته. بعضی اوقات هفت روز در هفته. این یک فشار طولانی است، اما مرا حسابی مشغول می‌کند. می‌توانم در هفته ۳۰۰ تا ۳۵۰ دلار کار کنم. بعضی اوقات وقتی سنجش‌گر رو خاموش می‌کنم حتی بیشتر هم در میارم. شب‌ها تمام حیوون‌ها میان بیرون، همه جور حیوونی، فاحشه‌ها، بدکاره‌ها، عوضی‌ها، پولدارها، معتادها، بیماری، فساد. یه روزی بارون میاد و تمام این کثافت‌های توی خیابان‌ها رو میشوره”

در زیر برخی دیگر از ماندگارترین نقل قول‌های فیلم راننده تاکسی را بدون ذکر توضیحات گرد آورده‌ایم:

“تمام عمرم نیاز به جایی برای رفتن داشتم، باورم نمی‌شه که یک نفر تمام عمرش رو صرف یک خودآگاهی آزار دهنده بکنه! من معتقدم که یه نفر می‌تونه مثل بقیه باشه.”

“دوازده ساعت کار، باز هم خوابم نمی‌بره… لعنتی روزا فقط می‌گذرن… تموم نمی‌شن!”

“حالا به وضوح می‌بینم، زندگیم رو یه خط صاف پیش می‌ره به سمت یه نقطه مشخص، هیچ‌وقت هیچ انتخابی نداشتم…”

این مطلب برگرفته از نوشته Ben Sherlock در سایت screenrant.com است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.