(خطر لو رفتن داستان)
دوک The Duke یک ماجرای واقعی از سال ۱۹۶۱ را روایت می‌کند که مردی از طبقه کارگر از پنجره دستشویی گالری ملی لندن بالا می‌رود تا یک نقاشی ارزشمند از دوک ولینگتون اثر فرانسیسکو گویا را بدزدد. این فیلم یک داستان خنده‌دار را به تصویر کشیده که با حسن تعبیر کلاسیک بریتانیایی بازگو شده و در پایان یک پیچش داستانی دلچسب دارد.
جیم برودبنت بازیگر نقش اصلی است (که در زندگی واقعی هم یک مصلح اجتماعی دوست‌داشتنی است) و هلن میرن نقش همسر محزون و رنجیده او را بازی می‌کند. کارگردان این فیلم کسی نیست جز راجر میشل سازنده ناتینگ هیل Notting Hill و دخترعموی من ریچل My Cousin Rachel. دیدن این اسم‌ها کنار یکدیگر، دوک The Duke را هیجان‌انگیزتر کرده است. هرچند تلویزیون نقش اصلی را در داستان این فیلم بازی می‌کند، میشل ریتم کار را به سرعت آثار تئاتری و با حسی آزاد به تصویر کشیده است. این فیلم که خارج از بخش رقابت‌های جشنواره ونیز به نمایش درآمده، پیش از بفتا در سینماها اکران خواهد شد و گزینه مناسبی برای طرفداران کمدی‌های مفرح انگلیسی با لحنی اجتماعی به حساب می‌آید.
ریچارد بین و کلیو کولمن فیلم‌نامه دوک The Duke را نوشته‌اند. داستان فیلم حسی شبیه به جایی میان کمدی‌های استودیوهای ایلینگ پس از جنگ جهانی و آثار مفرح‌تر کن لوچ با خود دارد. میشل اثر سنگینی نساخته، بنابراین حتی چیزی مثل یک حکم زندان طولانی، از ایدئالیسم اجتماعی کمپتون بونتون (برودبنت) قهرمان دهه ۶۰ میلادی کم نکرده است. او یک راننده تاکسی اخراجی است که می‌خواهد جامعه انگلیس را اصلاح کند.
همه چیز از یک سرکشی کوچک شروع می‌شود. بونتون از پرداخت حق اشتراک تلویزیون عمومی طفره می‌رود. وقتی دو مامور شبکه بی‌بی‌سی به درب خانه او مراجعه می‌کنند، او ترجیح می‌دهد به جای پیروی از مقررات، دو هفته در بازداشتگاه به سر ببرد.

همچنین بخوانید:
نقد و بررسی Apples در جشنواره ونیز – اولین تلاش کریستوس نیکو برای کارگردانی

دوک The Duke

شاید این رفتار احمقانه به نظر برسد، اما بونتون دست از موضع شخصی‌اش برنمی‌دارد و آن را عزیز می‌شمارد.
جکی و کنی پسرهای بزرگ خانواده بونتون در قسمت فقیرنشین نیوکاسل به همراه والدین‌شان زندگی می‌کنند. ظاهرا پسرها کم‌وبیش با مشکلات قانونی کنار می‌آیند که با وجود موقعیتی که در آن قرار دارند، برای هیچ‌کس تعجب‌برانگیز نیست. فهمیده‌ترین عضو خانواده خانم دوروتی (میرن) است. با وجود مشکلات اقتصادی خانواده، او با کار کردن به‌ عنوان یک خدمتکار خانگی برای خانم گولینگ (آنا مکسول مارتین) بانویی با نگاه لیبرال، خانواده‌اش را حفظ کرده است. میرن با موهای حالت‌دار و عینک بزرگش، به دوروتی بی‌علاقه که زبان تندی هم دارد، عمق و وجه‌ای جالب بخشیده است. اما توجه داستان روی این شخصیت نیست.
بونتون فیلسوف اهل یورکشایر شخصیت اصلی داستان دوک The Duke است که در گوشه‌های خیابان برای حق دسترسی آزاد به تلویزیون عمومی برای فقرا مبارزه می‌کند. بونتون در مقابل شلیک‌های چشمگیر ولی کم‌مایه در خیابان‌های پر از زباله و دودکش‌های کارخانه شهر، با بلندگویی در دست و با کمک جکی جوان (فیون وایتهد) روی چهارپایه‌اش می‌رود تا سخنرانی کند. با این حال آنها تنها یک امضا برای داشتن تلویزیون آزاد دریافت می‌کنند که آن هم از طرف خانم گولینگ است. بونتون با وجود نیت خیری که دارد شغل‌هایش را یکی پس از دیگری از دست می‌دهد؛ چون در برابر بی‌احترامی و نژادپرستی‌ رئیس‌هایش می‌ایستد. در صحنه چاپلین-گونه در نانوایی او را می‌بینیم که در حال اظهار فضل کردن است و قرص‌های نان روی زمین می‌ریزند.
بونتون که یک نمایش‌نامه‌نویس خودآموخته و طرفدار شخصیت چخوف در پیشتازان فضا Star Trek است، از نوشتن به عنوان راه درمانی برای هضم مرگ دخترش ماریان استفاده می‌کند که در ۱۸ سالگی با دوچرخه‌ای که او به ماریان هدیه داده بود، جان خودش را از دست داد. بونتون خودش را مقصر می‌داند و دوروتی از پذیرش این فاجعه خودداری می‌کند. همین موضوع باعث دور شدن آنها از یکدیگر شده است. 

