مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

آپیچاتپونگ ویراستاکول درحالی‌که زیر لب زمزمه می‌کند، «یک لحظه صبر کن… من این را ببندم.»، به سمت پنجره باز اتاق هتلش می‌رود و آن را کامل می‌بندد تا صدایی که پایین از خیابان می‌آید، قطع شود. جای تعجب ندارد این روح منحصربه‌فرد تایلندی صدای سکوت را ترجیح می‌دهد؛ و نه صرفاً به این دلیل که آثار او – فیلم‌هایی مانند «بیماری گرمسیری» و «عمو بونمی که می‌تواند زندگی‌های‌ گذشته خود را به یاد بیاورد»، برنده جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن – اغلب بسیار آرام و متفکرانه هستند. ویراستاکول در سال‌های اخیر با یک وضعیت پزشکی مرتبط با صدا دست و پنجه نرم کرده است: سندروم انفجار سر.

این موضوع روان‌شناختی گیج‌کننده به فیلم جدید فریبنده او «مموریا» (Memoria) راه پیدا کرده است. ویراستاکول انگار که حس کرده است من حرف او را باور نمی‌کنم، می‌گوید: «واقعاً چیز عجیبی است – می‌توانید آن را در گوگل جستجو کنید.»

تیلدا سوئینتن در فیلم مموریا
تیلدا سوئینتن

پس از اولین نمایش «مموریا» در جشنواره کن ۲۰۲۱، جایی که جایزه داوران را از آن خود کرد، سینماگر ۵۱ ساله در توییتر می‌چرخید، نظرات را می‌خواند و به نقدهای پر شور و حرارت واکنش نشان می‌داد. به نظر می‌رسد او از این که در تحمل این اضطراب شنیداری بسیار انفرادی تنها نیست، احساس آرامش می‌کند. «بعضی‌ها می‌گویند “من هم همین مشکل را داشتم”، پس برخی‌ها به این سندروم مبتلا هستند.»

سندروم انفجار سر به شکل یک انفجار شدید یا تابش ناگهانی نور – که گفته می‌شود مرتبط با استرس است – اغلب در اول صبح و زمانی ظاهر می‌شود که مبتلایان از خواب بیدار می‌شوند. ویراستاکول به‌آرامی می‌گوید: «واقعاً رنج‌آور نیست، اما چیزی است که می‌خواهید بگویید، می‌خواهید با دیگران در میان بگذارید، اما نمی‌توانید توضیح دهید چه حسی دارد، چه جور صدایی است.» آیا او چند صدا را یکی پس از دیگری می‌شنود؟ «یک صدا و بعد، آن صدا برمی‌گردد… و در یک نقطه مشخص می‌توانید آن را کنترل کنید. خیلی عجیب و غریب است.»

ویراستاکول تخمین می‌زند این مسئله از ۲۰۱۶ شروع شد و چند سال طول کشید. «هیچ‌وقت نشمردم چون واقعاً دردناک نیست. در نقطه‌ای متوجه شدم، “اوه، دیگر نیست.”» او تکرار می‌کند سندروم انفجار سر آن‌قدرها که از نامش پیداست، دراماتیک نیست، اما یک ناامیدی عمیق همراه با خود دارد. او با فریاد می‌گوید: «تلاش می‌کنم توضیح دهم این صدا در سر من چگونه است… اما غیرممکن است. تقریباً مثل تلاش برای برقراری ارتباط با چیزی غیرقابل ارتباط است، چون فقط یک صدا نیست، چیزی در ذهن من است.»

