مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

بعد از برآورد اجتماعی ناخوشایند سریال «دوپسیک» و احساس‌گرایی مد روز مجموعه تلویزیونی «آرام‌بخش»، شاید نیازی به یک سریال کوتاه دیگر درمورد خانواده سَکلر و طاعون داروهای اعتیادآور آن‌ها نباشد. (البته چند فیلم‌ مستند نیز با موضوع این بحران ساخته شده که احتمالاً فیلم بدیع «تمام زیبایی و خون‌ریزی» بیش از همه قابل ملاحظه‌ است.) اما نتفلیکس برای تبدیل آن روایت حزن‌انگیز و آزاردهنده به چیزی جدید راهی پیدا کرده است.

بروس گرین‌وود، کارل لامبلی

استریمر برای این کار سراغ مایک فِلَنِگِن، خالق سریال‌های ترسناک «تسخیر در عمارت هیل» و «تسخیر در عمارت بلای» رفت و از او خواست یک داستان دَرَندَشت، با آب و تاب و گوتیک دیگر درباره خانواده‌ای‌ رو به نابودی تعریف کند؛ بنابراین، سریال سقوط خاندان آشر (The Fall of the House of Usher) که ۱۲ اکتبر پخش شد، یک ترکیب در هم و بر هم از قصه‌های ادگار آلن پو است که سقوط اپرایی خانواده‌ای بانفوذ در صنعت داروسازی را که پیامد یک نفرین هولناک خودخواسته است، روایت می‌کند.

«سقوط خاندان آشر» تمرین ظرافت نیست. فلنگن، مثل همیشه، شیفته تک‌گویی‌های طولانی و ادیبانه، مرگ‌های فجیع و اشاره کلی به احساسات عمیق است. این یک سریال سنگین مملو از طنز بیمارگونه و آسیب‌های روحی غم‌افزا و کنایه‌های سیاسی است که با ارجاعات بی‌شمار به فرهنگ پاپ در هم‌ آمیخته می‌شود. «سقوط خاندان آشر» در هشت اپیزود خود، گاهی خسته‌کننده می‌شود، بااین‌حال، در تمام مدت جذاب است و درحالی‌که مجازات رنج‌آور، دامن تک‌تک اعضای خانواده آشر را می‌گیرد، از گوتیک به باروک تغییر می‌کند.

بروس گرین‌وود نقش رادریک آشر، بزرگ خاندان را بازی می‌کند که با تولید یک مسکن قوی و بسیار اعتیادآور میلیاردها دلار به جیب زده است. شرکت او فورچوناتو نام دارد، یکی از بی‌شمار اشارات به پو که فلنگن در کل سریال پراکنده کرده است. یک اپیزود «سردابه و پاندول» را تداعی می‌کند، دیگری «کلاغ» و دیگری «قلب رازگو». کارل لامبلی نقش چارلز آگوست دُوپَن را بازی می‌کند که نسخه‌ای امروزی شخصیت مأمور تحقیق در قصه‌های پو است. نیمی از این پیوندهای ادبی، زیرکانه و نیمی از آن خودخواهانه است. اشتیاق فلنگن برای مرتبط کردن همه‌چیز به هم با یک گره محکم ارجاعی، در لحظه‌هایی تماشاگر را خسته می‌کند. درواقع، پیچیدگی جای خود را به توضیحات بیش‌ازحد می‌دهد.

بااین‌حال، وسعت این پروژه عظیم قابل تحسین است. فلنگن مثل کارهای قبلی خود همه‌چیز را کادربندی می‌کند: رادریک، در سوگ از دست دادن فرزندانش، مخالف سرسخت خود دوپن (که در اردوی خِیر مبارزه می‌کند) را در یک نیمه‌شب دلگیر (که درواقع عنوان اپیزود اول است) به یک خانه قدیمی دلهره‌آور دعوت می‌کند تا بالاخره به جنایات و کارهای زشت بی‌شمار خود اعتراف کند.

سامانتا اسلوین

درحالی‌که رادریک داستان طولانی خود را تعریف می‌کند، ما به گذشته بازمی‌گردیم، ابتدا به دوران کودکی کابوس‌زده رادریک و خواهرش، مَدِلین (با بازی ویلا فیتزجرالد در بیست و چند سالگی او و مری مک‌دانل در نقش زنی مسن‌تر)، بعد به سال‌های جوانی این دو، زمانی که رادریک (با بازی زک گیلفورد) با یک هزینه‌ اخلاقی سنگین، امپراتوری خود را بنا می‌کند.

