مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

مجموعه «مهمونی» این فرصت را برای مخاطبان پدید آورده تا آموزه‌هایی تربیتی را برای اصلاح رفتارها و گفتارهای خود از این برنامه وام بگیرند. به واقع مخاطب ایرانی از صندوق پست تا به امروز تداعی یک مشاور تربیتی و راهنمای مهربان را از آقای مجری داشته و او را به مثابه آموزگاری فرانسلی دیده که با بیان ملایم و شمرده، خوانشی از زیست مهربانانه و همراه با احترام را به آنها منتقل کرده است.

اگرچه این خوانش در گذر زمان به چنین تثبیتی رسیده، اما رگه‌هایی از مانایی و جاذبه آن از همان ابتدا نیز قابل مشاهده بود. به گونه‌ای که ما در پس بی‌حوصلگی‌ها و عصبیت‌های آقای مجری در برخورد با کلاه قرمزی در روزگار جوانی‌اش در دهه ۷۰ نیز رویکرد مهربان و محترمانه او را کاملا واضح و ملموس می‌دیدیم.

آقای مجری حتی در روزگار جوانی‌اش هم نقش یک هادی و آموزگار را ایفا می‌کرد که تلاش داشت تا با زبان زمانه با کودکان و والدینشان صحبت و رفتارهای درست را برای کودکان تبیین کند. او می‌دانست که کودک آرام دهه ۶۰ را باید با نصیحت‌هایی ملایم به سوی زیست درست‌تر هدایت کند. برای مثال وقتی کلاه قرمزی به او نزدیک می‌شد و با آقای مجری حرف می‌زد و حین صحبت احتمالا آب دهانی به روی صورت آقای مجری می‌ریخت، واکنشی رئال را از سوی طهماسب مشاهده می‌کردیم و مجری جوان به سیاق همان سن و سالی که داشت با لحنی پرتنش و حرکت تند و محکم دست‌ها و هدایت کلاه قرمزی به عقب و بیان نکاتی تربیتی در همان شرایط به واقع هم یک بازنمایی و کنش‌مندی واقعی از برخورد والدین با کودکانشان داشت و هم تلاش می‌کرد تا از دل این بازانگاری رفتاری و گفتاری در دل یک برنامه تلویزیونی، آموزه‌های خود را به طور همزمان به کودکان و والدین آنها منتقل کند. اگرچه ایرج طهماسب هیچگاه ادعایی در این زمینه نداشت که خود را در قامت یک مصلح اجتماعی یا آموزگار مطرح کند، اما مجموعه تلاش‌های برجای مانده از او نشان دهنده موفقیت او در رسیدن به چنین جایگاهی است.

به واقع طهماسب چه در برنامه‌های تلویزیونی دهه  ۷۰ که با محوریت کلاه قرمزی پخش می‌شد و چه در فیلم سینمایی «کلاه قرمزی و پسرخاله» روی اصالت سادگی و صداقت آقای مجری و کلاه قرمزی حساب ویژه‌ای کرد و رابطه‌ای شکوهمند را از این دو به مخاطبان نشان داد. به واقع آقای مجری پس از رونمایی از جاذبه‌های گفت‌وگوی دو نفره‌اش با کلاه قرمزی در صندوق پست، به یک حرکت شجاعانه روی آورد و در فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» یک روح بزرگ تعلیمی را به نمایش گذارد که مرزهای زمان و مکان را شکست و پیام آن فیلم را به مانایی رساند.

به نظر می‌رسد طهماسب فقط قصد داشت تا یک مجری ساده برنامه کودک باشد که با پیام‌هایی لطیف و مهربانانه با کودکان سخن می‌‌گفت، اما شاید در تصورش هم نمی‌گنجید که پیام دوستی و مهربانی او که با آن لحن آرام بیان شد در قلب کلاه قرمزی آن انقلاب باشکوه از کشش و جاذبه را ایجاد کند و پسربچه بازیگوش را با اتوبوسی به سمت تهران و خیابان جام جم بکشاند.

البته عروسک قرمز کلاه که عاشقانه به مانند یک مرید به وادی آقای مجری پای گذاشت آنقدر ساده‌دل و کم‌طاقت و در عین حال دریادل و بزرگ‌منش بود که از یکسو برای اجرای برنامه با آقای مجری بی‌تابی می‌کرد و از سوی دیگر مشتاق کمک به آقای مجری به هر نحوی بود و در همین بزنگاه از رفتار بدون دوراندیشی و صرفا برپایه خوش قلبی کلاه قرمزی است که ورود او به عنوان دایی آقای مجری به مراسم خواستگاری همه برنامه‌ها را برهم می‌زند و در اینجاست که کلاه قرمزی به عنوان نماینده‌ای از نسل کودکان و نوجوانان دهه شصت که در تلاش برای دیده شدن و یاریگری به هر نحوی بودند، تصویری آینه‌گون از زمانه خود را باز می‌تاباند.

از همین حیث است که اگر کاراکتر بچه در مجموعه مهمونی را یک بازانگاری زنجیروار و روزآمد از کلاه قرمزی و پسرخاله بنامیم بیراه نگفته‌ایم. به واقع آن دو کودک آرام و خوش قلب دهه شصت به کودکی پرهیاهو، پرتنش، دمدمی مزاج و در عین حال مهربان بدل شده که به جای اجرای برنامه در کنار آقای مجری و دلبستگی به جادوی تلویزیون یا توجه به دیگران و کمک به آنها بیشتر به فکر نفع فردی خود است.

کاراکتر بچه در عین بازتاب وجوهی از ملوسی‌ها و دلبری‌های کلاه قرمزی یا مشابهتی که از حیث اشتغال به کار با پسرخاله دارد، اما بیشتر بازتابنده روحیه‌ای دادوستدی و نفع‌جو همسو با روح زمانه خود است و آن نگرش‌های مسالمت‌جویانه و زیست همراهانه‌ای که در گفتار و رفتار کلاه قرمزی و پسرخاله قابل مشاهده بود جای خود را به گفتمانی جدلی و سخت داده و کاراکتر بچه را به مثابه کودکی بزرگ شده در دل بازار و کف جامعه می‌نمایاند که جبر زندگی او را به کودک کار بدل و فرصت‌های شادی و تفریح را که حق او در چنین سن و سالی است از او سلب کرده.

از همین منظر است که ایرج طهماسب در برخورد با بچه تشری ملایم و البته مهربانانه به او می‌زند و برخورد تربیتی خود با بچه را همسو با این واقعیت می‌سازد که بچه اگرچه ادبیات مناسبی در برخورد با آدم ها ندارد و به سبب سبک زندگی سختی که داشته بیش از اندازه اهل دادوستد و زیاده خواهی شده، اما هنوز هم می‌توان او را در مسیری از رفتار صحیح حرکت داد و در همین بستر است که آن روح تعلیمی بزرگ و شمایل آموزگار و مصلح اجتماعی تطبیقی ویژه را با جایگاه آقای مجری و ایرج طهماسب در میان خانواده‌های ایرانی می‌یابد.

تماشای «مهمونی» در نماوا