مجله نماوا، سحر عصر آزاد

«مرگ ماهی» فیلمی است در ستایش مادرانگی که این جایگاه از ورای مرگ و غیبت مادر و تلاش پیشگویانه او، باز شدن گره‌های درونی فرزندانش مورد کالبدشکافی قرار می‌گیرد.

روح‌الله حجازی پس از ساخت چندین فیلم کوتاه، تله فیلم و فیلم‌های سینمایی «در میان ابرها»، «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»، «مرگ ماهی» را بر اساس فیلمنامه‌ای از خودش با حضور فهرستی بلندبالا از بازیگران حرفه‌ای و شناخته‌شده ساخته است.

فیلمی که در جشنواره سی‌وسوم فجر به نمایش درآمد و درباره شباهت‌های فرمی و مضمونی آن به فیلم «مادر» مرحوم علی حاتمی سخن‌ها به میان آمد اما کمتر کسی به شکل قائم به ذات این اثر را در کارنامه فیلمساز و البته جایگاه مادر در سینمای ایران مورد کالبدشکافی قرار داد.

طبعا وامداری به کاراکتر مادر یا موقعیت نمایشی که به واسطه مرگ قریب‌الوقوع مادر محور درام قرار گرفته، نه محدود به این دو فیلم بلکه در آثار مختلف داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفته و این شباهت یا وامداری نباید منجر به قضاوت از پیش تعیین شده برای رد یا قبول یک اثر شود.

منصفانه این است که یک فیلم را در جهان خاص خودش و با تکیه بر جهان‌بینی فیلمساز مورد ارزیابی قرار داد و آن‌گاه به تحلیل درباره موفق بودن یا نبودن آن در واکاوی یک موقعیت، یک مضمون یا یک کاراکتر نمایشی رسید.

همان‌طور که اشاره شد فیلم در صورت اولیه شباهت‌هایی به «مادر» دارد اما با کمی موشکافی تفاوت‌های اساسی در زاویه نگاه حجازی به مرگ یک مادر و عوارض و پیامدهای آن قابل ردیابی است.

در «مرگ ماهی» از همان ابتدای کار بدون مقدمه‌چینی با مرگ مادری مواجه هستیم که وصیت کرده سه روز بعد از مرگش به خاک سپرده شود تا فرصتی باشد که فرزندان دور و نزدیکش؛ با هر مشکل و اختلافی که دارند دور هم جمع شوند.

فیلم با انتخاب این زاویه نگاه، رویکردی متفاوت نسبت به مرگ مادر در فیلم مرحوم حاتمی دارد و همین تفاوت است که راه این دو فیلم را با وجود شباهت موقعیت محوری، از هم جدا می‌کند.

در «مادر» مادر خانواده با درک حس معنوی نزدیک شدن به مرگ، زمینه‌چینی ظریف و هوشمندانه‌ای می‌کند تا فرزندانش دور هم جمع شده و اختلافات‌شان را بنا به حرمت کلام او کنار بگذارند، یکدیگر را تحمل کنند، با هم دیالوگ برقرار کنند تا بتواند آخرین توصیه‌ها، خاطره بازی‌ها و البته رازهای مگویش را در حضور آنها فاش کند.

اما در «مرگ ماهی» با وصیتی مادرانه مواجه هستیم که موقعیتی اجباری برای دور هم جمع شدن فرزندان فراهم می‌کند و این همجواری به جای آن‌که به واسطه حرمت مادر و مرگش موجب حل و فصل اختلاف‌ها شود، قدیمی‌ترین رازها و گره‌های درونی آنها را برملا و افشا می‌کند تا بلکه خود به فکر راه حلی باشند.

در واقع این تفاوت بیش از الگو و فرم بیرونی، به نوع نگاه دو فیلمساز به این مرگ بازمی‌گردد که مرگ مادر «مادر» را باشکوه، دراماتیک و کاربردی اما مرگ مادر «مرگ ماهی» را تلخ، آزاردهنده و تشدیدکننده بحران جلوه می‌دهد؛ آن‌هم با وامداری به همه جزئیات یک مرگ واقعی تا بلکه پس از آن آرامشی در راه باشد یا نباشد.

طبعا این زاویه نگاه برآمده از دغدغه‌مندی فیلمساز و روح اثر، می‌تواند نشأت گرفته از نگاهی مدرن و امروزی به مرگ باشد که متأثر بودن آن از زمان حال، حتی در جنس قصه‌های فرعی هر فرزند، میزان اطلاعات‌دهی و حتی کیفیت روابط افراد این خانواده قابل پیگیری است.

