مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

پلتفرم نماوا در سال ۱۴۰۱ تلاش داشت تا با پخش سریال‌های اختصاصی، بازتابی مؤثر از کنش‌ها و شمایل‌های اجتماعی داشته باشد. سریال‌هایی که در گونه‌های روایی مختلف ساخته شدند و از عناصری چون ایجاد تعلیق، هیجان، تردید، انتقاد به خرافه‌ها، بازنمایی نمادین تحولات اجتماعی به معنای عام یک سرزمین برای ایجاد پرسش در ذهن مخاطب و جذابیت افزایی در تماشا بهره بردند تا در گوشه ذهن مخاطبان جایی برای خود باز کنند.

به‌واقع از اواخر دهه هشتاد تا امروز سیری از سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی مشاهده شده که در تلاش برای جلب رضایت عام و درعین‌حال جذب مخاطب خاص بوده است. یعنی هدف‌گذاری سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی و پلتفرم‌ها بر این مبنا شکل‌گرفته که طیف‌های مختلف و متفاوتی از سلایق مردم را پوشش دهد.

چنین نگرشی به سریال‌سازی سبب شد تا آثار تولیدی در پاندولی از جلب رضایت مخاطب عام و خاص حرکت کنند. بدین معنا که از یک‌سو دور از بینش و مطلوبیت نظر عمومی نباشد و از دیگر سو با آرای منتقدان سینما همخوان باشد و بتواند در استانداردی مشخص نظرات مخاطبان تخصصی را که به عناصر تکنیکی فیلم و سریال توجه دارند نیز جلب کند.

در این میان رقابت جذاب شکل‌گرفته میان پلتفرم‌ها سبب شده تا مرزبندی مشخصی در جذب مخاطبان صورت پذیرد و تجربه تولید و پخش سریال در سال ۱۴۰۱ مبین ایجاد فضایی است که می‌تواند رکود و مردم گریزی جاری در برخی تولیدات تلویزیونی و سینمایی را با نگرشی اصولی‌تر و هدفمندتر پوشش دهد.

به بهانه پایان سال ۱۴۰۱ مروری بر نقش‌های متفاوت سریال‌های برتر پخش شده از نماوا خالی‌ازلطف نیست؛ با ذکر این نکته که برای پرهیز از تکرار، نقش‌هایی که پیش‌ازاین در قالب تحلیل کارنامه بازیگران مختلف بررسی کرده‌ام یا شخصیت‌هایی که تحلیلی مبسوط برای آنها نگاشته‌ام در این مطلب نخواهند آمد تا فرصتی مناسب برای ارزیابی دیگر نقش‌ها باشد.

رضا – «آنتن» – هادی کاظمی: یک پخمه جذاب

ترکیب رضا و خلیل در سریال «آنتن» به کارگردانی سید ابراهیم عامریان تداعی‌گر یک پت و مت وطنی است. یعنی دو کاراکتر خود باهوش پندار که نقشه می‌کشند تا به هر طریق شده مامان گوهر را از ادامه تحصیل بازدارند و به شهر برگردانند. در این میان رضا در جایگاه یک مغز متفکر عمل می‌کند.

او تلاش دارد تا خود را یک طراح زبردست نقشه‌های بازدارنده در مسیر تحصیل مامان گوهر نمایه کند؛ اما هر بار اجرای ایده او با تخریب‌های بیشتری همراه است. به‌واقع به سیاق ضرب‌المثل آب به آسیاب دشمن ریختن، رضا درست همین کار را بر ضد خلیل، جایگاه اجتماعی او و اعتبارش در محیط کاری و صنفی انجام می‌دهد.

اگرچه نیت رضا کمک به خلیل است؛ اما پخمگی فکری و نداشتن زاویه دید مناسب به رویدادها سبب می‌شود تا بحران‌های جدیدی ایجاد شود. مجموع تلاش‌های رضا در نهایت به آنجا می‌رسد که خلیل را به واکنش‌هایی ناگزیر می‌سازد و گویا او به زبانی خاموش در حال فریاد این جمله است: مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان.

