مجله نماوا، حسین آریانی

«شنای پروانه» فیلمی داستان‌گو و قهرمان محور است که با داستان جذاب و پر فراز و نشیب خود، پیش از هر چیزی قصد سرگرم کردن مخاطب را دارد. فضای واقع‌گرا و ملموس «شنای پروانه» یکی از عوامل اصلی جذابیت آن است. اما سرمنشاء و خاستگاه این واقع‌گرایی که گاهی  به آثار مستند پهلو می‌زند از کجاست؟

«شنای پروانه» نخستین فیلم بلند سینمایی مستندساز جوانی به نام محمد کارت است که خود را در عرصه سینمای مستند با مستندهای تاثیرگذار و دیدنی چون «آوانتاژ» و «خون‌مردگی» مطرح کرد و سپس با فیلم کوتاه «بچه‌خور» نامش را در ابعاد وسیع‌تری سر زبان‌ها انداخت. «شنای پروانه» در حقیقت ادامه‌‌دهنده همان مسیری‌ است که کارت با مستندها و فیلم‌ کوتاهش آغاز کرده بود.

«شنای پروانه» متاثر از موج فیلم‌های اجتماعی چند سال اخیر در سینمای ایران در مورد اراذل و اوباش و آثاری چون «متری شیش‌ونیم» و «مغزهای کوچک زنگ‌زده» است. کارت با تلفیق زندگی اوباش با ژانر معمایی سعی کرده که فیلم‌های این موج را وارد فضای تازه‌ای کند.

محمد کارت در اولین فیلم بلند سینمایی خود به سراغ فضا و حال و هوایی رفته که آن را زیسته و تجربه کرده و به خوبی می‌شناسد. او در کنار واقع‌گرایی ملموس فیلم با استفاده هوشمندانه از حادثه‌پردازی بی‌وقفه و غافلگیری مداوم، درامی ملتهب، پُر اوج و فرود و جذاب خلق کرده است.

«شنای پروانه» با اینکه فیلمی مردانه است اما به زنان هم بی‌توجه نیست. زنانی که قربانی فضای مردسالارانه و خشن پیرامون خود هستند. کارت ما را از همان آغاز فیلم با یکی از همین زن‌ها، پروانه (طناز طباطبایی) در شرایطی ملتهب رو‌به‌رو می‌کند. شخصیت سراسیمه، بی‌پناه و مستاصل پروانه از همان آغاز، به خوبی تماشاگر را با فیلم درگیر می‌کند. و کارت تا انتهای فیلم موفق می‌شود، کم و بیش این جذابیت و ریتم پرکشش آغازین را حفظ کند.

مخاطب در اوایل فیلم در تشخیص قهرمان داستان دچار تردید است؛ ابتدا گمان می‌کند هاشم (امیر آقایی) قهرمان داستان است و گویی قیصری دیگر به دفاع از شرف و ناموس خود برخاسته است. اما بعد با توحش و سبعیتی که مشاهده می‌کند و سپس با محور قرار گرفتن شخصیت حجت (جواد عزتی) انتظاراتش نقش بر آب می‌شود؛ و به‌تدریج قهرمان دیگری در  مقابل چشمانش می‌بالد و جان می‌گیرد.

حجت به شکلی تدریجی، بدل به شخصیت محوری و همدلی برانگیز می‌شود اما این باز، موجب نمی‌شود که شخصیت هاشم بدمنی منفور و تمام عیار جلوه کند او بیش از هر چیزی در چشم مخاطب لمپنی روان‌پریش به‌نظر می‌رسد که مورد خیانت و توطئه ناجوانمردانه و رذیلانه‌ای قرار گرفته است.  

در ادامه حجت به‌تدریج  قطعات پازل را کنار هم قرار می‌دهد و سرانجام عامل اصلی رخ دادن فاجعه را می‌یابد. ابتدا به نظر می‌رسد که معما حل شده و طبق روال معمول فیلم‌های این چنینی قهرمان باید بدون درنگ انتقام بگیرد و به زندگی بدمن خیانتکار پایان دهد. اما وقتی که حجت به او فرصت صحبت کردن می‌دهد در می‌یابیم که معما پیچیده‌تر از آن چیزی بوده است که تا آن لحظه می‌پنداشتیم. در پایان فیلم اما، تصویر کاملا متفاوت و غافلگیرکننده‌ای از هاشم پیش روی تماشاگر قرار می‌گیرد.

یکی از نقاط قوت فیلم «شنای پروانه» تصویر دقیق و بی‌کم و کاست و نمونه‌واری است که از اراذل و لمپن‌های امروزین به دست می‌دهد. ضدقهرمان‌هایی که نه تنها مانند لمپن‌های فیلم‌های سال‌های دور، آدم‌هایی دوست‌داشتنی نیستند و قامت قهرمانان را به خود نمی‌گیرند که در انتهای فیلم نصیبی به جز حس تنفر و انزجار تماشاگر نمی‌برند.

