مجله نماوا، نوید جعفری

زمانی که تلویزیون رسانه محبوب مخاطبان بود و سریال‌های تلویزیونی مخاطبان مشتاق بسیاری را با خود همراه می‌کرد، مجموعه‌های طنز و کمدی مورد اقبال بسیاری بود‌.

مهران مدیری گونه دیگری از کمدی را با «ساعت خوش» آغاز کرد که نسل‌های بعدی سازندگان کمدی همانند رضا عطاران، سعید آقاخانی و سروش صحت را معرفی کرد.

در ادامه رضا عطاران با مجموعه‌های کمدی اجتماعی و رئالیستی برآمده از دل جامعه همانند «خانه به دوش» و «متهم گریخت» فعالیتی مورد توجه داشت.

مهران مدیری به سمت ساخت مجموعه‌های نود شبی با رویکرد هجو و انتقاد رفت و سعید اقاخانی هم طنز اجتماعی و موقعیت را تا «نون خ» ادامه داد.

سروش صحت اما از همان ابتدا به دنبال نوع دیگری از کمدی بود که در سریال و سینمای ما کمتر به آن پرداخته شده بود، فضایی فانتزی و سورئالیستی که در دل اتفاقات روزمره هم طنز موقعیت داشته باشد و هم به هجو و انتقاد بپردازد.

سروش صحت در همه سال‌ها به عنوان نویسنده و بازیگر در انواع کمدی‌های سینمایی و تلویزیونی فعالیت داشت و ثمره آن سال‌ها و تجربه‌اندوزی به کارگردانی‌های متفاوت او ختم شد.

در سریال «چارخونه» چندان به این هدف دست نیافت، هرچند رگه‌هایی از خلاقیت و ساختارشکنی در آن وجود داشت. اما در ادامه با «پژمان»، «شمعدونی» و نهایتا در «لیسانسه‌ها» و «فوق لیسانسه‌ها» مولفه‌های خود را پیدا کرد.

اما مجموعه آخر او «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» را می‌توان بلوغ حرفه‌ای صحت در زمینه رسیدن به نمونه متفاوتی از کمدی دانست. «مگه تموم عمر…» تمام مولفه‌های یک کمدی فانتزی و خیالی را در خود جا داده است اگر چه در بستری از اتفاقات و آدم‌های معمولی می گذرد. مجموعه‌ای که در مسیر داستانی خود در پی هر اتفاق عادی، اتفاقی متفاوت با حدس مخاطب را می‌سازد و خنده‌ای که می‌گیرد نه از در تمسخر اتفاقات و آدم‌ها که از پی موقعیتی است که خیال را در واقعیت بدل به طنازی می‌کند.

استفاده هوشمندانه از موقعیت‌های عادی در کنار تضاد و تقابل ، تیپ‌سازی و استفاده از تکرار چه در استفاده از نقش‌های قبلا دیده شده در کنار استفاده عالی از موسیقی که در جای جای سریال نقشی غیرقابل انکار دارد توانسته این سریال را به اثری متفاوت و دوست داشتنی بدل کند.

سروش صحت در همه این سال‌ها به تجربه در ساختارهای موجود دست زده است، در نمونه‌های مختلف همکاری داشته و حالا با تجربه همه آن فعالیت‌ها دست به ساختارشکنی زده است. شکستن ساختاری که شاید برای مخاطب خو گرفته به آن در ابتدا چندان مورد توجه نباشد اما قطعا به مرور مسیر خود را پیدا می‌کند همانطور که «مگه تموم عمر…» مخاطبان خود را پیدا کرده است.

در واقع سروش صحت از همان ابتدا تکلیفش را با مخاطب روشن کرده است. دنیایی ساخته که در آن هر اتفاقی می‌تواند بیفتد ، فلش بک‌ها و فلش فورواردها اتفاق بیفتد ما را به گذشته و آینده ببرد و حتی زمان را دستکاری کند. جهان «مگه تموم عمر …» جهان دوست‌داشتنی و زیبایی است که در اوج همه مشکلات و درد و غم آدم‌هایش باز برای مخاطب دلنشین است. سطح کمدی‌اش مخاطب را به قهقهه نمی‌رساند، اما در تمام مسیر قلبا او را خرسند و لبخندی طولانی را بر لب او می‌نشاند.