«سقوط خاندان آشر» دهه‌ها و شخصیت‌های زیادی را در برمی‌گیرد، هرچند رشته‌های داستانی متعدد خود را همیشه به‌خوبی مدیریت نمی‌کند. ما خیلی وقت‌ها به گذشته بازمی‌گردیم و ازآنچه جالب‌تر است دور می‌شویم. درواقع، فقط می‌خواهیم بدانیم همه بچه‌های رادریک چطور مُردند. (دلیل آن در اواخر کار توضیح داده می‌شود که پس از ساعت‌ها سربه‌سر گذاشتن شوم، کمی دلسردکننده است.) آنچه فلنگن به‌طور گویا انجام می‌دهد خلق فضایی از ناگزیری خوفناک است. سریال ساختار قانع‌کننده‌ای دارد و انتخاب شخصیت‌ها، درحالی‌که گرفتار مجازات کارما گناه ازلی پدرشان می‌شوند، ریتمیک است.

هنری توماس، کایلی کوران

تعداد زیادی از بازیگران کارهای قبلی فلنگن در نقش فرزندان مقابل دوربین رفته‌اند. هنری توماس نقش پسر بزرگ‌تر را بازی می‌کند، یک ابله بی‌خاصیت که دخترش، لِنور (کایلی کوران)، به‌نوعی فردی شایسته از کار درآمده است. سامانتا اسلوین در نقش دختر بزرگ ظاهر می‌شود که دوست دارد جای پدر را بگیرد. تی‌نیا میلر نقش مدیر اجرایی یک شرکت تجهیزات پزشکی را دارد که راز وحشتناکی را پنهان کرده است. راهول کوهلی نقش یک طراح بازی‌های ویدئویی را بازی می‌کند. کیت سیگل در نقش رئیس بی‌رحم روابط عمومی خانواده ظاهر می‌شود و سارین ساپکوتا نقش کوچک‌ترین فرزند خانواده را دارد که بیشتر به فکر خوش‌گذرانی است.

همه این‌ها به درجات کمی متفاوت، آدم‌های بدی هستند. «سقوط خاندان آشر» تلاش می‌کند مناسبات اعضای یک خانواده فوق‌العاده ثروتمند را به تصویر بکشد که البته مشخصه سریال «وراثت» است، اما فلنگن دقیقاً یک کمدین نیست. در مقایسه با برداشت جسی آرمسترانگ، خالق «وراثت» از هیولاهای رسانه‌ در منهتن، روایت فلنگن از طنز اجتماعی گزنده، حالت کلی‌تری دارد و تیزی آن کمتر است. بااین‌حال، فلنگن به سبک خود تصویری نفرت‌انگیز از تک‌تک اعضای خاندان آشر ترسیم می‌کند، طوری که تماشای روبرو شدن هر یک از فرزندان گنددماغ خانواده با مرگ‌های وحشتناک، به‌طور شرورانه‌ای سرگرم‌کننده است. (بخصوص یک صحنه مرگ در اپیزود دوم، خیلی زننده است.)

سریال پیام‌های سیاسی آشکاری دارد که در اصل به‌سختی می‌توان با آن مخالفت کرد: ثروت نسل‌اندرنسل که اغلب به شیوه‌های نادرست به دست می‌آید، بد است. فلنگن همچنین اشاره می‌کند نوعی خودبزرگ‌بینی مشترک، بسیاری از بدترین آدم‌های تاریخ را به هم پیوند می‌دهد. (بله، به ترامپ نیز ارجاع داده می‌شود.)

«سقوط خاندان آشر» بیماری مرتبط با سرمایه‌داری را تشخیص می‌دهد که بیشتر با کسب و کار نامشروع خانواده سکلر گره خورده است، اما مجموعه‌ای از دیگر بدکاری‌ها را نیز شامل می‌شود. بخش زیادی از استدلال‌های اخلاقی سریال در قالب شخصیت مرموز وِرنا با بازی کارلا گوجینو ارائه می‌شود، یک چهره همیشه در کمین که در شکل‌های متفاوت ظاهر می‌شود تا حکم مرگ را صادر کند یا دائم به یاد رادریک بیاورد که بالاخره روزی رسید که بدهی بسیار بزرگ خود را بپردازد.

