برزو نیک نژاد با «زاپاس» وارد سینمای ایران شد. یک کمدی ساده و جمع‌وجور که می‌توانست بیننده‌اش را بخنداند و برایش قصه‌گویی کند. اما اولین فیلم نیک نژاد، «ناخواسته» است. درامی جاده‌ای و مستقل که اصلاً حال و هوای «زاپاس» را ندارد و به‌کلی تجربه‌ای است متفاوت. نیک نژاد برای طرفداران تلویزیون هم نامی آشنا است، چراکه «دردسرهای عظیم» او آن‌قدر موفق بود که به سری دوم هم برسد.
نیک نژاد، جریان کاری مشخصی ندارد. یک روز، فیلم مستقل می‌سازد، یک روز یک کمدی کم‌هزینه و روز دیگر با «لونه زنبور» گیشه را نشانه می‌رود. آخرین کار نیک نژاد، دوزیست هم که از همه‌کارهای گذشته او متفاوت است و تنه‌ای به سینمای اجتماعی میزند.
همین بالا و پایین‌های کارنامه کاری نیک نژاد است که سبک مشخصی به او نمی‌بخشد و تمام آثارش را بی‌هویت و سرگردان میان زمین و آسمان می‌کند. دوزیست با همه نکات مثبتی که در متن و ساختارش دارد هم به این جهان سینمایی آشفته و بی سبک تعلق دارد. به همین دلیل هم هست که دوزیست به اثری درخشان و قابل‌تأمل تبدیل نمی‌شود.

قهرمانی غیرقابل‌باور

جواد عزتی

دوزیست ماجرای ورود ناگهانی و غیرمنتظره زنی به زندگی عطا (جواد عزتی) است. عطا به همراه پسرعمو (هادی حجازی فر) و دوستش ( پژمان جمشیدی) در یک گاراژ قدیمی و متروکه دریکی از محله‌های جنوب شهر تهران زندگی می‌کند. او مدل تبلیغاتی است و دلداده آزاده (ستاره پسیانی) است که در همسایگی‌شان برای سیفی (مانی حقیقی) مرد هیز و قلدر محله کارگری می‌کند. اما ورود مینا با رازهایی که دارد، همه معادلات و روابط زندگی عطا را یکسره به هم می‌ریزد و او را در دوراهی سختی قرار می‌دهد.
نیک نژاد در دوزیست وقت زیادی صرف معرفی کاراکترها و فضای قصه‌اش می‌کند. اما درنهایت، نمی‌تواند مخاطبش را به تصویر روشن و واضحی از این کاراکترها برساند. عمده درام فیلم روی دوش کاراکتر عطا است. مردی خسته و تنها در میان یک زندگی پرآشوب که انگار از وسط فیلم‌های کیمیایی آمده است. رفاقت عطا با دوستانش، تلاشش برای مراقبت از پدر بیمار باوجود دلخوری‌هایی که دارد و گذشته تلخی که داشته است و مرام و معرفت او در حمایت از مریم، عطا را به قهرمانی شبیه می‌کند که بیشتر در فیلم‌های کیمیایی دیده‌ایم.
اما عطا، شمایل یک قهرمان مرد تمام‌عیار را ندارد. نیک نژاد، با نشان دادن خصایصی که این کاراکتر را به قهرمان تبدیل می‌کند، از بازپرداخت او در متن فیلم‌نامه بازمی‌ماند و قهرمان مردش، پیش برنده درام، یک کاراکتر باسمه‌ای است که نه مرامش بیننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد و نه درون‌گرایی و سکوتش. برآشفتن‌های بی‌دلیل و خشم او هم برای مخاطب دوزیست بی‌دلیل و غیرمنطقی به نظر می‌رسد.

پژمان جمشیدی

بقیه کاراکترهای دوزیست هم این‌گونه هستند. درست پرداخت‌نشده‌اند و در هیچ کجای روایت به‌جز دیالوگ‌هایی که شرح‌حال است، خودشان را به مخاطب معرفی نمی‌کنند. روابط گنگ و موهوم است و کاراکترهای فرعی هیچ نقش دراماتیکی به عهده ندارند، فقط هستند تا رنگ و بویی طنز به درام جدی و تلخ نیک نژاد بدهند.

