مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

تاریخ ملل پر از نام‌های پرآوازه از زنان است به گونه‌ای که در داستان‌های اساطیری یونان باستان حتی برخی از خدایان نیز نام‌هایی زنانه داشته‌اند همچنین در تاریخ تمدن ایران نیز نام‌های زنانه همواره پرجذبه و باشکوه بوده‌اند.

در کنار این دو نمونه آشکار تمدنی از ارزش‌گذاری بر جایگاه اجتماعی زنان، در تاریخ اقوام و سرزمین‌های مختلف نیز نام‌های زنانه پرشماری را می‌توان یاد کرد که خاطره‌هایی نیک یا زشت از خود برجای گذاشته‌اند.

از این منظر، گاه یادکرد نام یک زن وجهی از سرشت پاک و قداست وجودی او را منعکس می‌کند و در سوی دیگری از تحلیل، شمایلی از مکر و لوندی را از زنان مشاهده می‌کنیم که با چشمانی فتانه و بیانی دلبرانه دین و دنیای افراد را در تسلط خود گرفته‌اند.

با این وجود سیمای غالبی که از تصویر زنان در تاریخ برجای مانده باید در دو گستره پستوخیزی و اشتغال به امور خانه از یکسو و خیزش و برون‌گرایی در فعالیت‌های اجتماعی از سوی دیگر جست‌وجو کرد.

به واقع بهتر است سویه برآمده از نگرش ایدئولوژیک و جنسیت زده به زنان را به کناری نهیم و زن را از منظر مقام انسانی او بررسی کنیم. در این زاویه از تحلیل هر کنشی از زنان صرفا یک رفتار انسانی و برگرفته از مطالبه آنها برای استیفای حقوق شهروندی و انسانی ارزیابی می‌شود.

از این منظر است که تولید سریالی به نام «شبکه مخفی زنان» مجالی مناسب را فراهم کرده تا تاملی بر نگاه این سریال به شخصیت‌های زنانه و به طور ویژه شخصیت دلبرجان تاجرباشی با هنرنمایی لیلا حاتمی داشته باشم و او را از منظرهایی مختلف ارزیابی کنم.

در جایگاهی از یک ایدئولوگ 

جنبش‌های اجتماعی در جامعه‌هایی که رویکردی سنتی و نسبتا واپس‌گرا دارند با بیشترین دافعه از سوی جماعت متعصب روبرو می‌شوند. این حقیقت که در جای جای تاریخ ملل قابل مشاهده است سبب شده تا پرداختن به برهه‌هایی از زیست مدنی جوامع و تلاش‌های مردم در راستای گذر از سنگلاخ‌ها و پشت سر گذاشتن موانع تحقق آرزوها و اهداف بنیادی طبقات مختلف اجتماعی برای گروه سازنده یک فیلم یا سریال به مانند راه رفتن در صحرایی پر از خار باشد.

در این میان رهیافتی که از دیالوگ‌ها و روند روایت در سریال «شبکه مخفی زنان» قابل درک شده به تجددخواهی، نواندیشی و تلاش زنان برای استیفای حقوق خود در تاریخی متکثر از تضادها و تناقض‌های سنت‌گرایی و تجددخواهی در ایران نمود و بروز تحلیلی یافته است.

این نکته بدین معناست که حقوق زنان در ایران همواره در پاندولی از واپس گرایی و تجددخواهی قرار داشته است.

به دلیل پیشینه‌ی تفکر موجود در برخی است که سریالی با رویکرد متفاوت و پیام روشنگرانه به نام «شبکه مخفی زنان» نیز به بیراهه‌ای از برداشت‌های فمینیستی و ضد مرد در وهله اول یا تحلیل‌های ضد زن و مردگرایانه در وهله دوم از سوی برخی تحلیلگران برسد.

با این تفاسیر و فرای همه آنچه در بافت کلی این سریال نسبت به شخصیت‌های زنانه قابل مشاهده است، رویکرد این سریال در ارزش‌گذاری بر جایگاه زنان از طریق معرفی بانوان فخرآور ایران در قرن ۱۴ شمسی نشانه ای بر درک بالای گروه سازنده و نگرش انسانی آنها به موجودی به نام زن است که فرای توان زایندگی باید با دیگر قابلیت‌هایش نیز شناخته شود.

