مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

وس اندرسن از زمان اولین فیلم بلند داستانی‌اش، «منور» (۱۹۹۶)، سبک هنری خاص خود را تعریف و زیبایی‌شناسی واقعاً منحصربه‌فردی خلق کرد که نتیجه آن ارائه شخصیت‌های رنگارنگ و داستان‌های بامزه، تأثیرگذار و بدیع در فیلم‌های مختلف است: «زندگی در آب با استیو زیسو» (۲۰۰۴)، «خانواده رویال تننبام» در ۲۰۰۱ که اولین نامزدی از هفت نامزدی اسکار را برای او به همراه آورد و «هتل بزرگ بوداپست» (۲۰۱۴) که نامزد ۹ جایزه اسکار شد.

اندرسن در ۲۰۰۹ با اقتباس از «آقای فاکس شگفت‌انگیز» رولد دال، اولین قدم‌های خود را در حوزه انیمیشن استاپ‌موشن برداشت و نگاه متمایز خود را وارد قلمروی جدیدی کرد. آن فیلم یک موفقیت بزرگ بود، نامزد بهترین فیلم بلند انیمیشن بلند شد و اندرسن حالا اشاره می‌کند که «آقای فاکس شگفت‌انگیز» شروع یک رابطه عاشقانه با رسانه‌ای بود که تصمیم داشت به آن بازگردد.

همگرایی این دو ایده بود که اندرسن را به انیمیشن استاپ‌موشن دیگر خود، «جزیره سگ‌ها» (Isle of Dogs) رساند که اولین بار در دنیا فوریه ۲۰۱۸ در افتتاحیه شصت و هشتمین جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد و برنده جایزه خرس نقره‌ای بهترین کارگردان برای او شد. فیلم در دنیا ۶۴٫۲ میلیون دلار فروخت و در هفتاد و دومین دوره جوایز اسکار نیز در دو بخش بهترین فیلم بلند انیمیشن و بهترین موسیقی متن شانس دریافت جایزه را داشت.

انیمیشن جزیره سگ ها

اندرسن ۵۲ ساله درباره «جزیره سگ‌ها» می‌گوید: «می‌خواستم داستانی درباره گروهی از سگ‌های آلفا بسازم که در یک زباله‌دانی زندگی می‌کنند. این ایده را با جیسون شوارتزمن و رومن کوپولا، دو نفر از نزدیک‌ترین دوستانم مطرح کردم تا با هم فیلمنامه را بنویسیم. قبلاً درمورد این که می‌خواهیم کاری انجام دهیم که داستانش در ژاپن اتفاق می‌افتد صحبت کرده بودیم و به‌نوعی این دو فکر را با هم تلفیق کردیم.»

سگ‌های آلفای فیلم اندرسن را چیف (با صداپیشگی برایان کرانستون)، رکس (ادوارد نورتون)، دوک (جف گلدبلوم)، باس (بیل موری) و کینگ (باب بالابان) تشکیل می‌دهند که جزو گروهی از سگ‌های دورگه هستند که در «جزیره زباله» به حال خود رها شده‌اند، جایی دور از شهر خیالی مگاساکی در ژاپن که با سیاست مشت آهنین شهردارِ گربه‌دوست، کوبایاشی (کونیچی نومورا) اداره می‌شود. وقتی آتاری (کویو رنکین)، برادرزاده شهردار در جستجوی سگ گمشده‌ خود اسپاتز (لیو شرایبر)، با یک هواپیمای دارای موتور توربین‌دارِ مدل XJ-750 در جزیره سقوط می‌کند، سگ‌های دور انداخته‌شده تلاش می‌کنند پسر را دوباره به بهترین دوستش برسانند.

برایان کرانستون که برای اولین بار در فیلمی از اندرسن بازی کرد، می‌گوید: «این فیلم مخلوق فکری وس اندرسن است. مثل باز کردن یک هدیه که نمی‌دانی چه چیزی درون آن است. فیلم تو را شگفت‌زده می‌کند. به دنیایی معرفی می‌شوی که با آن آشنایی نداری. واقعاً زیباست.»