دنیایی که موسیقی بخش جدایی ناپذیر آن است، نوازندگان در گوشه هر اتفاق حضور دارند و در غیرقابل باورترین لحظات به یکباره حضور پیدا می‌کنند. سروش صحت علاوه بر ایجاد فضای متفاوت کمدی در این مجموعه، از تمام ظرفیت‌های ادای دین استفاده کرده است، از شوخی با فیلم‌های قدیمی گرفته تا تغییر لحن شخصیت‌ها، استفاده از موسیقی‌های آشنای خاطره‌انگیز در فضایی خلاقانه، ادای دین به قاب‌بندی و دیالوگ‌پردازی سینمای فیلمفارسی و ..‌. صحت ادای دین و ارجاع را به همین نقطه ختم نکرده است، در هر قسمت از سریال از شاهکارهای سینما مدد جسته، سوراخ اتاق را بدل به جهان آلیس در سرزمین عجایب کرده که به خزینه یک حمام و ماتریکسی با حضور بیژن بنفشه خواه می‌رسد.

صحت با مدد گرفتن از تیپ‌های ساخته شده در مجموعه‌های قبلی‌اش از «ساختمان پزشکان» تا «لیسانسه‌ها» آنها را وارد قصه تازه‌اش می‌کند و مجددا از آنچه قبلا ساخته دوباره بهره‌ای داستانی می‌برد. علاوه بر آن در جای جای سریال آدم‌های قصه شعر شعرای نامدار پارسی از فردوسی و خیام تا سعدی و حافظ را به کار می‌گیرند. در جامعه‌ای که در روز بیشترین چیزی که شنیده می‌شود در بهترین حالت جملات روزمره است سروش صحت نقبی به ادبیاتی می‌زند که همه فارسی زبانان به آن فخر می‌کنند اما کمترین بهره را از آن می‌برند.

قابلیت دیگر این مجموعه را در استفاده از توانایی بازیگرانی دانست که شاید پیش از این اینچنین از آنها استفاده نشده باشد. نمونه درخشان آن قدرت‌الله ایزدی، کمدین مشهور تئاتر رشید خان است. ایزدی پیش از این در مجموعه «شمعدونی» قابلیت خوب بازیگری خود را فرای آن مدل تئاتر کمدی اصفهان نشان داده بود اما در «مگه تموم عمر…» جلوه دیگری از تجربه و توانایی را به رخ کشیده است. به عنوان نمونه یکی از بهترین سکانس‌هایی که می‌توان ادای دینی طنازانه به مدد بازی او دید در قسمت ۸ اتفاق می‌افتد.

خاطره گذشته او از زبان دکتر بازسازی می‌شود و روایت عاشقانه پدر در سایه موسیقی و فضاسازی فیلمی همانند کوچه مردها اتفاق می‌افتد و حتی تصنیف دوستی همان فیلم با کلامی دیگر از سوی او لب‌خوانی می‌شود.

«مگه تموم عمر…» از این لحظات درخشان کم ندارد، شاید از نظر برخی مخاطبان عادت کرده به ریتم‌های پرتنش مجموعه‌های امروزی، ریتم کلی سریال کمی کند به نظر برسد اما پس از گذشت چند قسمت کم کم  مسیر ذهنی نویسنده و کارگردان درک می‌شود و از همان آرامش لذت می‌برد.

«مگه تموم عمر چند تا بهاره» در قالب بیرونی سر مجموعه طنز فانتزی است اما در لایه‌های زیرین‌اش سرشار از نقد به جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. از وعده‌های عملی نشده، فضای پر از مشکل و معضل زندگی شلوغ شهری و در نهایت ارتباط که کلید حل اکثر مشکلاتی است که به واسطه نبودنش حل نمی‌شود.

در فضای فعلی که بینندگان تکرار سریال‌های قدیمی طنز رضا عطاران و مهران مدیری و پخش چند باره سری «پایتخت» و مجموعه های اینچنینی همچنان بیشتر از مجموعه‌های تازه‌ساز تلویزیونی است و کمدی‌های سخیف و سطحی همچنان می‌تازد، سریال سروش صحت بارقه امیدی است از اینکه همچنان کمدی و طنزی که حرفی برای گفتن دارد نفس می‌کشد و می‌توان به آینده آن امیدوار بود.

تماشای «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» در نماوا