مجله نماوا، یزدان سلحشور

من پیش از این هم درباره‌ی «مهمونی» نوشته بودم با انتقاداتی که داشتم و البته آن موقع، تا قسمت چهارم‌اش منتشر شده بود. انتشار قسمت یازدهم، نشان داد که روند رو به رشد مجموعه که از قسمت هشتم سرعت گرفته بود و در قسمت دهم با حضور پژمان جمشیدی، مخاطبان را آماده‌ی یک جهش کرده بود، بالاخره در این قسمت به قول فوتبالی‌ها، شیوه‌ی بازی را عوض کرده است. در متنِ پیشین به چند نکته اشاره کرده بودم که به نظر می‌رسد ایرج طهماسب هم در آزمون و خطای طبیعی چنین کاری، به آن‌ها توجه کرده و تقریباً بخش اعظم‌شان، در بازاندیشی در «استراتژی و تاکتیک اجرا» به دیدنی‌تر شدن کار کمک کرده‌اند: «در اینکه طهماسب می‌تواند هنوز برنامه‌ای بسازد که مخاطب داشته باشد حرفی نیست بحث بر سرِ این است که هنوز می‌تواند برنامه‌ای بسازد که ملت بگویند از کار قبلی بهتر بود؟ «مهمونی» تا اینجا چنین برنامه‌ای نیست یک بخش‌اش برمی‌گردد به غیاب حمید جبلی… بخش دیگرش برمی‌گردد به اینکه بخش اجرای نمایش و موسیقی ملل، اصلاً با کلِ فضای کار ناسازگار است [شاید در «خندوانه» یا «دورهمی» خیلی هم خوب دور می‌آمد اما مال برنامه طهماسب نیست] بخشِ مهمان‌ها، باید بیشتر درگیرِ بگو‌مگو با عروسک‌ها باشد، سه پیشخدمت برنامه از تیپ [که تیپ‌های خوبی هم هستند] باید عبور کنند و بدل به شخصیت شوند و حضور بیشتری در اجرای شوخی‌ها داشته باشند. الان، بار کل بحث جذب تماشاگر، روی دوش دو عروسک پشه و پسربچه است [که خیلی هم محبوب شده‌اند] اما نه در بداهه و نه در فیلمنامه و نه مهندسی شوخی‌ها، توسط عروسک‌های کته و قیمه و خوشگل بابا و شاباش و دی‌جی، پشتیبانی نمی‌شوند [در حالی که گوینده‌ی عروسک پسربچه همان گوینده شاباش است یعنی هوتن شکیبا؛ پس مشکل کار، در طراحی شوخی‌ها و فیلمنامه است] این وسط، کاظم سیاحی ثابت کرده که صداپیشگی‌اش برای پشه، همان ارزشی را برای «مهمونی» دارد که صداپیشگی‌اش برای جیگر و گدا در کلاه‌قرمزی.» بحث فقط بر سرِ موفقیت «روح» به عنوان مهمان برنامه نیست [گرچه تا همین جایش هم، این شخصیت، بدل به یکی از موفق‌ترین شخصیت‌های کارنامه طهماسب شده] آدم‌های مجموعه هم که «تیپ»‌های خوبی بودند حالا بدل به «شخصیت» شده‌اند و تعاملِ کاملی پیدا کرده‌اند با شخصیت‌های عروسکی و تعامل مهمان‌ها با آدم‌ها و عروسک‌ها که از قسمت هشتم شروع به رشد کرده بود در قسمت دهم به کمک بازی پژمان جمشیدی، به رشد چشمگیری دست پیدا کرد. حالا باید دید که مهمان‌ها، باز هم در مجموعه حضور خواهند داشت یا قرار است عروسک‌های تازه‌ای به برنامه بیایند؟ [به نظرم خلق شخصیت‌های عروسکی تازه، «مهمونی» را به مرز موفقیت «کلاه قرمزی» خواهد رساند.]

مهمونی

آیا این «روح»، روح «فامیل دور» است؟!

