مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
یک قانون نانوشته و عمومی به شکلی ساده، موفقیت برنامههای تلویزیونی و سریالها (یا به نوعی برنامههای دنبالهدار و مدتدار؛ چه در تلویزیون و چه در شبکه خانگی) را عیارسنجی میکند و از میزان توفیق آنها خبر میدهد. این قانون را باید اینطور تعریف کرد: هر گاه بخشی از صحبتهای شخصیتهای یک برنامه (تکه کلامها) یا اشارات آنها به مسائل زندگی در دهان تماشاگران جاری شود و تبدیل به بخشی از دیالوگهای روزمره آدمها شود، میشود نتیجه گرفت که برنامه موفق بوده و باب میل مخاطبان گرفته است. در واقع این قانون به جای رفتن به سمت آمار و کمیت، کیفیت برخورد و بازخورد تماشاگران را معیار قرار میدهد. از منظر این قانون، آیا برنامه مهمونی نمره قبولی گرفته است؟ پاسخ قطعا مثبت است چرا که این روزها تکه کلامهای شخصیتهای مختلف برنامه (مثل پشه یا بچه) را میتوان در صحبت افراد با یکدیگر شنید. به این تربیت به راحتی میشود اذعان کرد که ایرج طهماسب به رکورد دیگری از موفقیتهای خود دست یافته و نوار توفیقاتش همچنان ادامه دارد. گرچه از این قطار موفقیتآمیز برخی از مسافران همیشگیاش پیاده شدهاند.از این جهت شاید بتوان گفت که ایرج طهماسب پیش از راهاندازی «مهمونی» وارد ریسک بزرگی شده بود که حالا سربلند از آن بیرون آمده است.
اکنون ایرج طهماسب از قالب آقای مجری بیرون آمده و یک «ایرج» است. ایرجی که مثل یک فرد عادی است. یعنی بدون اینکه جایگاه سابقش (مجری) بر برنامه اثر بگذارد، ایرج بودنش برنامه را پیش میبرد. ایرج بودن باعث شده شخصیتها با او رابطهای راحتتر و صمیمانهتر داشته باشند. حالا او ایرج طهماسبی است که میزبان مهمانان است؛ این یعنی واقعیتر شدن و راحت تر بودن. به همین سبب وقتی مهمانان وارد دکور برنامه میشوند پیِ آقای طهماسب میگردند و این مساله به خودِ ایرج طهماسب، اعتبار (کردیت) بیشتری میدهد؛ گویی که طهماسب از پسِ سالیانی بسیار موفق در برنامهسازی، دیگر نیازی به «آقای مجری» بودن ندارد و نامِ خودش آن قدر شناخته شده و معتبر است که میهمانان را به خود جذب میکند و یک مهمونیِ خوشایند را سبب شود. بستر «مهمونی» جایی است در کنار یک سالن پذیرایی عروسی که رفت و آمد به آن زیاد است و خود بخود محلی است برای تفریح و خوش بودن. و اساسا برنامه «مهمونی» نیز اصلیترین هدفش خلق لحظههایی مفرح برای تماشاگران است. درست که ایرج طهماسب رابطه چندانی با کار و بار آن سالن عروسی ندارد، اما جغرافیای برنامه به گونهای است که میتوان راهی به سالن و خانه ایرج خان باز کرد و از آدمهایی که در سالن کار میکنند (نانوا و …) یا در دور و اطراف آن کاسبی میکنند (بچه) یا عناصر مربوط به سالن سود برد و از پتانسیل آنها استفاده کرد تا رنگآمیزی برنامه تنوع بیشتری داشته باشد. مثلا صداهای پسزمینه که موسیقیهای سالن عروسی را شکل میدهند و عمدتا شادیآور هستند، اتمسفر خوبی به محل دیدار از مهمانها و پذیرایی از آنها میدهد و حال و هوای خوشی را به ما منتقل میکند. سیروس که در سالن کار میکند به این صداها میگوید بزن و بکوب. در واقع این بزن وبکوبها که البته زمان کمی دارند نیز در راستای خلق تقریح و خوشی هستند. میخواهم بگویم که طهماسب به خوبی از این ریزهکاریها استفاده میکند و «مهمونی» را به یک مهمونی واقعی و شاد تبدیل میکند.