در پایان «سقوط خاندان آشر» احساس می‌کنیم راه خود را از میان چیزی متراکم و غنی باز کرده‌ایم. این یک کار تلویزیونی پوشالی و از یاد بردنی نیست. اعتقاد پر تب و تاب فلنگن به قدرت تک‌گویی و ملودرام، قصه‌گویی پیچیده و سبک سلیس و شیوا، مسری است. شور و شوق او در جای درستی قرار دارد، حتی با این که گاهی اوقات زیاده‌روی می‌کند. به‌هرحال، همه ما بعضی وقت‌ها کمی حریص می‌شویم.

خبیث، تهاجمی و ترسناک

مایک فلنگن که سال گذشته سریال ترسناک «کلوپ نیمه‌شب» را برای نتفلیکس تولید کرد، «سقوط خاندان آشر» را یک پروژه «دیوانه‌وار» و متفاوت با هر کاری که تابه‌حال انجام داده‌ است، توصیف می‌کند و می‌گوید: «دوست دارم این‌طور توضیح بدهم که “تسخیر در عمارت هیل” به‌نوعی یک کوارتت زهی است و “تسخیر در عمارت بلای” قطعه‌ای ظریف و زیبا از موسیقی پیانو کلاسیک، اما “سقوط خاندان آشر” هِوی متال است، راک‌ اند رول است.»

مارک همیل

فقط این نیست. نویسنده و کارگردان ۴۵ ساله آمریکایی که اپیزود اول «سقوط خاندان آشر» را کارگردانی کرد و در کارگردانی هفت اپیزود دیگر مشارکت داشت، تازه‌ترین تولید تلویزیونی خود را متأثر از «جالو»، ژانر فرعی ترسناک ایتالیایی می‌داند و اشاره می‌کند: «در اینجا بیش از هر کار دیگر به جالو نزدیک شده‌ام.‌ سریال ما وحشی است، رنگارنگ و تاریک و غرق در خون است، خبیث و تهاجمی و ترسناک و در عین حال خنده‌دار است. هرگز چنین کاری نکرده بودم.»

یک تجربه سورئال

کارلا گوجینو که در «سقوط خاندان آشر» نقش شخصیت اسرارآمیز ورنا را بازی می‌کند تا پیش از شروع همکاری ادامه‌دار خود با فلنگن از طرفداران سرسخت ژانر وحشت نبود.

بازیگر ۵۲ ساله فلوریدایی می‌گوید: «وحشت هیچ‌وقت ژانری نیست که من به‌طور مشخص به آن گرایش داشته باشم.» این می‌تواند یک اظهار نظر غافلگیرکننده باشد، بخصوص ازاین‌جهت که گوجینو با پیوستن به گروه بازیگری عموماً ثابت فلنگن در تولیداتی شامل فیلم سینمایی «بازی جرالد» و سریال‌های کوتاه «تسخیر در عمارت هیل»، «تسخیر در عمارت بلای» و «مراسم نیمه‌شب»‌ به چهره‌ای آشنا تبدیل شده است.

کارلا گوجینو

درمورد «سقوط خاندان آشر»، چیزی که درنهایت گوجینو را به خود جلب کرد، کاوش ظریف فلنگن در ژانر وحشت بود. او می‌گوید: «مایک داستان‌های بسیار عمیقی تعریف می‌کند که ازقضا می‌توانید آن‌ها را به‌نوعی در لفافه عناصر ترسناک قرار دهید.»

یکی از عناصر ماوراء طبیعی داستان سریال از ورنا – Verna، شخصیت گوجینو می‌آید که نام او حاصل جابجا شدن حروف کلمه Raven به معنای کلاغ است، اما او نه پرنده است و نه انسان، در عوض، موجودی است که تغییر شکل می‌دهد یا به تعبیر گوجینو «مثل دود داخل و خارج می‌شود» و درست پیش از مرگ وحشتناک هر یک از وارثان آشر، مقابل آن‌ها ظهور می‌کند. ورنا در هر اپیزود به شخصیت‌های متفاوت تبدیل می‌شود – یک نگهبان، یک زن بی‌خانمان و حتی یک میمون.

گوجینو می‌گوید: «بازی در این نقش یک تجربه سورئال بود. شک دارم دوباره چنین فرصتی پیدا کنم. “بازی جرالد” یکی از شگفت‌انگیزترین فرصت‌هایی بود که تا آن زمان داشتم و هرگز تصور نمی‌کردم مایک بتواند نقشی حتی جالب‌تر از آن به من پیشنهاد بدهد.»