بهادر مالکی با صحبت جای عروسک «فامیل دور» خیلی زود به یکی از محبوب‌ترین صداهای تلویزیون ایران بدل شد. معرف بهادر مالکی به گروه کلاه‌قرمزی مرضیه محبوب بود [نتیجه‌ی همکاری محبوب با طهماسب و جبلی تعداد زیادی عروسک است که کلاه‌قرمزی و پسرخاله سرشناس‌ترین‌هایشان‌اند. همه دوستان و اقوام کلاه‌قرمزی هم ساخته مرضیه محبوب‌اند] محبوب که استاد مالکی در دانشگاه بود و در گذشته به واسطه همکاری‌های مشترک‌شان کارهای مالکی را دیده بود، او را به گروه کلاه‌قرمزی معرفی کرد. حالا مالکی با شخصیت «روح» به صحنه برگشته و از آنجایی که این روح، روح شخصیت مرده نیست و فقط جسم خودش را ترک کرده و آن جسم هم دارد برای خودش زندگی می‌کند [ایده‌ای که محتملاً از یکی از داستان‌های کوتاه اسکار وایلد آمده] می‌توان وجوه مشترک «روح» و «فامیل دور» را منطقی دانست مخصوصاً موقعی که «روح» دچار هیجان می‌شود. نتیجه‌ی معرفی و حضور «روح» در قسمت یازدهم مجموعه، بخشِ حضور مهمان را که با سوالات یک‌سان و گرفتن بازی «با گریه جمله‌ها را بگو» و «حالا با خنده جمله‌ها را بگو» [که تمرینِ محبوبِ تست‌های بازیگری‌ست] کم‌کم داشت به «ایستایی ایده» می‌رسید، به عرصه‌ی تازه‌ای وارد کرد که فکر نکنم حتی اگر –به فرض محال- طهماسب به عنوان نویسنده و کارگردان هم بخواهد، به این زودی‌ها بتواند از دست‌اش خلاص شود!

واقعاً چرا طهماسب اوایل کارش نقش جدی بازی می‌کرد؟!

ایرج طهماسب وقتی وارد کار سینما و تلویزیون شد، در موقعیت دشواری بود؛ اینکه برادر آدمی باشی که در کارش، هم خیلی گنده است هم خیلی مشهور، می‌تواند همان اول کار، نسخه‌ی آدم را بپیچد! [فاصله‌ی سنی ناصر طهماسب با ایرج طهماسب حدود ۲۰ سال است و همین امر، سایه‌ی برادر را سنگین‌تر هم می‌کرد] اما این طور نشد یعنی عروسک‌ها نجات‌اش دادند، وگرنه آن چند نقش جدی که بازی کرد [حتی فیلم «خط پایان» محمدعلی طالبی که به هر حال می‌توانست هر بازیگر جوانی را بدل به ستاره کند اما با ایرج طهماسب چنین نکرد] در موفقیت بعدی او، نقش چندانی نداشتند. در واقع عروسک‌ها برای او، ابزاری بودند که بتواند شوخی‌هایش را اجرا کند شوخی‌هایی که پیش از آغاز دوران بازیگری او، در کاست «شوخی با خوانندگان» به «شیوه‌ای مبتکرانه» بدل شده بود که بعدها به شکل مکرر چه در داخل و چه خارج از کشور، موردِ گرته‌برداری دیگران قرار گرفت. گرچه موفقیت او با عروسک‌ها شروع شد و تداوم یافت و همین حالا هم او را در همین دنیای عروسکی می‌شناسیم، اما او به عنوان بازیگر هم در سینما محبوب شد؛ نه به خاطر نقش‌های جدی‌اش البته! بلکه به عنوان کمدین؛ [کمدینی که برخلاف نقش «آقای مجری»، که می‌خندد و خوش‌اخلاق است اصلاً اخلاق خوشی جلوی دوربین نداشت!] و در اکثر آثاری که بازی‌اش به چشم آمد، نویسنده هم بود. حالا او در ۶۳ سالگی، نه عروسک‌های موفق پیشین را در کنار دارد [ظاهراً بحث حقوقی مالکیت تلویزیون هم در میان است] نه حمید جبلی را که هم در تلویزیون همکار او بود هم در سینما زوج کمدی موفقی را شکل داده بودند. طهماسب، خودش مانده و خودش. این طور که مشخص است، دارد ثابت می‌کند اگر زیر سایه‌ی دوبلور بزرگی مثل ناصر طهماسب نمانده، قرار نیست زیر سایه‌ی هیچ کس دیگری هم بماند!

تماشای «مهمونی» در نماوا