 آپیچاتپونگ ویراستاکول و تیلدا سوئینتن در فیلم مموریا
آپیچاتپونگ ویراستاکول و تیلدا سوئینتن

این ایده کاوش در چیزهای غیرقابل توضیح می‌تواند فیلم‌های ویراستاکول را که اغلب در مرز بین مسائل عقلانی و معنوی حرکت می‌کنند، جمع‌بندی کند. «عمو بونمی…» که در ۲۰۱۰ جایزه نخل طلای کن را برد، به موضوع تناسخ می‌پردازد و تلاش مردی مبتلا به یک بیماری لاعلاج را برای ارتباط با روح همسر فقید خود به تصویر می‌کشد. «مموریا» به همین شکل مسائل فراطبیعی را در آغوش می‌گیرد. هالیوود ریپورتر آن را «یک معمای تغزلی» نامید و این تبلور تار و پود اولین فیلم انگلیسی (و اسپانیایی) زبان ویراستاکول و اولین فیلمی است که او در خارج از تایلند فیلمبرداری کرد.

«مموریا» همچنین اولین تجربه همکاری او با یک ستاره واقعی سینما، تیلدا سوئینتن است که – مثل همیشه بااحساس – نقش جسیکا، یک زن بریتانیایی مقیم مدلین در کلمبیا را بازی می‌کند. جسیکا برای دیدن خواهرش کارن و همسر او خوان به بوگوتا می‌رود. کارن به دلیل یک مشکل تنفسی مرموز در بیمارستان بستری است. یک روز، جسیکا با صدایی مرموز از خواب بیدار می‌شود. چه اتفاقی افتاده است؟ جسیکا خیلی زود شروع به تصور شکل ظاهری این صدای مرموز می‌کند. این لحظه‌ای دلهره‌آور است که او را به سفر درون‌نگری می‌فرستد. جسیکا فقط یک بار این صدا را سر خود نمی‌شنود. (منتقد ورایتی حساب کرد حداقل ۵۵ بار در فیلم شنیده می‌شود.)

آیا او دچار فروپاشی شده است؟ بیشتر یک چیز شیطانی است؟ فیلم هیچ پاسخ راحتی نمی‌دهد، اگرچه این مسئله جسیکا را از جستجو برای رسیدن به پاسخ باز نمی‌دارد. در یک نقطه، او به یک استودیوی ضبط می‌رود و از یک دانشجو می‌خواهد با تجهیزات خود صدا را بازسازی کند. ویراستاکول می‌گوید: «برای من این بازتاب بسیار زیبا از این مسئله است که ما چگونه سعی می‌کنیم خودمان را توضیح دهیم که یک کار غیرممکن است؛ بنابراین من به جسیکا به‌عنوان “سینما” نگاه می‌کنم. به تهیه‌کننده‌ام گفتم او یک سینماست، اما هیچ‌کس او را درک نمی‌کند! او مثل یک میکروفون یا دوربین است که صدا را جذب و ضبط می‌کند.»

فیلم مموریا

این تمثیل جذابی است، ولی احتمالاً خیلی «مموریا» را توضیح نمی‌دهد که بیشتر فیلمی برای تجربه کردن است تا توضیح دادن، اما برای ویراستاکول، کاتارتیک بود. به غیر از سندروم انفجار سر، او تا پیش از شروع فیلمبرداری در کلمبیا دوره‌های طولانی بی‌خوابی را تحمل می‌کرد. او استدلال می‌کند: «فکر می‌کنم یک موضوع روانی است. چون سعی می‌کردم با آهسته دویدن خود را خسته کنم، اما باز هم خوابم نمی‌برد.» بااین‌حال، وقتی برای شروع فیلمبرداری به آمریکای جنوبی رسید، بلافاصله دوباره شروع به خوابیدن کرد.

او درباره «نگرانی‌هایی که از لحظه ورودش به صحنه فیلمبرداری رفع شده‌اند» صحبت می‌کند، «چون عوامل تولید در کلمبیا خیلی زیبا بودند». شرایط در تایلند متفاوت است. او زبان، شیوه برقراری ارتباط و نحوه کنترل تمام جنبه‌های یک فیلم را می‌داند، «اما در کلمبیا نمی‌دانم… گفتم، “اوه، من تسلیم هستم. نمی‌توانم هیچ‌چیزی را کنترل کنم.” بنابراین این کار را به دیگران واگذار کردم و تمرکز خود را روی شخصیت جسیکا گذاشتم. شاید به همین دلیل بود که خوابم برد؛ فقط برای این که از همه مسئولیت‌ها رها شوم.»