مارا – «روزی روزگاری مریخ» – الناز حبیبی: نمایندگی از گفتمان نسل دهه هشتادی

شاید نسل جسور، گفتمان گریز و به‌شدت آگاه امروز کمتر مجالی داشته تا تصویری عینی از باورها و آرمان‌های خود در فیلم‌ها و سریال‌ها ببیند. سریال «روزی روزگاری مریخ» در تلاش برای پوشاندن این حفره به طراحی شخصیت مارا پرداخت. دختری حساس، لوس، دوستدار موردتوجه بودن و به‌شدت اهل جدال و گفتمان پرهیز. یعنی پکیجی جذاب برای ارجاع به ویژگی‌های خلقی یک نسل به‌شدت متفاوت، رها از تنگناهای ایدئولوژیک، بسیار بی‌پروا و تا حدودی دوستدار تجربه‌گرایی و تنوع‌طلبی. مارا چنین ویژگی‌هایی دارد. دوستدار در مرکز دید بودن است؛ هرجا که می‌رود بی‌پروا و بدون تعارف سخن می‌گوید و رفتار می‌کند. شاید خویی متفرعن و نگاهی از بالابه‌پایین نیز به آدم‌های پیرامونش دارد. محدوده ادراک او از جهان پیرامون گاه چنان وسیع است که به حیرت دیگران منجر می‌شود و گاه چنان در پیله باورها و خودسری‌ها فرو می‌رود که پذیرای هیچ سخنی نیست و تلاشی برای پذیرش اشتباه یا تغییر رویکردهایش نمی‌کند. مارا نماینده‌ای خاص از گفتمان نسل کمتر درک شده دهه هشتادی در جامعه ایران است.

لیلی – «نوبت لیلی» – پردیس احمدیه: به دنبال تمدن گمشده

شخصیت لیلی در سریال «نوبت لیلی» ساخته روح‌الله حجازی یکی از تازه‌ترین تجربه‌گرایی‌های رسانه‌ای برای بازتاب مفهوم کشف تمدن و هویت نسلی است و به کلیدواژه هویت تاریخی سرزمین نگرشی نمادین دارد. لیلی نمادی از انسان‌هایی است که برای شناخت بهتر جهان پیرامون تلاشی وافر دارند و در پذیرش حقایق یک همزیستی معنادار می‌یابند. بدین معنا که سیر کشف و شهود چنین شخصیت‌هایی از فیلتر آگاهی می‌گذرد و آنها در ادراک حقیقت تاریخی خود و خانواده‌شان اشتیاق فراوانی نشان می‌دهند تا از دریچه این خودآگاهی به معرفتی در همزیستی با جهان پیرامونی برسند.

به‌واقع ارزیابی سرگذشت لیلی و خانواده‌اش در بستر زمان تنها یک شناسه برای بازنمایی چرخه تداوم و تکامل اندیشه و نگرش یک خاندان و بازیابی دریچه‌های تمدنی یک سرزمین است. این سریال تلاش دارد تا پیوندی تاریخی میان هویت یک سرزمین و نگرش اقوام زیسته در آن نشان دهد و برای همین منظور به شخصیت لیلی با بازی پردیس احمدیه از منظر کهن‌الگوی سروش حقیقت می‌نگرد.

از این وجه، شخصیت لیلی در تلاش برای بازیابی تاریخچه خانوادگی و کشف حقیقت، به‌مثابه یک سروش عمل می‌کند. او به تصویری باطنی از میل فطری آدمیزاد برای کشف حقیقت همانند است که برای رسیدن به روشنایی خورشید پروازی را در آسمان تاریخ و آستان سرزمین آغاز می‌کند.

مخمل – «شبکه مخفی زنان» – مونا فرجاد: نماینده زنان پستویی

در سریالی که تلاش دارد تا زیست زنانه در بستری از تفکرات تحدیدگر (محدودنگر) را ارزیابی کند، شخصیت مخمل با بازی مونا فرجاد نماینده گفتمان پستویی زنان است. یعنی گفتمانی که زایش‌گری و مدیریت امور خانه را در اندازه‌های یک تخصص اجتماعی می‌نگرد و آن را تشخصی برای هویت زیستی زن در یک جامعه سنتی می‌انگارد. بااین‌وجود مخمل به دلیل ادبیاتی که به کار می‌برد در نقطه مقابل شخصیتی فهیم و ادیب چون پروین اعتصامی در این سریال بازتعریف می‌شود. بدین معنا که فهم مخمل از هویت و نقش خود در جامعه بیشتر از یک زاینده نسلی نیست و او خود را در اندازه‌های یک زن سنتی می‌نمایاند که شناختی از حقوق اجتماعی خود ندارد، به برابری با جامعه ذکور نمی‌اندیشد و خوانشی که از جامعه و تحولاتش دارد در حصار همان نگرش پستویی و برآمده از گفتمان زیست خانگی بوده است. بدین‌سان مخمل می‌تواند بازنمایی هوشمندانه‌ای از یک تیپ زنانه خاص در جامعه ایران در اوایل قرن ۱۴ شمسی باشد. تیپی که گفتارش روحوضی و بینش و نگرشش به زندگی برآمده از گفتمان غالب ایدئولوژیک و سنت زده‌ای است که حضور زنان در جامعه را در تضاد با باورهای تثبیت شده‌ای می‌داند که زن را جنس فرمان‌بر می‌داند و جایگاه او در مناسبات اجتماعی را شاید عامدانه نادیده می‌انگارد.

