مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

کریستوبال بالنسیاگا (نونیو لوپس) در «یک شب دیگر از فلاکت تحت اشغال آلمان» – به قول دوستش – با تأمل در روزهای پیش رو می‌گوید: «یک روز همه چیز تمام می‌شود، خب؟ و همین حالا باید از خودت بپرسی: وقتی آن روز رسید، می‌توانی با کاری که کردی زندگی کنی؟ باور کنید، انتخاب‌های ما اهمیت دارند.»

سریال ظاهر جدید (The New Look) به گواه نوشته‌های آغازین – «آفرینش به بازگشت روح و زندگی به دنیا کمک کرد» – خود را وقایع‌نگاری یک لحظه‌ مهم در تاریخ طراحان درجه اول لباس زنان در فرانسه‌، پس از جنگ جهانی دوم معرفی می‌کند، اما به‌عنوان یک درس هنری یا تاریخی خیلی متقاعدکننده نیست. سریال بیشتر قالب یک پژواک تلخ و شیرین درمورد انتخاب را دارد که به‌واسطه دو رقیب که در آن دوران مسیرهای بسیار متفاوت در پیش گرفتند، روشن می‌شود: کریستیان دیور (بن مندلسون) و کوکو شَنِل (ژولیت بینوش).

بن مندلسون در نقش کریستیان دیور

گیرایی اولیه «ظاهر جدید» – که پخش آن از ۱۴ فوریه ۲۰۲۴ در اپل تی‌وی پلاس آغاز شد – در لذت‌های سطحی آن نهفته است که با فهرست شخصیت‌ها شروع می‌شود. تماشای صحبت‌های کاری دیور و دوستانش، بالنسیاگا و پیر بالمن (توما پُواتِوَن) هیجان‌انگیز است یا آنجا که شنل با تمسخر می‌گوید دیور «لایق این‌همه ستایش نیست.» ما می‌دانیم این نام‌ها ماندگار خواهند شد. ضمن این که سریال همان‌طور که شایسته یک درام درباره زیبایی‌شناسی است، با دست و دل‌بازی و بسیار چشم‌نواز تولید شده است. برای ساخت سالن‌های مجلل رقص یا آتلیه‌های دنج یا لباس‌های فوق‌العاده ظریف و زیبا در هیچ هزینه‌ای صرفه‌جویی نشده است و هر اپیزود با ریخت و پاش اضافی با ترانه‌هایی به تهیه‌کنندگی جک آنتونوف و اجرای هنرمندان معروف مانند فلورنس ولچ و لانا دل ری مزین می‌شود.

اما فراتر از تجلیات که با بالاترین کیفیت ارائه می‌شوند، تاد اِی کسلر، خالق «ظاهر جدید»، کوکو و کریستیان را نه در قالب دو نماد، بلکه صرفاً آدم‌هایی معرفی می‌کند که تصمیم‌های دردناک و گاهی اوقات شرم‌آور می‌گیرند.

وقتی آن‌ها را در سال ۱۹۴۳ می‌بینیم، هیچ‌کدام خیلی به درگیر شدن در جنگ علاقه ندارند، هرچند شرایط به‌ناچار این دو را وادار می‌کند. کریستیان که هنوز آدم مهمی نیست، زیر نظر لوسین للون (جان مالکوویچ) برای یک مشتری نازی لباس‌های مجلسی طراحی می‌کند و در همین حال خود را حامی اخلاقی خواهر کوچکش (میسی ویلیامز با یک نقش‌آفرینی متأثرکننده)، یک عضو نیروی مقاومت، می‌داند و پول و سرپناه در اختیار او قرار می‌دهد. از سوی دیگر، کوکو که شهرت و ثروت او به پیش از جنگ بازمی‌گردد، ابتدا از فرط استیصال برای نجات خواهرزاده‌اش که یک سرباز اسیر است، از ارتباطات خود با نازی‌ها خود استفاده می‌کند و در ادامه با هدف ثروت‌اندوزی یا نجات جان خود، بیشتر و بیشتر به اردوی اشغالگران نزدیک می‌شود.