تنوع جذاب شخصیتهای عروسکی
از نظر شکل و طراحی شخصیتهای عروسکی (چه به لحاظ فیزیکی و روحیهای) نیز با تنوعی جذاب روبهرو هستیم. عروسکها صرفا انسان نیستند و از حیوانات نیز استفاده شده تا با ترکیبی جذاب روبرو باشیم. ترکیبی که قطعا برنده است. حواسمان باشد که حیوانات و به تعبیری حشراتی که به «مهمونی» راه یافتهاند، منطقی علت و معلولی دارند و وجودشان در این داستان، الابختکی نیست. پشه و مگس قطعا حشراتی هستند که در اطراف سالن عروسی به وفور یافت میشوند؛ اگرچه این دو حشره، بخشی از زندگی بشر را نیز شکل میدهند و ما آدمهای امروز، خلاصی از این دو موجود نداریم. شاید آن دو، تمثیلی از گرفتاریهای امروزین ما باشند که هیچ وقت از ما دور نمیشوند و همیشه از بودنشان در عذابیم. طنز و کنایه (آیرونی) ماجرا نیز در این است که پشه به عنوان یک آزارگرِ دائمیِ بشری، یکی از جذابترین شخصیتهای مجموعه «مهمونی» از آب در آمده است. اوست که بیشترین رفاقت را با ایرج دارد و پیش از این که ایرج وارد خواب شبانهاش شود با او درد دل میکند و از زندگی پر از محنتش پردهبرداری میکند. و اوست که بیشترین لبخند را بر لبان تماشاگران مینشاند. شاید به این خاطر که شخصیتها هرچهقدر که ناقصتر و دارای سویههای منفی بیشتری باشند، کمک بیشتری برای درآوردن لحظههای دراماتیک و جذاب میکنند. در واقع این مساله بخشی از قانونهای دراماتیک است که میگوید شخصیت درست و کامل جذابیتی برای دنبال شدن ندارد.
طهماسب از همین خاصیت استفاده کرده و شخصیت بچه را خلق کرده است. اینجا نامتوازنیِ او به کار آمده است. به نظر میآید بچه در عالم بچگی خود باید آدمی مودب و معصوم باشد، اما بچهای که در «مهمونی» دیده میشود، نه معصوم است و نه مودب. اگرچه گاها برخوردار از این دو حس نیز هست، اما قالب شخصیتی او براساس پرورش نیافتگی ریخته شده است. او خوب حرف نمیزند، به بزرگترش احترام نمیگذارد، مدام در حال گیر دادن به دیگران است، تقاضای کارهای احمقانه دارد (دلش می خواهد داخل یخچال بخوابد)، تفریحش پَر کردن در گوش ایرج است، حرفهای تقریبا لمپنی میزند، عاشق فحش دادن است و با این فحش دادنها برای خودش سرگرمی میسازد. اما در کنار همین عیوب که او را دراماتیکتر میسازد، از عدم توجه هم آزار میبیند و مدام در التماس است که به او مهربانی کنند. در واقع ترکیبی ناموزون است که خوبی و بدی را باهم دارد. و همین امر است که از او شخصیتی میسازد که دلمان میخواهد دنبالش کنیم. با این حال طهماسب از آن گرایش همیشگیاش برای فرهنگسازی و تربیتکنندگی نیز استفاده میکند. شخصیت بچه نمایشی از کارهایی را میآفریند که به واسطه آن میتوان کودکان را تربیت کرد. نخست وجه پرورش نیافتگی را ترسیم میکند و بعد راهکارهای درست را از طریق ایرج شاهد هستیم چرا که بدون نمایش اولی به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید. و این شانسی است که ایرج طهماسب به خاطر انتخاب شبکه خانگی برای برنامهسازی به آن دست یافته است؛ برخلاف تلویزیون که گاه در آن همه چیز زیاده از حد استرلیزه است.
تماشای برنامه مهمونی در نماوا