مجله نماوا، رضا صائمی
گرچه با تماشای اولین قسمت از یک سریال نمیتوان به درکی دقیق از ساختار و محتوای آن رسید، اما سروش صحت کارگردان شناخته شدهای است که آشنایی با زبان و جهان نمایشی او میتواند کمک کند تا با تماشای یک قسمت از کار او، مولفهها و رویکردش به قصه و روایت را حدس زد و درباره آن نوشت. با این حال به نظر میرسد با همین نگاه به اولین قسمت سریال «تموم عمر چند تا بهاره؟» نوعی غافلگیری را تجربه میکنی و با موقعیت و لحن و زبانی در فرم روایی سریال مواجه میشوی که بوی تازگی میدهد گرچه ردپا و امضای سروش صحت و ذهنیت دراماتیکش را میتوان در آن رد یابی کرد. حتی مثلا میتوان سنخیتهایی بین فیلم «جهان با من برقص» و این سریال از حیث جهانبینی و نگرشی که به زیستن و مواجهه درونی با مصائب جهان بیرونی وجود دارد پیدا کرد که شمایلی مشترک از کمدی صحت وار را صورتبندی میکند.
صحت در نخستین قسمت از مجموعه «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» انگار با مولفههای بیانگری و روایت در کمدی هم شوخی میکند و فرم را هم به دستمایه طنازی بدل میسازد. آنچه که در این میان به مولفهای موثر بدل شده جاسازی سویههای فانتزی و سوبژکتیو در ساختار قصه است. به این معنا که جهان خیالی و رویاپردازیها و فانتزیهای ذهنی کاراکترها، صورت بیرونی به خود گرفته و ماهیتی نمایشی پیدا میکند. این درهم تنیدگی وجه سوبژکتیو و ابژکتیو قصه و شخصیتهایش است که الگوی کمیک سریال را متفاوت میسازد و دست کم با همین قسمت اول میتوان گفت که با مجموعهای کمدی مواجه هستیم که پیشنهادی تازه در این ژانر است و حتی نسبت به مجموعههای طنزی که خود سروش صحت ساخته هم متفاوت است.

علاقه صحت به ادبیات و کتاب و خلاقیتهای نوشتاری را هم میتوان در اینجا ردیابی کرد. علاقهای که حالا در شکل دیالوگنویسی یا شوخیها و طنزهای کلامی سریال نمود یافته و سویههای خلاقانهای پیدا کرده است. اساسا بخش عمدهای از کمک قصه به همین شوخیهای کلامی متفاوت متکی است. شوخیهای کلامی که با خود واژهها و کلمات و جملهسازیها شوخی میکند نه اینکه صرفا کلمات و دیالوگها در خدمت کمدی باشد. به عبارت دیگر در اینجا به نوعی شاهد گره خوردن ادبیات با نمایش هستیم که در نقطه مشترک کمدی به هم پیوند میخورد. هم به میانجی کلام، شوخی و طنز شکل میگیرد و هم با خود واژهها و کلمات شوخی میشود و این شاید برآمده از علاقه جدی کارگردان به هر دو حوزه باشد که حالا اینجا به یگانگی دراماتیک رسیدهاند. نه فقط کلمات و واژهها که شیوه ارتباط کلامی کاراکترها هم در این مجموعه متفاوت است و صورتبندی تازهای از دیالوگنویسی کمدی را بازنمایی میکند. شاید به همین دلایل در نگاه اول کلیت مجموعه کمی اگزوتیک به نظر برسد و نیازمند فرصتی است تا مخاطب با زبان و الگوی روایتگری و کمدی پردازی آن آشنا شود.
همین که سروش صحت جهانی کمیک خلق کرده که شبیه به نمونههای دیگر نیست میتواند امتیازی برای او و سریالش محسوب شود. این یک نیاز اجتماعی در صنعت سرگرمی سازی ماست تا الگوهای بیانی تازهای را تجربه کند و ذائقه زیبایی شناختی مخاطب را دستکاری کند. یکی دیگر از ویژگیهای این مجموعه را باید در ساختار خانوادگی آن دانست. به این معنا که در «مگه تموم عمر چندتا بهاره» با قصه خانواده ربانی روبرو هستیم. خانوادهای که کمی عجیب و غریب به نظر میرسند و همین اگزوتیک بودن خود به ظرفیت کمیک قصه تبدیل میشود. با این حال قصه واجد یک شخصیت مرکزی هم هست به اسم نیما. گویی بعد از نیمای سریال «ساختمان پزشکان» حالا با نیمای دیگری از سروش صحت مواجه هستیم که قرار است شخصیت کانونی قصه باشد. بازیگر این نقش مجید یوسفی به خوبی از پس این نقش برامده و با اینکه چهره شناخته شدهای نیست اما توانسته در همین قسمت اول، نظر مخاطب را با خود همراه کند و شمایل تازهای از بازی کمیک را به نمایش بگذارد. به این موارد باید رویکرد اجتماعی صحت به قصه را هم لحاظ کرد. او تلاش کرده تا به نوعی آسیبشناسی اجتماعی طنازانه دست بزند و به واسطه آن، اخلاق اجتماعی در جامعه امروز را نقد کند. شاید کانون مفهومی این نقد، بیاعتمادی اجتماعی باشد که در موقعیتهای مختلف و البته با محوریت قصه نیما پیش میرود. در واقع «مگه تموم عمر چندتا بهاره» یک کمدی اجتماعی-فانتزی است که زیست-جهان انسان ایرانی معاصر را دستمایه طنزی منتقدانه قرار میدهد.