مجله نماوا، علیاشرفی
قسمت نخست «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» سریال طنز جدید سروش صحت پخش شده و واکنشهای مختلفی را برانگیخته است. او سبک کاری خود را رعایت میکند و در همان سکانس اول به مخاطب میفهماند قرار است یک سریال طنز، پر از رنگ، شیرینی و فضایی زیبا ببیند. داستان مربوط به یک خانواده بسیار معمولی است که هرکدام به کاری مشغولاند. عمده تمرکز قسمت نخست بر معرفی شخصیتها بود و اطلاعات مختصری درباره درگیریهای شخصیتها به مخاطب داد. نکته قابلتوجه که در همان قسمت اول مشهود بوده داستانپردازی به واسطه شخصیتها است که مخاطب را به طور خاصی جذب خود میکند. داستانپردازی که محصول مشترک نویسندگی عالی و کارگردانی درست است.
عادت کردهایم وقتی به تماشای سریالهای شبکه خانگی مینشینیم شخصیتها چیزی فراتر از دسترس عامه باشد. شخصیتهای سریالهای نمایش خانگی اغلب شغلها و موقعیتهای دور از دسترسی نسبت به متوسط جامعه دارند. برای مثال سریالهایی مانند «عاشقانه» منوچهر هادی، «بیگناه» مهران احمدی، «زخم کاری» محمدحسین مهدویان و… دغدغههایی فراتر از آن چه در جامعه است دارند و به شکلی بیش از حد تجملگرایی را به خورد مخاطب میدهد.
سروش صحت در سریال تازه خود دست به کاری متفاوت زده؛ او شکاف میان تصورات مخاطب عام و شخصیتهای اثر خود را برداشته و این موضوع بهشدت در ارتباط مخاطب با اثر مؤثر است، حتی در درازمدت پس از فارغ شدن مخاطب از اثر. او به دنبال جذب مخاطب هیجانزده نیست؛ بلکه به دنبال مخاطب برای احترام به هنر خود است. در اثر او میبینیم شخصیتها شغل معمولی با دغدغههای معمولی دارند و هیچ وجه تمایز یا امتیاز غیرقابلدسترسی ندارند، بدین ترتیب مخاطب ارتباط خود را باشخصیتها به بهترین نحو برقرار میکند.

برای مثال شهرام یک هنرمند تحصیلکرده است که برای داشتن شغل و درآمد به تاکسیهای اینترنتی روی آورده، موردی که میتوانیم بهصورت ملموس در جامعه ببینیم، نیما یک کارمند معمولی در شرکت تبلیغاتی است و گلی یک کارمند در شرکت دایی خود. تمام این موارد شاید بسیار معمولی به نظر برسد اما باید در قیاس با دیگر آثار تولیدی در نمایش خانگی در نظر گرفت. این مقایسه فقط ما را به تحسین اثر جدید سروش صحت سوق میدهد. اثری که در غالب طنز شکاف بین مخاطب و شخصیتها را برمیدارد و سعی در تولید مخاطبان هیجانی نمیکند.
با نگاه به دیگر آثار کمدی که ژانر یکسانی با این سریال دارند، این موارد مشهود است و شخصیتها از شخصیتهای اجتماعی قابلدسترس هستند اما بههیچعنوان انتظارات را برآورده نمیکنند. شاید ناامیدکننده باشد، اما در اکثر آثار کمدی ساخته شده ما شخصیتها را از دیدگاه بیرونی نگاه میکنیم؛ بهعبارتدیگر هیچگاه احساس همذاتپنداری را با او نداریم و موقعیت او را میبینیم و سرگرم میشویم. هنر سروش صحت در این اثر در این است که ما احساس نزدیکی بسیار زیادی به این شخصیتپردازیها داریم و خود را فارغ از اثر نمیبینیم. سبک کارگردانی و روایت داستان، این موضوع را بیشازپیش پررنگ میکند. نویسنده و کارگردان میداند چگونه از همان ابتدا داستان را طوری روایت کند که مخاطب خود را در اثر احساس کند نه شخصی ناظر.
شاهین شخصیت نقاش فیلم که خیلی کم به آن پرداخته شد، نمونه بارزی است. نقاشی که صبح در اتاق دربستهای مشغول خلق اثر است و هیچگونه دیالوگی در قسمت اول ندارد و تمرکز بر روی شخصیت پر جنبوجوش داستان نیماست. این نوع روایت بیشک از هوشمندی کارگردان و نویسنده است که شکاف ما بین مخاطب و اثر را بر میدارد و تولید مخاطب هیجانی نمیکند. کارگردان از سکوت هنرمند که در جامعه باب است و یک فرهنگ شده استفاده کرده و در همان را در برطرفکردن شکاف شخصیت و مخاطب استفاده کرده و شخصیت را ملموس کرده البته از انتخاب بازیگر هوشمندانه هم نباید گذشت.
پیشبینی میشود طبق پیشنمایش سریال در قسمتهای بعدی فضا متفاوت شود و در نتیجه این تفاوت شاید در داستان تغییرات عظیمی به وجود آید، ولی اصلاً مهم نیست؛ چون مخاطب آن ارتباط را برقرار کرده و اگر تمامی شخصیتها هم ناگهانی به یک سیاره دیگر هم فرستاده شوند مخاطب تا انتها سریال را با اشتیاق تماشا میکند، زیرا مخاطبان هیجانی نیستند، بلکه با خود سریال ارتباط برقرار کردهاند. مخاطبی که هیجانی نباشد از اثر هنری انتظاراتی بیش از هیجان زودگذر صرف دارد و زمینه تولیدات بهتر هنری است.