اندرسن، فیلم را در یک نگاه «به سبک قدیم-آینده‌گرایانه» از ژاپن قرار می‌دهد، انگار که حاصل نگاه علمی تخیلی یک فیلمساز متعلق به اولین سال‌های سینماست. اندرسن فاش می‌کند: «در مقطعی، ما ساختاری پیچیده‌ برای آن داشتیم. فیلم ابتدا قرار بود این‌طور شروع شود که راوی می‌گوید: “سال ۲۰۰۷ است…” و طوری ترسیم می‌شد که در آینده روی می‌دهد و قرار بود درنهایت متوجه شوید که فیلم درواقع در اوایل دهه ۱۹۶۰ ساخته شد.»

بااین‌حال، «جزیره سگ‌ها» غرق در تصاویری است که عاشقانه از سینما و فرهنگ ژاپنِ پس از جنگ به عاریت گرفته شده است. اندرسن درباره عوامل مؤثر روی فیلم می‌گوید: «من مدتی را در ژاپن گذرانده‌ام، اما بیشتر از تجربیات بسیار محدود خودم، واقعاً از فیلم‌های ژاپنی تأثیر گرفته‌ام، به‌خصوص فیلم‌های ژاپنی دهه‌های ۵۰ و ۶۰. برای این یکی آکیرا کوروساوا واقعاً استاد ماست. همچنین، هایائو میازاکی و بعد – خارج از دنیای سینما – هوکوسای و هیروشیگه و چاپ‌های چوبی اوکی‌یوئه. بزرگ‌ترین منابع الهام‌ ما، فیلم‌های آن کارگردانان و آثار آن هنرمندان بودند.»

انیمیشن جزیره سگ ها
وس اندرسن و عروسک‌های فیلم

اندرسن به شوخی می‌گوید: «ما فیلمی با زمان و مکان ژاپنی ساختیم بدون این که به ژاپن برویم. فیلم درواقع در شرق لندن، در مکانی به نام براملی- بای-بو فیلمبرداری شد.»

درواقع، «جزیره سگ‌ها» در تری میلز استودیوز تولید شد، جایی که اندرسن قبلاً «آقای فاکس شگفت‌انگیز» را ساخته بود. بسیاری از همکاران بااستعداد و متخصص در استاپ‌موشن که اندرسن در «آقای فاکس شگفت‌انگیز» با آن‌ها کار کرده بود، بار دیگر بازگشتند. اندرسن توضیح می‌دهد: «در “آقای فاکس شگفت‌انگیز” ما یک شرکت عروسک‌سازی به نام مکینون و ساندرز داشتیم. آن‌ها در این روند به ما کمک کردند و چیزهای زیادی از آن‌ها یاد گرفتیم. اندی جنت، نام رئیس هر کاری است که با عروسک‌ها انجام می‌شود. او در این فیلم از ابتدا تا انتها بر همه چیز نظارت داشت، از طراحی اسکلت هر عروسک گرفته تا ظاهر آن‌ها، کره چشم، همه چیز. هر جنبه‌ از هر عروسک، گزینه‌ها و انتخاب‌های بسیار متفاوتی دارد و واقعاً باید سعی کنی بفهمی چه چیزی می‌تواند کل دنیای فیلم را درست کند. همچنین چیزهایی که می‌توان با آن سرگرم شد.»

بازیگران، زمانی که برای ضبط نقش خود وارد اتاقک صوتی می‌شوند، کار زیادی نمی‌توانند انجام دهند. کرانستون می‌گوید: «در این‌جور موارد ما طرح‌هایی داریم. طرح‌هایی از شخصیت خودمان و همچنین دیگران و کمی دنیای فیلم. تو فیلمنامه را می‌خوانی و از تخیل خود استفاده می‌کنی تا ببینی چگونه به هم می‌رسد. بااین‌حال، هرقدر هم که خلاق باشی، دنیای وس ​​اندرسن سطح دیگری دارد. عوامل مختلف شامل نگاه و صدا و زبان و فرهنگ در کنار هم قرار می‌گیرد. مثل دسته‌گلی است که دریافت می‌کنی و باشکوه است.»