خواب یکی از ویژگی‌های فیلم‌های قبلی او بوده است. در «گورستان شکوه» که در ۲۰۱۵ در بخش نوعی نگاه جشنواره کن نمایش داده شد، سربازان، گرفتار یک بیماری همه‌گیر عجیب و غریب مرتبط با خواب می‌شوند که به شکل توهمات آشکار ظاهر می‌شود. در آن زمان ویراستاکول از ترس انتقام‌جویی، از نمایش فیلم خود در تایلند خودداری کرد. این کشور از ماه مه ۲۰۱۴، بعد از آن که یک خونتا به رهبری پرایوت چان اوچا، نخست‌وزیر غیر منتخب قدرت را در دست گرفت، تحت دیکتاتوری نظامی قرار دارد و هنر – به‌ویژه فیلم – به‌شدت سانسور می‌شود.

فیلم مموریا

او بعداً به بی‌بی‌سی گفت: «ناراحتم که هیچ قدرت یا حقی برای حرف زدن ندارم، چون می‌دانم اگر صحبت کنم آسیب می‌بینم.» این اولین برخورد او با مقامات نبود. فیلم قبلی او، «سندروم و یک قرن» (۲۰۰۶) – یک فیلم دو قسمتی که تا حدی با الهام از پدر و مادرش که هر دو پزشک بودند ساخته شد – از سوی هیئت سانسور ملزم به جرح و تعدیل شد. صحنه‌های بوسه پزشکان و خوردن مشروب، نامناسب تلقی ‌شد؛ همین‌طور صحنه‌ای دیگر که در آن یک راهب بودایی گیتار می‌نوازد. ویراستاکول حاضر به حذف آن صحنه‌ها نشد و فیلم را از اکران داخلی خارج کرد.

سال‌های اولیه او بدون تأثیر از سینمای غرب نبود – فیلم‌های کلاسیک‌ سینمای فاجعه‌ در دهه‌ ۱۹۷۰ مانند «آسمان‌خراش جهنمی» و «زمین‌لرزه»، همه بخشی از آموزش سینمای او بودند. او در شهر شمالی خون کائن بزرگ شد، جایی که قبل از این که توجهش به سینما جلب شود، در دانشگاه محلی معماری خواند. ویراستاکول برای تحصیل در مدرسه موسسه هنر شیکاگو درخواست داد و در ۱۹۹۸ از این مدرسه با مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا در رشته فیلم دانش‌آموخته شد. در آنجا بود که به زبان انگلیسی تسلط پیدا کرد و حتی نام «جو» را برگزید تا به کسانی که با تلفظ نام او مشکل دارند کمک کند.

ویراستاکول دو سال بعد اولین پروژه بلند خود را در تایلند ساخت: «شیء اسرارآمیز در ظهر» که یک مستند سیاه و سفید و متأثر از فرهنگ عامه است. او در ۲۰۱۷، بازگشتی پیروزمندانه‌ به شیکاگو داشت، جایی که مدرسه موسسه هنر شیکاگو، اولین نمایشگاه مرور آثار او خارج از فیلم‌های بلند داستانی‌اش را بر پا کرد. آن مجموعه که فیلم‌های کوتاه، عکس‌ها و چیدمان‌‌های ویدیویی ویراستاکول را شامل می‌شد «آرامش جنون» نام داشت – یک عنوان دیگر که به‌دقت چکیده مضمون آثار اوست.