فریبا – «سرگیجه» – رعنا آزادی‌ور: زنی در دایره تردید

شخصیت فریبا در سریال «سرگیجه» بازتابی از آشفتگی، پریشانی و تردیدهای زنی گیرکرده در حصار پرسش‌ها، شک‌ها و ابهامات پیرامونی است. او تصویرهای مختلف و چندپاره‌ای از یک زن را نمایندگی می‌کند که برای زیستن و نفس‌کشیدن نیازمند مبارزه با بسیاری از شخصیت‌های پیرامونی خود است. از یک‌سو او بازنمای تعهد یک وکیل است به موکل خود و از سوی دیگر واکنش‌های فریبا نسبت به چالش‌ها و بحران‌های پیامد زندگی‌اش می‌تواند شمایل او را بربسازد. شمایلی که گاه نمایه‌ای از ضعف و کمبود اعتمادبه‌نفس است و گاه بازخوانشی از صبر و التهاب.

فریبا گویی در دایره‌ای از تردید و سرگیجه روزگار می‌گذراند. از یک‌سو باید مراقب خانواده باشد و ارتباطش با شوهرش پیمان را بپاید و از دیگر سو باید تلقی امروز خود از ارتباطات مخفی دیروزش با کامران را بپوشاند یا توجیه کند.

از این منظر، سرگیجه‌ای که فریبا دچار آن شده با جنس سرگیجه دیگر شخصیت‌ها متفاوت است؛ زیرا سرگیجه‌های امروز او حاصلی است از رفتار دیروز او و نگرانی‌های اکنون او از عکس‌های خصوصی‌اش با کامران و برملاشدن راز آن عکس‌ها. ترس او به‌واقع طبیعی است و واکنش همسر کامران نسبت به این عکس‌ها یک خشم آنی و فریاد بلند به رفیق دیروز خودش است. رفیقی که تصور می‌کند کلبه عشق او و شوهرش را خراب کرده است.

فریبا در واقع یک زن است با همه تردیدها و تنش‌هایی که جامعه‌ای سنتی و گفتمان گریز نسبت به او گسیل می‌دارد و زنی مانند او باید در این گذرگاه تردیدها و سرگیجه‌های پیامد آن پاسخگو باشد. پاسخگوی قضاوت‌هایی که مو را می‌بیند و پیچش آن را درک نمی‌کند؛ فریبا نگران سرگیجه منتج از قضاوت افرادی است که ظاهر را می‌بینند و از درک حقیقت باطنی امور بازمی‌مانند. فریبا نمادی از یک انسان است که در سرگیجه‌ای ممتد قرار دارد و فرصتی نمی‌یابد تا از آن رها شود؛ زیرا جامعه پیرامونی‌اش آن‌قدر درگیر تنش و نقاب شده است که هر سخن یا رفتاری را برآمده از دروغ یا نقاب افکنی بر شمایل می‌داند و تمایلی به برقراری گفتمان و اعتمادسازی ندارد.

ناهید – «مترجم» – پانته‌آ پناهی‌ها: زنی در وسط نزاع

شخصیت ناهید در سریال «مترجم» در ظاهر بازنمایه‌ای از یک آرتمیس است. یعنی زنی که در نقش یک مبارز عمل می‌کند و تلاش دارد تا غزاله را در مسیر کشف حقیقت مرگ مرتضی و مفاسد پشت پرده یک شرکت همراهی کند. از سوی دیگر ناهید به‌مثابه یک سروش است که می‌خواهد در کارزاری از معما و جنایت، حلقه واسط کشف اسرار باشد.