«جزیره سگ‌ها» اولین تجربه کرانستون با اندرسن بود، درحالی‌که بسیاری از صداپیشه‌های فیلم بخشی از گروه این کارگردان بودند که در چند فیلم دیگر با او کار کردند، ازجمله باب بالابان، جف گلدبلوم و البته بیل موری که در بیشتر فیلم‌های اندرسن بازی کرده است.

بالابان، اندرسن را به فرانسوا تروفو تشبیه می‌کند و می‌گوید: «به لحاظ کیفیت و انسانیت فیلم‌ها، من عاشق فرانسوا تروفو هستم. من همه کارهای او را دوست دارم و فکر می‌کنم آثاری بدیع هستند؛ همه آن‌ها به شکلی دیوانه‌وار متفاوت هستند، اما در درون واقعاً این‌طور نیست. وس همین‌طور است.»

پوستر انیمیشن جزیره سگ ها

موری نیز اشاره می‌کند که اندرسن از زمانی که با هم کار می‌کنند به یکی از چهره‌های برجسته صنعت تبدیل شده است. «وقتی وس یک کارگردان موفق شد، این مشکل به وجود آمد که افراد جدیدی که در اطراف او کار می‌کنند برای بودن در کنار او بی‌تابی می‌کنند و این از اعتبار اوست که چنین چیزی را تائید نمی‌کند.»

لیو شرایبر، دیگر همکار جدید اندرسون در تائید حرف‌های موری، به شوخی می‌گوید: «من حاضرم برای وس در ​​فیلمی درباره قارچ لای انگشت پا هم بازی کنم!» همکاری با این کارگردان برای شرایبر که همیشه فیلم‌های او را از دور تحسین می‌کرد لذت‌بخش است. «نگاه وس من را کاملاً شگفت‌زده کرد. او چنان تخیل شگفت‌انگیز و کودکانه‌ای دارد که واقعاً خارق‌العاده است. تونالیته و ویژگی همه کسانی که در این فیلم روی عروسک‌ها و مدل‌ها کار کردند واقعاً قابل توجه است.»

هنگام ساخت یک فیلم انیمیشن، مرسوم است که بازیگران نقش‌های خود را جدا از هم و در زمان‌های مختلف ضبط کنند. برنامه‌ زمانی این را ایجاب می‌کند، اما برای اندرسن، جمع‌آوری صداپیشه‌های سگ‌های آلفا برای ضبط هم‌زمان نقش‌هایشان مهم بود و در بیشتر موارد او موفق بود. او در یک جلسه کرانستون، بالابان، موری و نورتون را جمع کرد. کرانستون با ‌خنده می‌گوید: «جف گلدبلوم که خیلی ضد اجتماعی است، بخشی از این گروه نبود. نه، شوخی می‌کنم. او فقط در دسترس نبود.»

گلدبلوم با اصرار می‌گوید: «تقصیر من نبود، برنامه‌ زمانی ایجاب کرد. تا قبل از این که برای اولین نمایش فیلم به جشنواره برلین بروم، هیچ‌کدام از عوامل درگیر در پروژه را ندیدم.»

برای موری، فرصت جمع‌ شدن بسیاری از بازیگران نقش‌های اصلی برای یک جلسه مشترک، لذت‌بخش بود. او درمورد فیلم‌های انیمیشن می‌گوید: «وقتی در اتاقک خودت باشی کمی احساس تنهایی می‌کنی، اما وقتی ریتم و تمپوی واقعی بازیگران دیگر را داشته باشی، همه چیز زنده می‌شود و نقش‌آفرینی خود را در رابطه مستقیم با یک شخص دیگر عوض می‌کنی. تو شخص دیگری را داری که با او کار کنی؛ یک ساندینگ بورد داری.»

این برای اندرسن نیز یک فرصت بود و به‌ویژه از خلاقیتی که می‌تواند از یک جلسه گروهی ضبط صدا بیرون بیاید، لذت می‌برد، جایی که حتی می‌توان از صحنه‌های ضبط‌شده در تمرینات در فیلم نهایی استفاده کرد. از آنجا، انیماتورها شروع به خلق جنبه‌های بصری یک فیلم می‌کنند، فرآیندی پرزحمت که با خلق شخصیت‌ها و صحنه‌ها شروع می‌شود و تا انیمیشن فریم به فریم ادامه می‌یابد و ممکن است روزها طول بکشد تا یک ثانیه فیلم ساخته شود.