حجازی که در آثار قبلی خود به فراخور درام محوری مضامینی همچون آسیب‌شناسی روابط زوج‌ها، مواجهه سنت و مدرنیته، گسست نسل‌ها، تقابل مرگ و زندگی و … را مورد توجه قرار داده، در «مرگ ماهی» همه این دغدغه‌مندی‌ها را به تناسب درام محوری به شکلی ظریف وارد کار کرده و به همین دلیل است که با فیلمی پرکاراکتر، برخلاف دیگر آثارش مواجه هستیم که طبق الگوی مورد علاقه فیلمساز در عرض درام محوری حرکت می‌کنند و قرار است مخاطب را به لایه‌های زیرین موقعیت و کاراکترها نزدیک کنند.

مرگ مادر و دور هم جمع شدن خواهران و برادرانی که از هم فاصله گرفته و درگیر زندگی روزمره و مشکلات خود هستند، طبعا با چالش‌هایی همراه است که فیلمساز تلاش کرده در عمق آنها به نوعی نیت‌خوانی ذهن مادر را برای این همجواری به مخاطب واگذار کند و از ارائه پاسخ صریح و روشن برای نتیجه‌گیری چرایی این وصیت پرهیز می‌کند.

دختر بزرگ خانواده، تهمینه (نیکی کریمی)، دختر کوچک خانواده، فریده (طناز طباطبایی)، پسر بزرگ خانواده، فرهاد (بابک کریمی)، پسر وسطی، بهرام (علی مصفا) و پسر کوچکتر (بابک حمیدیان) هر یک خرده داستانی را در ارتباط با همسر، فرزند یا گذشته‌شان بر دوش می‌کشند که قرار است بخش کاربردی آن برای آسیب‌شناسی چرایی گسست در این خانواده در این همجواری اجباری مورد کالبدشکافی قرار بگیرد.

البته که این حرکت عرضی و رفت و برگشت‌ها بیش از هر چیز متکی بر دیالوگ و موقعیت‌سازی و میزانسن‌های محدودی است که نویسنده/ فیلمساز امکان مانور دادن روی آنها را در تک لوکیشن محوری داشته است. ریسکی چالش برانگیز که فیلمساز از قبل خود را برای آن آماده کرده و بنا بر سلیقه و بضاعت خود و متناسب با جنس درام تلاش کرده تبعات آن را کمرنگ کند.

در این حرکت عرضی که دیر یا زود دچار ایستایی و سکون خواهد شد، طراحی کاراکتر پرستار/ خدمتکار، لیلا (پانته‌آ بهرام) از اهمیتی ویژه برخوردار است. شخصیتی که به نوعی وصیت مادر را به فرزندانش انتقال داده و با حرف‌هایی ضد و نقیض، تعلیق و تنشی وارد کار می‌کند که از معدود امکان‌های موجود برای پویا کردن این درام عرضی است که با رنگ‌آمیزی معماگون پیش می‌رود.

پیوند این دو خط در راستای مرگ مادر که منجر به رفت و برگشت‌هایی در روایت زمان حال و نقب به گذشته و حال می‌شود، توانسته جان تازه‌ای به درام بدهد و آن را از رکود محض خارج کند. هرچند باید این نکته را مد نظر قرار داد که با فیلمی پرکاراکتر در تک لوکیشن روبرو هستیم که موتور محرکه آن مرگ مادری است که جسدش سه روز باید در گلخانه بماند و این ضرب‌الاجل فرصتی است که نویسنده/فیلمساز برای بازشناسایی کاراکترها و گذشته و حال آنها و البته اهمیت وصیت مادر به خود و مخاطبش داده است.

«مرگ ماهی» همچون مقابل دوربین، در پشت دوربین هم از جمع حرفه‌ای‌های صاحب سبکی همچون محمود کلاری، هایده صفی‌یاری و … بهره می‌برد و از وجه تخصصی و بصری نیز سعی در غنابخشی به موجودیت خود دارد. در میان جمع بازیگران فیلم که تلاش شده ترکیبی خاص و جدید با بده بستانی متفاوت را رقم بزنند؛ بهرنگ علوی و حسام محمودی غافلگیرکننده و علی مصفا، ریما رامین‌فر و بابک کریمی مثل همیشه حضوری گرم و تأثیرگذار با کیفیتی متفاوت از خود ثبت کرده‌اند و تماشایشان همچنان لذت‌بخش است.

تماشای این فیلم در نماوا