کمک ناهید به غزاله به‌عنوان یک دختر جوان و کنش‌مند به‌واقع تلاشی برای گشایش حلقه‌های مفقوده‌ای از معمای یک قتل است. شمایل ناهید در تودرتوی درام «مترجم» از زنی بی‌آزار و کم‌حرف به زنی جسور، پرکنش و خشن تبدیل می‌شود و اگر داستان‌های ملتهب شبی کابوس وار در آن کارگاه را به‌سان یک دادگاه ببینیم شخصیت‌های ناهید و داود در جایگاه متهمانی می‌نشینند که اصل ماجرا را از غزاله مخفی داشته‌اند و به‌واقع حقیقت ارتباطات خود با فرزانه و مهندس را پنهان ساخته‌اند.

ناهید می‌تواند بازنمایی جالبی از یک کارآگاه خصوصی نیز باشد. کسی که در شطرنج پی‌بردن به راز معمای قتل مرتضی، غزاله را به‌مانند یک‌مهره جابه‌جا می‌کند و قرار است تا سرنخ‌های جدیدی را کشف کند.

گاندی – «روزی روزگاری مریخ» – امیر کاظمی: نابغه معکوس

گاندی یکی از بدیع‌ترین شخصیت‌پردازی‌های انسان گیج و منگ است؛ فردی که در بدیهی‌ترین نکات نیز گیج است و خیلی دیر نکته‌ها را می‌گیرد. نکته جذاب شخصیت او نیز همین گیجی‌اش است. یعنی فردی که این‌قدر ساده و بی‌شیله‌وپیله است که حتی بلد نیست زیرآبی برود و رفتن خود به نیمه تاریک ماه را از مادر مخفی سازد.

گاندی خیلی دیر به اصل ماجراها پی می‌برد، قدرت درک بسیاری از کنایه‌ها را ندارد، با اصول رفتاری و گفتاری در جامعه آشنا نیست، آموزه‌هایی را که همگان به‌ویژه آقاجون به او یاد داده‌اند چنان بد و دیر می‌فهمد که همگان را کلافه می‌کند و به‌واقع این حجم از گیجی و ملنگی چنان در او پر رنگ است که علاوه بر آنکه تصویری کاریکاتوری، کمیک و بسیار ماندگار را از او در ذهن مخاطبان شکل می‌دهد؛ بلکه در میان همه افراد شهره به خنگی می‌شود. امیر کاظمی بسیار ساده و شیک چنین شخصیتی را بازی می‌کند و خود را به‌عنوان بازیگری می‌نمایاند که توانسته تا نمونه‌ای مهم در اجرای تیپ انسان خنگ و دیرفهم را از خود بر جای بگذارد.

پروین اعتصامی – «شبکه مخفی زنان» – باران کوثری: نمایش موقرانه فهم زنانه

حضور باران کوثری در سریال «شبکه مخفی زنان» باتوجه‌به ظرفیت‌های متعادل این بازیگر در ایفای نقش‌های زنانه مختلف و متفاوت، هوشمندانه و هدفمند صورت‌گرفته است. اگرچه از میان چند نقشی که او در این سریال ایفا کرده، طمأنینه و آرامش شکوهمند شخصیت فرهیخته‌ای چون پروین اعتصامی به‌خوبی از سوی باران کوثری در همان حضور کوتاه چنددقیقه‌ای قابل‌باور شد و به فهرستی از حضورهای چنددقیقه‌ای ماندگار از بازیگران سینمایی و تلویزیونی اضافه شد. کوثری برای ایفای نقش پروین اعتصامی به‌اندازه و آراسته سخن می‌گوید، بسیار موقر می‌نشیند و رفتار می‌کند و همچون یک زن ادیب و نکته‌سنج از زمانه می‌گوید و نقدی هم به فضای ضد زنانه می‌کند.