فیلم مموریا

آن سال حس یک نقطه اوج را برای ویراستاکول داشت، سالی که جشنواره فیلم کارتاگنا در کلمبیا نیز از دستاوردهای او تقدیر کرد. این که خیلی از مردم منطقه با کار او آشنا بودند برایش کاملاً شگفت‌انگیز بود. «آمریکای لاتین چیزی شبیه یک رؤیا است، مثل یک رؤیای دوران کودکی.» البته برنده شدن در کن کمک می‌کند. او درحالی‌که انگار نمی‌تواند واژه‌های مناسب پیدا کند، ادامه می‌دهد: «از این که فهمیدم مردم در آنجا “عمو بونمی…” را به خاطر نخل طلا می‌شناسند… از این که فهمیدم چیزی جهانی ساخته‌ام… از این که کشف کردم طرفدارانی دارم، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.»

بلافاصله پس از حضور در جشنواره فیلم کارتاگنا، او احساس کرد کلمبیا فضای مناسبی برای فیلم مموریا است، جایی که می‌توانست در میان مناظر کوهستانی چشمگیر و شرایط ناپایدار آب و هوایی مثل یک غریبه باشد. «با خودتان چتر می‌برید تا آفتاب‌زده نشوید، اما بعد از چند ساعت باران می‌آید و بعد باد می‌وزد. مثل احساسات است. حس می‌کنم ارتباط برقرار می‌شود. شما با آب و هوا و چشم‌انداز متغیر سر و کار دارید.»

اینجا می‌خواهم به او بگویم باید برای ساختن یک فیلم به بریتانیا بیاید، جایی که بدون تردید از شرایط آب و هوایی غیرقابل پیش‌بینی خوشحال خواهد شد. به‌علاوه، سوئینتن تمام تلاش خود را کرده است که ویراستاکول برای ساخت یک فیلم در بریتانیا قانع کند. سوئینتن به من می‌گوید: «امیدوارم روزی یک فیلم اسکاتلندی آپیچاتپونگ ساخته شود.» حالا آن‌ها تقریباً دو دهه است که یکدیگر را می‌شناسند. سوئینتن یکی از داوران بخش مسابقه اصلی جشنواره کن بود که در ۲۰۰۴ جایزه داوران را به «بیماری گرمسیری»، دومین ساخته ویراستاکول دادند. («بیماری گرمسیری» همچنین اولین فیلم تایلندی بود که در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن رقابت کرد.)

تیلدا سوئینتن در فیلم مموریا

ویراستاکول می‌گوید: «یادم می‌آید یک نفر به من گفت که تیلدا نامه‌ای درباره “بیماری گرمسیری” برای پسرش نوشت و گفت آن را در کن کشف کرد و بعد یک نفر با ما تماس گرفت.» ابتدا قرار بود سوئینتن در «گورستان شکوه» بازی کند، اما ویراستاکول از این ایده منصرف شد و فکر کرد قرار دادن یک فرد غیر تایلندی در جمع بازیگران اشتباه است، اما او همچنان یک طرفدار بزرگ است. «همکاری تیلدا با درک جارمن که عاشق او هستم، من را شگفت‌زده کرد… او سبک فیلمسازی پرحرارتی دارد.»

درحالی‌که ویراستاکول همچنین اخیراً ساخت یک فیلم کوتاه را برای «سال طوفان ابدی» به پایان رساند – یک فیلم آنتولوژی که با الهام از بیماری همه‌گیر ساخته شده است – کل تجربه «مموریا» برای او بسیار طراوت‌بخش بوده است، او احساس می‌کند وارد مرحله‌ای جدید در زندگی خود شده است. «احساس می‌کنم این فیلم درباره پی بردن به خودم است و این که چگونه از شر خودم خلاص شوم و همین‌طور این که قبول کنیم چیزهایی را نمی‌دانیم.» او برای چند لحظه در این فکر غوطه‌ور می‌شود – لذت در میان ناشناخته‌ها. «من خیلی چیزها را نمی‌دانم… اما اشکالی ندارد.»

منبع: ایندیپندنت (جیمز ماترام)

تماشای فیلم «مموریا» در نماوا