ژولیت بینوش در نقش کوکو شنل

از همان شروع، قوس‌ روایی کوکو و کریستیان به‌قدری از هم فاصله می‌‌گیرند که این دو شخصیت در سرتاسر ۱۰ اپیزود «ظاهر جدید» یعنی حدود ۱۰ ساعت، تنها دو بار در یک اتاق هستند. بااین‌همه کسلر به‌واسطه مضامین مشترک، داستان‌های آن‌ها را در گفت‌وگو با هم نگه می‌دارد و قدرت ذهنی و احساسی را از تضاد بین سفرهای این دو به دست می‌آورد می‌گیرد. لحظه‌‌ای با کریستیان در یک کافه‌ دلگیر هستیم، جایی که در واکنش به گزارش‌های خبری درباره وضعیت وحشتناک اردوگاه‌هایی که عزیزانشان به ‌آنجا فرستاده شده‌اند با فردی غریبه‌ همدردی می‌کند. لحظه بعدی، کوکو و نوه جوان خواهرش، بی‌توجه به آنچه در دنیا می‌گذرد در یک منطقه خرید در سوئیس پرسه می‌زنند. هم‌جواری موقعیت‌های هر یک از آن‌ها واقعاً حال شما را بد می‌کند.

از میان این پرتره‌های دوگانه، تصویر کوکو خواناتر و روشن‌تر است و «ظاهر جدید» انگیزه‌های او را توضیح می‌دهد، بی آن که بهانه‌ای برای آن‌ها بیاورد. بینوش در این نقش دلرباست، اما نوعی جذابیت عاری از احساس و فرصت‌طلبانه را به نمایش می‌گذارد.

در اپیزود اول، یک افسر نازی خوش‌تیپ (کلیس بنگ) در آنچه او «خرید» می‌نامد، کوکو را به آپارتمان مصادره‌شده یک خانواده یهودی ثروتمند می‌برد. کوکو برای لحظه‌ای آشفته به نظر می‌رسد و درحالی‌که به عکس‌های ساکنان قبلی خانه خیره شده است، به تلخی در فکر فرو می‌رود و می‌گوید: «بدون ثروت، بدون قدرت، همه ما قابل تعویض هستیم». بعد در گوشه دیگر اتاق یک تلفن می‌بیند که دوست دارد آن را بردارد. چشمان او می‌درخشد و ناگهان هر احساس تردید و دودلی احتمالی کاملاً از بین می‌رود. بعدها زمانی که نازی‌ها دیگر در قدرت نیستند، گله و شکایت همیشگی کوکو که چقدر توهین‌آمیز است به او برچسب همکار نازی‌ها می‌زنند – و درهرحال به خاطر هیچ‌کدام از این‌ها هیچ‌وقت مقصر نبود – مکانیسم خودتوجیهی او را واضح توضیح می‌دهد.

بن مندلسون، جان مالکوویچ

در مقابل، روانشناسی کریستیان پیچیده‌تر و تأثربرانگیزتر است. او که خودش را برای هر چه بر سر کاترین می‌آید عمیقاً گناهکار می‌داند، یقیناً اولین کسی است که می‌پذیرد کاترین قهرمان واقعی این داستان است، اما کریستیان قلب سریال است – آسیب‌پذیر و سراسیمه، اما اساساً نجیب و شریف، در یک انحراف جذاب از تیپ‌های به‌مراتب ناخوشایند و خودنما که مندلسون در بازی در نقش آن‌ها تخصص دارد (ازجمله سریال «دودمان» کسلر برای نتفلیکس). کریستیانِ او با ظاهری شرمگین و بیان زمزمه‌ناک، به نظر همیشه آماده مجازات است، اما همان‌قدر که مندلسون، دل‌شکستگی یا ترس یا پشیمانی کریستیان را با قدرت ابراز می‌کند، متن اپیزود‌ها درمورد تفکری که به او اجازه می‌دهد تمام این احساسات را در چارچوب مهارت خود هدایت کند، بینش کمتری ارائه می‌دهند.

درواقع، با وجود همه حرف‌های کریستیان و لوسین درباره این که آفرینش چگونه می‌تواند راهی به جلو برای رهایی از درد جنگ باشد، انگیزه کریستیان و روند او در «ظاهر جدید» هر دو تا حد زیادی انتزاعی باقی می‌مانند. (به همین منوال، کوکو بیشتر روی تجارت سرمایه‌گذاری می‌کند تا هنر.)

