مجله نماوا، بهرام بهرامیان

او که بود  نگاه  یا چشم ؟ جسم یا جوهر ؟ اصلا در زمین خانه‌ای داشت؟ در کنار  برکه‌ای خفته بود؟ با سهراب خندیده بود؟ از پشت گوزنی  قیصر را دیده بود؟  یا شاید اصلا رضا موتوری زخم عقل داشت زخم داشت یا زخم شناس عقل بود؟ 

و بی‌شماری سوال‌های  دیگر در مغزم با هم  دست بکار شده بودن تا بدانم چرخ  چرخان ذهن و تفکر نسل نو را چگونه ساخت بوده او

کسی با نام سعد و شکوه  کیمیا …

تا روز تقدیر رسید

می‌خواست خائن را بکشد در تصاویری متحرک  وام دار از

نفت و ثروت  و نقاشی  و آه  آن زن و فریاد مرگ ان یکی کودک،

 ملیت و ملت و خون و زخم و قمه و خیانت و سیاهی  و مردی صادق در ردای مصدق

اوج گرفته در  کنارش  می‌خندید، خنده‌های یک آگاه

که از پشت جعبه صدا و تصویر  خواست من نقشی را رنگ کنم، در کارگاه جهانش

بهترین  تقدیر و فرصت برای دیدن  شیر آهن کوه مردی

که  بوسیدن دستش

بویدن اندیشه‌اش

و لمس جان آگاهیش

واجب بود

واجب

رفتم و ساخت

خائن

 را کشت 

با قلم  کشت

باصفت کش

با تصویر متحرک

خونش را ریخت …

 من نگاهش کردم تا بدانم  به حقیقت کیست؟

چنین دیدم با چشمی غیرمسلح

او  با آدم به زمین سقوط کرده بود. حکم رد پا ی گرگ را گرفته بود تا به شناخت، مرگ

مرگ را می‌دانست مرده بود با سهراب

برزخ رفته بود  با کیای رستم

در آنجا خانه کرده بود همسایه، با رئیس

کناربرکه شهود برزخ ٫مشهود شده بود. با قاتلی اهل .

چشم برزخی‌اش،

نگاه را آموخته بود از گوزن‌ها اکل

نگاه داشت

نگاه

دیدن

می‌دانست

جوهر را یافته بود،

برزخش را خورده بود، با  یک قلپ تیغ و  تکه‌ای ابریشم 

به  جنت و دوزخش رفته بود، با بیگانه

او بهشت را زندگی کرده بود جهنم را تحقیر و سپس دوباره به زمین بازگشته بود .

بله چنین

در زمین زیسته بود ، به برزخ سفر کرده بود.

جوهر فردوس و روح آتش غذاب دوزخ را گرفته بود .

و دوباره به زمین بازگشته بود تا افریننده باشد .

آفریننده

«دیدن و نگاه »

خواندن آثارش دیدن خلق‌هایش کنارش نفس کشیدن پاداش کدام نگاه من بود؟

دل نوشته بهرام بهرامیان؛ کارگردان سینما و بازیگر «خائن‌کشی»

تماشای «خائن‌کشی» در نماوا