مرتضی بذر پیشه – «آکتور» – احمد مهران‌فر: بازی نقاب و پرسونا

هنر بازیگری را می‌توان بازی نقاب و پرسونا دانست. بدین معنا که هر شخصیت نگاشته شده در سناریو هنگام عینی شدن در ذهن مخاطبان با دو چالش مهم روبروست. چالش اول هنر چهره‌پردازی است؛ یعنی گریمور چهره بازیگر را چنان بیاراید که با ویژگی‌های شمایلی نقش نگاشته شده در سناریو همسان باشد و بتواند گره‌های اجرای چنین نقشی را برای بازیگرش بگشاید. چالش دوم انتخاب بازیگری مناسب برای اجرای نقش است. بازیگری که به‌خوبی پرسونای نقش را می‌گیرد و نقاب و گریم نشسته بر صورتش را با درکی کامل در هنر بازیگری خود جلوه می‌دهد؛ مرتضی بذر پیشه در سریال آکتور به چنین چالشی دعوت می‌شود تا هنر و استعدادش در محک گریم‌های متفاوت قرار گیرد. درعین‌حال این نقش فرصتی است تا احمد مهران‌فر همه زیروبم‌های بازیگری را که درون خود نهفته دارد رو کند و به قولی نشان دهد که میزان جنم او در هنرپیشگی چه میزان است.

خلیل رحمانی – «آنتن» – پژمان جمشیدی: پسر کو ندارد نشان از پدر

از گذشته تا به امروز کلیدواژه تعصب به‌سان سدی محکم به روی رشد و تعالی بانوان عمل کرده است. شخصیت خلیل رحمانی در سریال «آنتن» یکی از جدیدترین برداشت‌های سناریستی از تیپ انسان سرسخت متعصب است که در تصوراتی کهنه زندگی می‌کند و تابلوی حرف مردم قرار است مدام در جلوی چشمانش رژه برود.

خلیل چنان به حرف مردم بها می‌دهد که اتفاق افتخارآمیزی چون قبولی مادرش در کنکور و رفتن به دانشگاه را به‌مانند یک ننگ برای خود تعریف می‌کند و آن را مانعی در پیروزی خود در انتخابات اتحادیه صنفی رانندگان ترابری می‌داند. به‌واقع خلیل مانند پدرش تصوراتی بسیار سنتی و بسته دارد و نمی‌تواند مطابق فهم زمانه یک رفتار همسویانه از خود نمایه کند.

چنین بینشی سبب می‌شود تا او در راه تحصیل مادرش گوهر به مانند یک مانع محکم عمل کند و برای تحقق هدفش از هیچ تلاشی دست بر نمی دارد. پسر خود را اغوا می‌کند تا مادربزرگش را با تمهیدی در دانشگاه مساله دار سازد و زمینه های اخراج گوهر را فراهم کند و از سوی دیگر خانه ای مبله در تهران رهن می‌کند تا از نزدیک عملیات تخریب شخصیت مادرش را هدایت کند.

علی همتی – «آکتور» – نوید محمدزاده: فنون و رموز بازیگری

برای هر بازیگر فرو رفتن در تیپ‌ها و شخصیت‌های متفاوت یک امتیاز است و علی همتی بازیگر مستعد تئاتر هنگامی که با چنین پیشنهاد و چالشی مواجه می‌شود تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا قدرت بازیگری‌اش را به رخ بکشد. او همه فنون و رموز بازیگری را به کار می‌گیرد تا توانایی‌های بالایش در بازی میمیک، فن بیان، زبان بدن، بازی برتافته از روح گریم و در یک‌کلام جان‌مایه کاملی از مفهوم آکتوری و هنرپیشگی را نمایان سازد. نوید محمدزاده در تلاش برای برون‌رفت از پرسونای کلیشه‌ای و تثبیت شده عصبیت و تنش از کارنامه بازیگری خود، به سریال «آکتور» به‌مانند اتاق پرو می‌نگرد. اتاقی که قرار است رخت‌های نو و تازه‌ای از هنر بازیگری‌اش را بپوشد و جامه‌های کهنه را از تن به در کند.

رضی – «خسوف» – علی عمرانی: پله‌پله تا تباهی

رضی در سریال «خسوف» همان وردست آشنای مدیران هلدینگ‌های تجاری است که در عین اینکه نقش آچارفرانسه را ایفا و همه امور شرکت را نظارت می‌کنند؛ اما حواسشان به این نکته است که از خوان گسترده‌ای که پهن شده طعام خود را بردارند و به قولی سرشان بی‌کلاه نماند. چنین رویکردی باعث می‌شود تا رضی پله‌پله به یک تبهکار مالی بدل شود که برای از سر راه برداشتن رقبا از هیچ بی‌اخلاقی و سوءاستفاده‌ای ابایی ندارد.