در این میان سریال «شبکه مخفی زنان» تلاش دارد تا دو نگرش غالب به شخصیت زن را در دید مخاطبان بنشاند. در نگرش اول زن با توان زایندگی و امتداد نسل شناسانده می‌شود و رویکرد عوامانه و پستویی بخش غالبی از زنان در سریال و از طریق توجه به شخصیت‌هایی چون سلطان بانو و صاحب جان همسر اول و دختر بزرگ میرزا محمود زنبورکچی، بلور بانو همسر دوم میرزا محمود، شکر بانو همسر سوم میرزا محمود به همراه دو دخترش و در نهایت مخمل بانو همسر چهارم میرزا محمود بازتاب داده می‌شود.

اما در وجه دیگر با نگرشی برون‌گرایانه‌تر به مقام زنان نیک کردار و بدکردار روبرو هستیم. یعنی زنانی که باید از پستوها بیرون آیند، در جامعه حاضر شوند، آرزوهای خود را بلند فریاد بزنند و در تحققشان بکوشند، دوشادوش مردان در عرصه‌های مختلف حاضر شوند و حتی تا جایگاه اولین سفیر زن ایران خود را بالا بکشانند که در این زاویه دید می‌توان دو دختر کوچک سلطان بانو، دو دختر بلور بانو، دلبرجان تاجرباشی، خانوم خانوما و بسیاری از زنان افتخار آفرین ایران در عرصه ادبیات، پزشکی، تئاتر، فیزیک، نجوم و دیگر شاخه‌های علمی را مثال زد.

در چنین مجالی است که شخصیت دلبرجان تاجرباشی در جایگاهی از یک ایدئولوگ قرار می‌گیرد. مدلی از یک رهبر فکری که از دیدی ظاهری دارای شکوه و جذبه‌ای است و همانگونه که در سکانس معرفی‌اش در سریال قابل مشاهده است از احترامی والا در میان زنان و مردان بهره‌مند است.

با چنین پیش‌فرضی او باید نیروهایش را برای تشکیل شبکه‌ای از زنان دارای قابلیت گلچین و برای رسیدن خود به اهداف و آرزوهای فردی، برنامه‌ای از تربیت نیروهای وفادار به خود را با چینش درست و انتخاب بانوانی شایسته طراحی کند.

کاتالیزوری برای نمایش تجدد

در چنین پلنی از سیاست‌ورزی که در مرحله طراحی سازمانی برای شکل‌گیری یک حلقه منسجم اجتماعی قابل درک شده، دلبرجان بیشتر یک بانوی وجیهه، دلفریب، دارای کاریزما و مهم جلوه می‌کند که از یکسو در نظر میرزا محمود زنبورکچی رئیس اصلی و ظاهری تشکل زنان می‌نشیند و از سوی دیگر چنان خوش منظر و خوش پوش است که زنان و مردان از دیدنش دچار وجد و نشاط می‌شوند و بسیاری از زنان برای انجام مصاحبه با او و دیدنش لحظه شماری می‌کنند.

به واقع دلبرجان همه فاکتورهای مناسب و موثر در برهه زمانی روایت شده در سریال را برای نمایشی از جذبه و شکوه تجدد و نواندیشی در یک جامعه سنتی داراست و از طریق رونمایی از شخصیت او و نقش تعریف شده‌اش در مقام تبدیل شدن به اولین سفیر زن ایران در اروپا، تلاش شده تا به جدال آشنای سنت و مدرنیته در قلب پایتخت یک کشور با علقه‌های سنتی و در اندیشه فردایی نوتر و خوش‌جلوه‌تر ارجاع شود.

از این منظر می‌توان دلبرجان را کاتالیزوری برای نقاب افکندن بر رویکردهای محافظه‌کارانه از طریق نمایش‌هایی ویترینی از تجدد، نواندیشی و بسط فضای بازتر برای زنان دانست و شخصیت او را در جایگاهی از یک لیدر سایه برای جنبش‌های زنان در ایران عهد اول پهلوی در نظر گرفت.