چالش‌های عملی که کریستیان و سایر طراحان مد و لباس با آن روبرو هستند، نظیر کمبود پارچه که به نمایشگاه افسانه‌ای تیاتر دو لا مد با لباس‌های مینیاتوری منجر شد، تا حدی تصدیق می‌شود، اما سریال حس کمی به تماشاگر می‌دهد که کریستیان چگونه با کارش ارتباط برقرار می‌کرد یا چرا طرح‌های او تا این حد انقلابی بودند. فراتر از شخصیت‌هایی مانند کارمل اسنو (گلن کلوز)، سردبیر مجله هارپرز بازار که به‌طور مبهم توضیح می‌دهد «مد به یک رهبر جدید نیاز دارد»، تقریباً هیچ تحلیلی از خروجی دیور و شنل در یک زمینه فرهنگی بزرگ‎تر ارائه نمی‌شود.

گلن کلوز

شاید «ظاهر جدید» فرض را بر این می‌گذارد که ما به آن عنصر نیاز نداریم. فصل اول با لحظه‌ای پیروزمندانه برای کریستیان، درحالی‌که در ۱۹۴۷ مجموعه بسیار معروف خود را – که نام سریال از آن گرفته شد – راه‌اندازی می‌کند؛ و یک شکست‌ آشکار برای کوکو که به نظر می‌رسد اسرار او درنهایت دامنش را گرفته است، به پایان می‌رسد.

هرچند ممکن است جشن جزای کوکو وسوسه‌انگیز باشد، اما به‌خوبی می‌دانیم با وجود ترس او، افشای حقیقت هرگز نام یا تجارت او را مخدوش نکرد. در سال ۲۰۲۴، شنل همچنان یکی از خواستنی‌ترین برندهای لوکس در دنیاست و ارتباط مؤسس آن با نازی‌ها تنها به خاطره‌ای مبهم و بی‌اهمیت می‌ماند. درهرحال، احساس می‌کنیم این تاریخ ارزش دانستن دارد – اگر نه به خاطر میراث کریستیان و کوکو، حداقل به خاطر میراث خودمان، آنجا که انتخاب‌های خود در دوره پریشانی خود را در نظر می‌گیریم.

واقعیت زندگی در یک دوران تاریک و غیر انسانی

«ظاهر جدید» نشان می‌دهد شخصیت‌ کریستیان دیور و کوکو شنل چگونه تحت تأثیر چالش‌های اخلاقی زندگی در پاریس تحت اشغال نازی‌ها شکل گرفت و آن‌ها چگونه بقا و صیانت نفس خود را مدیریت کردند.

ژولیت بینوش نقش شنل را بازی می‌کند که جایگاهش به‌عنوان معروف‌ترین طراح مد دنیا در سال‌های پس از جنگ و هم‌زمان با رویکرد جدید دیور و هم‌عصران او به طراحی لباس، به خطر افتاد.

بینوش می‌گوید پیوندهای شنل با نازی‌ها تنها یکی از جنبه‌های «متعدد» زندگی او بود که کشف آن به‌واسطه این نقش برای او جذاب بود.

او توضیح می‌دهد: «من چیز زیادی درمورد کوکو نمی‌دانستم، به همین دلیل می‌خواستم در این سریال بازی کنم. علاقه‌مند بودم زندگی او را کاوش کنم. زندگی‌ او جنبه‌های متعدد داشت. کتاب‌های زیادی خواندم تا برای این نقش آماده شوم. واقعاً از خواندن مطالب درمورد او لذت بردم، چون با این که از خانواده‌ای بسیار فقیر می‌آمد و در دوران کودکی‌اش ضربه‎های روحی و روانی خورده بود، واقعاً روابط شگفت‌انگیزی با هنرمندان، اعضای نیروی مقاومت و همچنین آلمانی‌ها داشت.»

بینوش می‌گوید: «من مجبور شدم به گذشته شنل برگردم و تلاش کنم بفهمم چرا او در سال‌های جنگ آن‌طور رفتار کرد. او در دورانی می‌زیست که زنان آینده‌ای نداشتند. فکر می‌کنم نیاز شنل به بقا از نیاز او به موفقیت می‌آمد… بنابراین پیچیدگی این شخصیت برای من جذاب بود و سریال این را به من اجازه داد، برای این که ما ۱۰ اپیزود داشتیم؛ پس می‌توانستم واقعاً وارد کار شوم. به‌نوعی برای بازی در نقش شنل اشتیاق داشتم، چون همان‌طور که گفتم او یک شخصیت بسیار پیچیده است.»