فلنگن حدود یک سال و نیم پیش از شروع تصویربرداری، درباره سریالی بر مبنای کتاب‌های پو با گوجینو صحبت کرد و از او خواست نقش شخصیتی را بازی کند که با الهام از کتاب «کلاغ» خلق شده بود. گوجینو بلافاصله پذیرفت. او می‌گوید: «فکر می‌کنم یکی از دلهره‌آورترین پروژه‌ای است که تابه‌حال کار کرده‌ام، ازاین‌جهت که لازم بودم نقش‌های متفاوت را به‌صورت چیزی قابل کنترل بازی کنم.»

کیت سیگل، سارین ساپکوتا

اولین چالش گوجینو، فرق قائل شدن بین هر یک از شخصیت‌هایش در سریال و در عین حال ترسیم یک رشته مشترک میان آن‌ها بود. او درباره روند کار خود می‌گوید: «چیزی که واقعاً برای من اهمیت داشت این بود که یک فصل مشترک وجود داشته باشد. نمی‌خواستم به نظر برسد چند نقش را بازی می‌کنم. آنچه واقعاً علاقه داشتم، به تصویر کشیدن شخصیتی بود که اهل این دنیا نیست، اما می‌تواند به شکل نامحسوس در این دنیا باشد.» درست مانند کلاغی که پو کتاب خود توصیف می‌کند، ورنا همیشه از زوایای مختلف و البته در مقام دانای کل به چیزها نگاه می‌کند.

گوجینو برای رسیدن به این دیدگاه، زبانِ بدن خود را از درون به بیرون بررسی کرد. از حرکت‌های چشم گرفته تا چرخش گردن، او به قسمت‌های مختلف بدنش که هر تجسم از شخصیت‌هایش در آنجا زندگی می‌کردند، مراجعه می‌کرد. گوجینو می‌گوید: «وقتی صدای آن‌ها و جایشان در بدنم را پیدا کردم توانستم در صحنه فیلمبرداری به‌سرعت تغییر کنم و از قالبی به یک قالب دیگر فرو بروم.»

بروس گرین‌وود

این که چرا ورنا فرزندان آشر را از پا درمی‌آورد در پایان کار مشخص می‌شود، اما گوجینو او را تجسم «شیطان» نمی‌داند. او توضیح می‌دهد: «پو به‌خودی‌خود هرگز واقعاً به خدا و شیطان اعتقاد نداشت. به اعتقاد من ورنا صرفاً مجری سرنوشت و کارما است.»

به همین دلیل، به تصویر کشیدن ورنا به‌عنوان یک شخصیت بی‌طرف خیلی اهمیت داشت. گوجینو می‌گوید: «ورنا پیش از مرگ شخصیت‌ها، به‌قدری صادقانه با آن‌ها حرف می‌زند که شاید تا پیش از آن چنین چیزی را تجربه نکردند. برای او واقعاً مهم نیست آدم‌های خوبی هستند یا بد یا فلان کار را کرده‌اند یا نکرده‌اند.»

گوجینو برای این که بدون وابستگی و در عین حال به‌دقت با شخصیت خود درگیر شود به تجربیات خود در گذشته در کار با شمن‌های برزیلی رجوع کرد. او توضیح می‌دهد: «نکته شگفت‌انگیز این نوع تغییر شکل این است که چیزی بسیار رادیکال یا بسیار پرشور و حرارت را مجسم می‌کند، اما آنچه همیشه به آن برمی‌گردد همین بی‌طرفی است.» واضح است ورنا کار خود را به‌خوبی انجام می‌دهد، اما بی‌طرف ماندن، پیامدهای احساسی نیز دارد که نمونه آن را در پایان سریال شاهد هستیم.

گوجینو می‌گوید: «وقتی کار بازیگری را شروع کردم، می‌خواستم با دیگران همدلی کنم یا همدلی دیگران را به دست بیاورم تا دنیا را از نگاه افراد مختلف ببینم.»

حالا گوجینو از طریق ورنا و همکاری‌های قبلی‌ خود با فلنگن توانسته است همه این‌ کارها را انجام دهد. او می‌گوید: «مایک گفت هر کدام از اعضای خانواده آشر یک ساز متفاوت هستند و این حرف واقعاً درست است، اما ورنا؟ او مثل یک سمفونی است.»

منبع: ونیتی فر، د رپ، نتفلیکس

تماشای سریال سقوط خاندان آشر در نماوا