جیم برودبنت دوک The Duke

سپس آنها خبر خرید ۱۴۰ هزار پوندی تابلو نقاشی گویا از دوک ولینگتون توسط گالری ملی لندن را می‌شنوند. نقشه «قرض گرفتن» این تابلو برای پرداخت حق اشتراک تلویزیون برای مسن‌ها و فقیرها، بدون اطلاع دوروتی طرح‌ریزی می‌شود. 
تصاویر آرشیو از خیابان‌ها در دهه ۶۰ میلادی و اقامت دو روزه در لندن را به همراه موسیقی شاد و سرزنده جرج فنتون را می‌بینیم. اگرچه بونتون نتوانست تصمیم‌گیرنده اصلی در شبکه بی‌بی‌سی را ملاقات کند و با باز کردن پوسترهای اعتراضی‌اش از مجلس بیرون انداخته شد، زمانی که به خانه بازمی‌گردد، تابلوی دوک را تصرف می‌کند. جکی تابلو را در کمد طبقه بالای خانه پنهان می‌کند و پدر یک نامه با محتوای باجگیری از شهری نزدیک می‌فرستد. نیازی نیست جزئیات داستان را بدانید تا نتیجه را حدس بزنید. مرکز پلیس لندن و وزارت کشور با وجود پرونده کاملی که متخصص دست‌خط از دزد تابلو در اختیار آنها گذاشته، به «ایتالیایی‌ها» مشکوک می‌شوند. آنها هرگز او را دستگیر نمی‌کنند.
اما زمانی که به شکلی اتفاقی دست بونتون رو می‌شود، او تابلو را شخصا باز می‌گرداند و عواقب کارش را در دادگاه می‌پذیرد. جرمی هاچینسون (متیو گود) وکیل اشرافی او در دادگاه حاضر می‌شود و صحنه محاکمه شورانگیزی برگرفته از برشت را می‌بینیم. بونتون که خود را در کانون توجه ملی می‌بیند، با صدای بلند ارزش‌های نمایش‌نامه آدمیزاد Everyman (نمایش‌نامه‌ای اخلاقی مربوط به پایان سده ۱۵ در انگلیس است) را فریاد می‌زند. 
کلید اصلی دوک The Duke، کتمان حقیقت و بی‌دغدغه بودن آن است و حتی اگر صحنه محاکمه، بیننده‌ای را بغض‌آلود کرده باشد، باز هم یک شیرین‌کاری دیگر در راه است: صحنه‌ای از فیلم Dr. No که جیمز باند از دیدن تابلو در پذیرایی خانه رقیب شگفت‌زده می‌شود. حالا می‌فهمیم علت تعجب او چه بوده است. 

این مقاله برگرفته از نوشته دبورا یانگ در سایت hollywoodreporter.com است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.