ژولیت بینوش، امیلی مورتیمر

بازیگر کهنه‌کار فرانسوی اضافه می‌کند: «اما نمی‌گویم او یک قدیس بود. وظیفه من به‌عنوان یک بازیگر این است که واقعیت زندگی او را در یک دوران تاریک و غیر انسانی در تاریخ نشان دهم.»

در همین حال، بینوش برای پرداختن به یکی از خط داستانی شنل که به رابطه او با خواهرزاده‌اش می‌پردازد، چیزهای زیادی داشت. او می‌گوید: «خانواده شنل به‌مرور زمان از هم پاشید. او به‌طور کامل از خانواده‌اش جدا شده بود و این واقعیت که پس از خودکشی خواهرش، خواهرزاده‌ای برایش مانده بود، او را ترغیب کرد از پسر جوان مراقبت کند. وقتی خواهرزاده‌ شنل در آلمان زندانی بود، او هر کاری می‌توانست کرد تا جان او را نجات دهد و درنتیجه به مکان‌هایی رفت که احتمالاً ازنظر اخلاقی دچار شبهه‌ بود.»

میسی ویلیامز

بن مندلسون بازیگر نقش کریستیان دیور در توصیف سریال «ظاهر جدید» می‌گوید: «سریال ما به آن چیزی می‌پردازد که غول‌های فرانسوی دنیای مد در جنگ از سر گذراندند – چیزهایی که تحمل کردند، در آن پیروز شدند یا شکست خوردند. هر کس تا حدی نسبت به خودش و آنچه از آن دفاع می‌کند حسی دارد، اما تا وقتی واقعیت با شما روبرو نشده است، واقعاً نمی‌دانید از چه چیزی دفاع می‌کنید.»

مندلسون همچنین هشدار می‌دهد سریال سعی ندارد یک داستانی اخلاقی را روایت کند. او می‌گوید: «ما واقعاً تلاش کردیم به شرایط و آدم‌هایی نگاه کنیم که می‌کوشند راه خود را پیدا کنند و این که چگونه به جایگاه فعلی خود رسیده‌اند.»

مندلسون با اشاره به یکی از دیالوگ‌های سریال – «آفرینش یعنی بقا» – می‌گوید: «دیور در یک موقعیت وحشتناک در زندگی قرار دارد و تنها تکیه‌گاه او چیزی است که می‌سازد؛ بنابراین جا دادن خودش در آن فضا و ادامه تلاش برای آفرینش، راه او برای بقا است.»

این یک جنبه حیاتی داستان دیور در حین باز شدن سریال است. مندلسون اضافه می‌کند: «فکر می‌کنم ما هم به‌نوعی این حس را داریم و با این نگاه کار می‌کنیم. وقتی چیزی دارید که روی آن کار می‌کنید، حس می‌کنید واقعاً دوباره زنده شده‌اید.»

تاد اِی کسلر، خالق سریال با اشاره به گذشته کوکو شنل می‌گوید: «نمی‌توانم بگویم چرا این مسئله در رادار مردم نیست. والتر شلنبرگ، آخرین رئیس سازمان اطلاعات آلمان نازی در دادگاه نورنبرگ به‌صراحت به این موضوع اشاره کرد، اما شهادت او مهر و موم شد چرا که حاوی اطلاعات زیادی بود. در آن زمان تشخیص داده شد آن اظهارات محرمانه باقی بماند. صحبت‌های شلنبرگ تا چهار دهه بعد در دسترس عموم قرار نگرفت. تا آن موقع خیلی از افرادی که شلنبرگ درمورد آن‌ها صحبت کرده بود، از دنیا رفته بودند.»

کسلر ادامه می‌دهد: «احتمالاً به همین دلیل بخش زیادی از این داستان مخفی مانده است؛ بنابراین امیدوار بودم گوشه‌هایی از آن را برای اولین بار در “ظاهر جدید” روایت کنم.»

منبع: هالیوود ریپورتر، ددلاین

تماشای سریال ظاهر جدید در نماوا