اندرسن با کمی طنز خاطرنشان می‌کند به تصویر کشیدن دنیای «جزیره زباله» که بیشتر فیلم در آن روی می‌دهد، به توجهی خاص نیاز داشت. «چیزی که ما در اوایل کار متوجه شدیم این بود که وقتی فیلمی در یک زباله‌دانی می‌سازی، همه چیز را در اولین نما نینداز. ما خیلی زود تصمیم گرفتیم باید زباله‌ها را سازمان‌دهی کنیم؛ بنابراین، اساساً در هر کجای جزیره تنها یک نوع زباله هست. وقتی به صحنه بعدی می‌روید در یک محیط زباله جدید هستید. ترفند این بود و این توصیه من به کسانی است که تمایل دارند برای یک داستان طولانی در محیطی از نوع زباله‌دان کار کنند.»

در دل داستان، آتاری، قهرمان ۱۲ ساله فیلم قرار دارد که کویو رنکین، بازیگر تازه‌وارد به زبان ژاپنی جای او حرف زد. اندرسن توضیح می‌دهد: «یک آتاری هست که ما نوشتیم و یک عروسک آتاری در فیلم هست. برای آتاری که ما نوشتیم، ایده‌ پسری را داشتیم که بسیار مصمم است؛ جسور، اما آرام صحبت می‌کند و کمی عقلش را از دست داده است. او دچار یک سانحه هوایی شده، دچار آسیب‌های روحی شده است که فکر می‌کنم در یک فیلم انیمیشن، در فیلمی شبیه فیلم ما، می‌توان کمی ساده‌تر به آسیب‌های او پرداخت، اما بعد کویو رنکین را پیدا کردیم.»

انیمیشن جزیره سگ ها

رنکین وقتی برای حضور در فیلم انتخاب شد تنها هشت سال داشت، درحالی‌که شخصیت آتاری در فیلمنامه ۱۲ ساله است. اندرسن می‌گوید: «تقریباً مثل این است که یک جوان ۲۰ ساله برای بازی در نقش یک مرد ۴۰ ساله انتخاب کنی. در آن سن، سال‌ها تفاوت زیادی ایجاد می‌کنند، اما صدای او به‌قدری عالی بود که نمی‌شد نقش را به او نداد. فکر می‌کنم عروسکی که درنهایت طراحی کردیم، واقعاً از نقش‌آفرینی او الهام گرفت. این الهام از نحوه بازی او در این شخصیت است. صدای او از همان لحظه‌ای که آن را ضبط کردیم، بر هر مرحله از کاری که انجام دادیم تأثیر گذاشت.»

آتاری شخصیتی بسیار متین و مغرور است. اندرسن با اصرار می‌گوید: «اما غرور او یک گناه نیست. او عزت نفس دارد یا به آنچه فکر می‌کند درست است اعتقاد دارد. در جایی که قطب‌نمای اخلاقی خود را از دست داده، او یک قطب‌نمای اخلاقی خوب دارد.»

در پایان، مضامین داستان از طریق آتاری ظاهر می‌شود. کرانستون می‌گوید: «”جزیره سگ‌ها” به شرایط سیاسی-اجتماعی که با آن روبرو هستیم اشاره می‌کند، نه‌فقط در یک کشور خاص، بلکه در همه جای دنیا. فیلم اساساً درباره عشق است، درباره طبقه‌بندی است، درباره هویت است.»

گلدبلوم موافق است. «می‌توانیم امیدوار باشیم داستانی مثل این که زیبا و سرگرم‌کننده روایت شده است، توپ را در دنیای واقعی ما جلو ببرد.»

فیلم همچنین در دل خود داستانی درمورد رابطه انسان‌ها با دوستان پشمالویشان است. کرانستون می‌گوید: «یک سگ ظرفیت عشق و عصبانیت و ترس و همه چیزهایی را دارد که انسان می‌تواند احساس کند.»

منبع: دی اُ ریویو

تماشای انیمیشن جزیره سگ‌ها در نماوا