لمپن‌هایی زورگو و قلدرهایی خودشیفته و تمامیت‌خواه که به هیچ اصل و قاعده‌ای پایبند نیستند و انگل‌وار دسترنج دیگران را غارت می‌کنند و برای دستیابی به اهداف نامشروع و تداوم قدرت طلبی‌شان از انجام هیچ‌ خشونت و رذالتی فروگذار نمی‌کنند. پافشاری دروغین و عوام‌فریبانه آنها بر مفاهیمی همچون تعصب و مردانگی و غیرت چیزی به جز نمایشگری ریاکارانه نیست. کارت در «شنای پروانه» به نقد لمپنیسم معاصر، تقبیح و نفی آن می‌پردازد. لمپنیسمی که از لوطی مسلکی و مردانگی، عیاران و لوطی‌ها و لات‌های گذشته، هیچ بهره‌ای نبرده است. کارت همچنین در ابعادی کلان‌تر به خوبی نشان می‌دهد قدرت‌طلبی و تمامیت‌خواهی ظالمانه پایدار نمی‌ماند؛ و ظالمان و خشونت‌طلبان، دیر یا زود، سرانجام در آتش خشمی که خود برافروخته اند، خواهند سوخت.

با وجود تصویر منفی و دافعه‌برانگیزی که از اراذل و اوباش در «شنای پروانه» ارائه می‌شود اما کارت همچنان تلاش می‌کند که در نمایش طبقه فرودست در فیلمش شرط اعتدال و انصاف را رعایت کند؛ به همین علت از همان آغاز حساب حجت را از اراذل و بزهکاران پیرامونش جدا می‌کند. حجت حتی در سخت‌ترین لحظات از مسیر انسانیت خارج نمی‌شود و سعی می‌کند در حق کسی ظلم و اجحاف نکند.

«شنای پروانه» برخلاف آنچه در برخورد نخست به نظر می‌رسد، یک درام انتقام‌محور نیست یک فیلم معمایی با مایه‌های پررنگ و هشداردهنده اجتماعی است. درامی که نه دنبال کننده وقایع یک انتقام شخصی بلکه تعقیب کننده تحول تدریجی شخصیت اصلی‌اش در مسیر حل یک معما و تبدیل شدن او به یک قهرمان است. شخصیتی که در آغاز فیلم کسی هرگز به ذهنش خطور نمی‌کند که بتواند قامت یک قهرمان را به خود بگیرد.

حجت برخلاف اکثر شخصیت‌های «شنای پروانه»، يك آدم معمولي و درون‌گرا است كه از بد حادثه، موقعیت و شرايط، او را به عصيان وا می‌دارد. همچنین او برخلاف شخصیت‌های محوری فیلم‌های «مغزهای کوچک زنگ‌زده» و «متری شیش‌ونیم» قربانی جبر شرایط و محیط و در اسارت فضای مقدر و ناتورالیستی پیرامونش نیست. بیش از هر چیزی اراده و اختیار او به چشم می‌آید و تلاش سخت کوشانه‌اش برای اینکه که خودش، سرنوشتش را رقم بزند.

نمایش خشونت در «شنای پروانه» عملکردی ضد خشونت و در تقبیح رفتارهای خشونت‌آمیز دارد. کارت حتی در برخی از صحنه‌ها تلاش می‌کند خشونت متعادل‌تری را به نمایش بگذارد و این گاهی به مخدوش شدن منطق روایی برخی از صحنه‌ها انجامیده است. به‌عنوان مثال تحت فشار قرار دادن مظنونین به وسیله پاشیدن آب و پارس سگ‌ها به هیچ وجه برای اعتراف به خیانت، کافی به نظر نمی‌رسد و مجاب کننده نیست. البته نیت کارت که می‌خواهد در برخی از صحنه‌ها خشونت ملایم‌تری را به نمایش بگذارد قابل درک است؛ بخصوص این‌که می‌خواهد مانع از مخدوش شدن چهره مثبت حجت در فیلم شود؛ ولی ای کاش در این میان، فکری هم برای منطق روایی ضعیف و نامناسب چنین صحنه‌هایی می‌کرد.

پایان‌بندی «شنای پروانه» سنجیده و هنرمندانه است بعد از پشت سر گذاشتن آن همه تنش و التهاب در طول فیلم، در سکانس پایانی سرانجام آرامش و سکوت به خانه باز می‌گردد. حجت پس از کشمکشی درونی تصمیم می‌گیرد که سکوت کند از نتیجه جستجو و پیگیری‌اش چیزی به خانواده نگوید. او ترجیح می‌دهد که با سکوتش، دیگران را با آنچه برای خود رقم زده‌اند روبه‌رو کند. چرا که همانطوری که خود در فیلم به آن اشاره می‌کند سرنوشت هر کسی، دست خودش است.