بازگشت فیملفارسی

نیک نژاد در دل یک فیلم اجتماعی، سوژه‌ای انتخاب کرده است که اصلاً به این ژانر تعلق ندارد.سوژه‌ای شبیه فیلمفارسی‌ها که زنی زیبا وارد رابطه قهرمان داستان و معشوقش می‌شود و با معصومیت و نگاه پردردش از او دلبری می‌کند. آن‌وقت قهرمان می‌ماند و پایبندی‌اش به عشق قدیمی و آتشی که در دلش روشن‌شده است. دوزیست اما فیلمفارسی نیست. نیک نژاد همه المان‌هایی سینمای فیلمفارسی که مقتضیات سینمای ایران به او اجازه می‌دهد را وارد فیلمش کرده است و بیننده را با روایت به‌ظاهر اجتماعی‌اش گول میزند و می‌برد درست وسط سینمای قبل از انقلاب.
آنچه دوزیست را گرفتار می‌کند و باعث سقوط فیلم می‌شود، درواقع ایده و سوژه اصلی نیست، که پرداخت و فضاسازی آشنایی است که در فیلم می‌بینیم. پرداخت و فضاسازی که بر متوسط‌ترین فیلم‌های سینمای اجتماعی این چند سال، برتری ندارد و همه المان‌های جواب پس داده این سبک را به دل روایتش می‌آورد تا بیننده را مثلاً گول بزند و او را همراه قصه‌اش کند.

دوزیست

اما این الگوها، این بزنگاه‌های اخلاقی و این تصویر از زندگی جوانان جنوب شهر و طبقه فقیر جامعه آن‌قدر تکرار شده است که مخاطب به‌سرعت بتواند آن‌ها را شناسایی کند و به دامشان نیفتد. مخصوصاً که فضایی که نیک نژاد ارائه می‌دهد در حد همان الگوبرداری مانده است و به عمق اثر و فضای داستان چیزی اضافه نکرده است تا مخاطبش را شگفت‌زده کند.
غافلگیری نهایی هم همین‌گونه است. دوزیست که در تمام فیلم از ارائه کردن یک گره دراماتیک و یک حادثه مهم بازمانده است و دائم سمت و سو عوض کرده است و کاراکترهای فرعی‌اش را کاملاً نادیده گرفته است، به ناگاه به مخاطب رکب میزند. یکی از کاراکترهای فرعی، ماجرا را می‌برد و دوزیست می‌تواند به‌واسطه این کاراکتر از آدم‌های دو رو که زیرآبی رفتن بلد هستند بگویند. به همین دلیل است که این غافلگیری بیشتر شبیه رکب زدن می‌ماند، نه یک گره گشایی سینمایی.

بازیگران برای نجات دوزیست

دوزیست در تیم بازیگری اما بسیار قوی است. سعید پور صمیمی که استادی است تکرار نشدنی که شخصیت پدر را به بهترین شکل ممکن و با همه جزئیات و ظرافت‌هایش به تصویر درمی‌آورد. جواد عزتی هم بی‌شک پدیده سینمای این چند سال اخیر سینمای ایران است. از کمدی تا جدی، چنان خود را به نقش می‌سپارد که گاهی تمیز دادن او از کاراکترش سخت می‌شود. اما هنر عزتی در این است که به تکرار و کلیشه نمی‌رسد. عزتی باوجوداینکه در این مدت نقش‌های مشابه زیادی ایفا کرده، اما هر کاراکتر را با ویژگی‌هایی منحصربه‌فرد اجرا می‌کند. نه فریادهایش شکل تکرار دارد و نه از درون شکستنش.

دوزیست

اما برگ برنده دوزیست هادی حجازی فر است. حجازی فر با «لاتاری» نشان داده بود که در یک تیم دونفره بازیگری می‌تواند سنگینی وزنه را به‌سوی خود بکشاند. اما نقش او در دوزیست کاملاً متفاوت است. کاراکتر او نه عصبیت «لاتاری» را دارد و نه برونگرایی آن شخصیت را. حجازی فر نقش مرد آرامی که در سایه دوستانش زندگی می‌کند را به‌خوبی ایفا می‌کند و بدون آنکه تلاش کند خود را به رخ بکشد خودنمایی می‌کند. به‌علاوه، حجازی فر به‌خوبی بار کمدی روایت را به دوش می‌کشد و در میان کاراکترهای خسته و سرخورده فیلم می‌تواند حال و هوایی تازه ایجاد کند.
در پایان باید گفت، دوزیست یک فیلم معمولی است. سکانس‌های زیبا و چشم‌نواز زیادی دارد، تلاش کرده یک فیلمفارسی مردن باشد، که البته فقط بازیگران نسل جدیدش هستند که آن را مدرن می‌کنند. دوزیست اما عنصری که آن را به فیلمی درخشان و به‌یادماندنی تبدیل کند ندارد. برزو نیک نژاد، نمی‌تواند اثرش را مال خودش کند و با فیلمش به‌مثابه همان دوزیست‌هایی که درباره‌شان سخن می‌گوید به نظر می‌آید. شاید اهل زیرآبی رفتن نباشد، اما بی‌شک به‌موقع تغییر رنگ می‌دهد و همسوی جریان می‌شود.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.