نماینده‌ای از یک گفتمان زیستی

در برآیندی کلی می‌توان شخصیت دلبرجان را نماینده‌ای از گفتمان زیستی تحول‌خواهی برشمرد. تحول‌خواهان در وهله اول به برنامه‌ای ظاهری برای نمایش نوگرایی اجتماعی روی می‌آورند اما طرح اصلی آنها ایجاد تغییراتی گسترده و مهم در باورها و بینش‌های تثبیت شده عوام است.

در این منظر تلاش می‌شود تا ایده تحول‌خواهی، نواندیشی، تجددگرایی و شکل‌گیری جامعه پساسنتی و پیشامدرنیستی به خوبی از طریق شنیدن و ثبت افکار و آرای جامعه نسوان به انجام برسد. به واقع دلبرجان یک مهره اصلی برای ایجاد این تغییر در بافت جامعه است.

او نیک این نکته را دریافته که قرار است لیدر یک خیزش اجتماعی مهم در ایران عهد اول پهلوی باشد و در عین حال تلاش می‌کند تا از دایره تواضع خارج نشود. به واقع رفتار او با زنانی که برای مصاحبه می‌آیند همراه با عطوفت و دلگرمی است و همین سبب می‌شود تا زنان از هر طبقه‌ای که هستند و با هر سطحی که از سواد دارند به راحتی خود واقعیشان را بروز دهند و تنوع و تکثری از ایده‌ها را به رخ بکشند.

ایده‌هایی که در طول سریال تصویری متفاوت از زنان را بر می‌سازد؛ بدین معنا که زن را در گستره‌ای از موقعیت‌ها و معناها در دیده مخاطبان به قضاوت می‌کشاند و تصویری چند پیکری از موجودی لطیف، معصوم، مظلوم و در عین حال دارای جذبه‌هایی از نبوغ، نیرنگ، خشونت به نمایش می‌گذارد.

در این میان دو قطبی دلبرجان و خانوم خانوما می‌تواند تداعی آشنایی از جنگ قدرت باشد. توازن و تنازعی ظریف که شوکت لطافت دلبرجان را از یکسو در مقابل سیاهی نیرنگ خانوم خانوما به ذهن مخاطبان راه می‌دهد. به واقع هر اندازه که دلبرجان سیمایی از لطافت و معصومیت یک زن را تداعی می کند، خانوم خانوما جذبه‌ای از زنی مقتدر و پشت صحنه قدرت را به رخ می‌کشد؛ زنی که در سیاهی نشسته، نیروهایی سیاه پوش دارد و بازوی نظامی او( تیمسار آیروم) قرار است خللی در راه اندازی شبکه مخفی زنان ایجاد کند.

در نهایت استفاده از مهره‌ای فتانه و جذاب مانند دلبرجان تاجرباشی نمادی از فرصت‌طلبی‌های مرسوم در بدنه حاکمیتی به شدت محافظه کار را تداعی می‌کند که قرار است تصویری وارونه از واقعیت‌های جاری در کشوری سنتی و واپس‌گرا را به مخاطبان فرامرزی خود منعکس کند.

در همین مجال است که شکل‌گیری تیم دو نفره میرزا محمود به عنوان نمادی از مدیران میانی تحصیل کرده و دارای وجاهت ظاهری در کنار دلبرجان به عنوان نمونه‌ای از زنان مترقی و دارای منزلت اجتماعی از اساس با رویکردهای به شدت بسته و تحدیدگر از جنس آنچه آیروم و خانوم خانوما (در جایگاهی از مدیران محافظه کار و بدبین) به آن باور دارند در تضاد است و معادله درام در یک سریال تاریخی اجتماعی با رویکردی کمدی را به سمت و سویی از روایت پستوهای سیاست ورزی و شباهت‌های ممتد آن در دل تاریخ می‌کشاند.

تماشای «شبکه مخفی زنان» در نماوا