به‌واقع رضی به‌سان یک آپولوی فرصت‌طلب عمل می‌کند که حتی به رئیس و رفیق خود مهراب نیز خیانت می‌کند و در چند موقعیت با زیرآبی رفتن‌های متعدد سفره مالی خود را رنگین‌تر می‌سازد و کیسه اندوخته‌هایش را از ثروت هنگفت پر می‌کند.

بااین‌وجود سرنوشت رضی به‌سان همه تبهکارانی است که حساب مکافاتشان را نکرده‌اند و در بزنگاهی غافلگیرانه طعمه و شکار همان رفقایی می‌شوند که از گذشته تاکنون با هم بوده‌اند و به قولی دستانشان در گنجه‌ای پر از طلا بوده است؛ اما چون روزگار خوشی به پایان رسد و رفیق دیروز تبدیل به رقیب و دشمن امروز شود حتی سرنخ‌هایی از پیوندهای مالی نیز راهگشا نیست و نقابداران با کیسه‌ای نرم، رضی‌ها را به دیار باقی می‌فرستند.

اسی – «روزی روزگاری مریخ» – امیر نوروزی: حسرت‌ها و حسادت‌ها

شخصیت سرکوب شده، نادیده گرفته شده و پر از حسرت اسی در روزی روزگاری مریخ که نمایه‌ای واژگونه از تعبیر زنان تحقیر شده و محبوس شده در حصار سنت‌های اجتماعی امروز است یکی از بهترین فرصت‌ها برای بازخوانی حسرت‌ها، حسادت‌ها، کمبودهای درونی و نمایه‌ای کامل از کنش‌های زیستی انسان معاصر است.

به‌واقع اسی نمادی از آتشفشانی پر از شراره‌های آتشین است که مدت‌های مدید گدازه‌ای بیرون نداده و اکنون در حال انفجار است. اسی از هنگامی که آقاجون به خانه‌شان می‌آید و با رفتارهای زمینی چون بشکن‌زدن یا سوت بلبلی نواختن توجه همه را به خود جلب می‌کند بخشی از درون پر عقده و پر حسرت خود را در آستانه انفجار می‌بیند و تلاش دارد تا شرایط اخراج آقاجون از مریخ را فراهم سازد.

در حقیقت هنگامی که خانواده نیو اکبری و حتی نوای هوشمند خانه و ربات ۶۷ نیز مرعوب طنازی‌ها و شوخی‌های آقاجون می‌شوند این اسی است که سودای مقابله با او را در خود می‌پرورد و به نمادی از یک انسان بدل می‌شود که به‌جای همراهی با حلقه نشاط و سرگرمی تلاش دارد تا خود ایجادکننده آن حلقه باشد.

گوهر احمدی – «آنتن» – رویا افشار: مهر مادری

خلق شخصیت گوهر احمدی در سریال آنتن با بازی درخشان رویا افشار بازتعریفی از هویت زنانه است. گوهر یک نخبه دانشگاهی است که در کنکور سال ۵۲ در دانشگاه فرهیختگان پذیرش گرفته؛ اما به فرمان شوهر مجبور به ترک تحصیل و بزرگ کردن فرزندش خلیل شده است و به همان گونه که در سکانس درد دل با فرزند در قسمت پایانی سریال مشخص است او یک مادر تمام‌عیار است با مهربانی خالصی که همواره همه چیز را برای آرامش خلیل خواسته و این بار هم حاضر شده تا دستاورد افتخارآمیز قبولی‌اش در کنکور آن هم در سنین پیری را به‌پای رفاقت با فرزندش و برای آرامش او ذبح کند.

گوهر احمدی تصویری غبطه برانگیز از زنان پرتلاش و نخبه ایرانی را تداعی‌گر است که با وجود همه موانع عرفی و خانوادگی عزمی بلند برای رسیدن به هدفشان دارند و همگان را به تعظیم در قبال اراده خود مجبور می‌سازند. در روزگار پرداخت‌های به نسبت غلو شده، کاریکاتوری و مصنوعی از دستاوردها و هویت‌مندی زنان، چنین شخصیت‌پردازی ای از یک زن جسور و بااراده که برای آرزوی دیرینه خود می‌جنگد و به آن می‌رسد ستایش برانگیز است و نکته مهم اینکه شخصیت گوهر احمدی در یک سریال کمدی رونمایی شده که کارکرد و ارزش‌های ساخت کمدی‌های هدفمند در بازنمایی رئال یا نمادین از شمایل و رخدادهای اجتماعی را نشان می‌دهد.