مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی

پیشنهاد می‌کنم سکانس افتتاحیه سریال آکتور را در فهرستی از بهترین آغازهایِ سریال‌های خانگی/تلویزیونی قرار بدهیم؛ سرآغازی که مخاطب را امیدوار می‌کند به تماشای دنیایی دیدنی که برای او مهیا کرده‌اند. سازنده سریال موفق می‌شود حال و هوای جذابی از همان شروع کار فراهم کند و فضایی چند وجهی از موقعیتی بسازد که در آن هستیم. سکانس افتتاحیه در سریال «آکتور» مثل ستونی عمل می‌کند که بار سنگینی از ادامه داستان روی آن بنا می‌شود. هم به ما می‌گوید پیش‌فرض‌های داستانی چیست و هم این‌که آدم‌های اصلی را به ما معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که آنها در چه موقعیتی قرار دارند.

کلید دوربین که می‌خورد و تصویر باز می‌شود، ما در جاده‌ای بیرون از شهر هستیم. کناره جاده ماسه‌زاری است زیبا و خاص. در پیش زمینه تکه سنگی می‌بینیم. تکه سنگ در قسمت وضوح قاب است و پس زمینه را به صورت تار می‌بینیم. لختی نمی‌گذرد که از پشت آن تکه سنگ، آفتاب‌پرستی خودش را بالا می‌کشد و روی سنگ می‌نشیند، برای لحظه‌ای در چشمان ما زل می‌زند و بعد پایین می‌رود. انگار که بگوید من با شما کار دارم. همین اینک نمی‌دانیم چرا این آفتاب‌پرست باید اینجا باشد اما بعدا می‌فهمیم حضورش در این سکانس به چه تعبیری بوده است. دوربین او را رها می‌کند و روی ریل حرکتی موازی با جاده را پیش می‌گیرد. درست که این حرکت دوربین موازی جاده است اما کمک می‌کند که به تصویری واضح‌تر از آن چیزهایی برسیم که در جاده حضور دارند. هیبت ضد نور دو ماشین شاسی بلند در جاده را می بینیم که با فاصله از یکدیگر توقف کرده‌اند. بین آن دو ماشین مردی رقص پا می‌کند و معلوم است که دارد فضای سرخوشی را برای خودش درست می‌کند. در واقع او در حال رقصیدن با ترانه «دارم کنترلم را از دست می‌دهم» است؛ ترانه‌ای از گروه آر ای ام که در سال ۹۱ میلادی بازارهای عظیمی را تسخیر کرد و به قلب بسیاری فرو رفت. ترانه روی تصویر نیست بلکه یک موسیقی درون صحنه‌ای است چرا که از ماشینی پخش می‌شود که در جاده است. البته ما این ترانه را از همان اولین ثانیه سکانس افتتاحیه شنیده‌ایم. وقتی که دوربین به حرکتش ادامه می‌دهد پس زمینه نیز در قسمت وضوح تصویر فرو می‌رود و می‌توانیم چیزهای بیشتری را شناسایی کنیم. دوربین بدون قطع و به شکل سیال حرکت می‌کند و زاویه سر سراست‌تری با ماشین‌ها پیدا می‌کند. ترانه همچنان شنیده می‌شود و هنوز پایان نگرفته. کنار مردِ جوانِ رقصان مردی دیگر هم ایستاده که معلوم می‌شود در حال تعمیر ماشین است. فرصت می‌کنیم که به متن ترانه هم توجه کنیم. اساسا انتخاب چنین ترانه‌ای بسیار هوشمندانه است. ملودی جذاب ترانه، هم رمزآلود است و هم سرخوش. ترانه فرصتی جور کرده برای یک خوشحالی جنون‌وار. درست مثل حرکات مرد جوان که پیدا ست سرش گرم است و خوب رقص پا می‌کند. ملودی «دارم کنترلم را از دست می‌دهم» می‌گذارد که آدم از خودش بیخود شود و برود به عالمی دیگر. ترانه‌ای که شهرتی همه‌گیر دارد و قابل حدس است که جزو ترانه‌های محبوب سازنده اثر در دوره جوانی‌اش بوده. نه فقط برای او، که این ترانه‌ای است بسیار خاطره‌انگیز برای بسیاری از جوان‌های دهه نودی. به نظرم گذاشتن این ترانه در مطلع یک سریال حس خوبی از یک شروع را به آدم منتقل می‌کند. سازنده اثر می‌گذارد ترانه را به طور کامل دنبال کنیم. تا به اینجا که رسیده‌ایم تقریبا نیمی از یک ترانه چهار و نیم دقیقه‌ای را شنیده‌ایم و برای همین است که وقت داشته‌ایم تا جمله‌های درون ترانه را وارد مغزمان کنیم.

احمد مهرانفر در سریال آکتور

ترانه سکانس افتتاحیه از زندگی می‌گوید و این که زندگی از من و تو بزرگ است. ترانه از فاصله‌های انسانی و عواطف می‌گوید و این که ممکن است خواننده کنترلش را از دست بدهد و عشق پنهانش را رو کند. بعدتر یعنی در سکانس‌های پس از افتتاحیه به موقعیت‌هایی می‌رسیم که بیشتر متوجه می‌شویم چرا چنین ترانه‌ای برای شروع سریال آکتور انتخاب شده است. گویی که ترانه موقعیت‌های آدم‌های سریال را پیش‌بینی کرده است. بالاخره دوربین کات می‌زند به داخل یکی از ماشین‌ها، اما ترانه همچنان به صورت زیر صدا ادامه دارد. نگرانی راننده از توقف شان نشان می‌دهد که در جاده‌ای متروک پنچر کرده‌اند و راننده می‌هراسد که خفت‌گیری شوند. خیلی زود معلوم می‌شود نگرانی‌اش بی مورد نبوده و یک موتور با دو سرنشین که سر و وضعی خلاف دارند از راه می‌رسند و تیغ می‌گذارند زیر گلوی جوان‌های آفرودیِ بداقبال. وحشت بیشتر می‌شود و نگرانی دو چندان می‌شود. ما هم کاملا نگران‌شان شده‌ایم. جان‌شان در معرض حمله و خطر است. به نظر می‌رسد آدم‌هایی که به آنها هجوم برده‌اند به شدت خطرناک باشند. و البته در اجرای‌شان از وحشی‌گیری اغراقی وجود دارد که نخست فکر می‌کنیم بازیگران خفت‌گیر بد بازی می‌کنند اما در این مورد هم بعدا برای‌مان معلوم می‌شود راز این بازی اغراق شده در چیست.  تا این که دوباره موسیقی نجات‌بخش، پخش شده و می‌فهمیم همه چیز بازی بوده و خفت‌گیرها بازیگرانی اجیر شده برای یک سوپرایز نامزدی بوده‌اند. حالا می‌دانیم چرا نوید محمدزاده و احمد مهرانفر آن قدر غلو شده بازی کرده‌اند. برای این که بازیگران دست چندم تئاتر هستند و خیلی به بازی گرفته نمی‌شوند و به همین دلیل به چنین کاری روی آورده‌اند. می‌فهمیم که آنها پول می‌گیرند تا صحنه‌ای نمایشی را برای دیگران اجرا کنند. در واقع بازیگرانی سفارشی هستند. و هر بار به رنگی در می‌آیند. حالا می‌دانیم که چرا آن آفتاب‌پرست در شروع سکانس خودش را عیان کرده. موقیعت آنها نیز مثل خصوصیات یک آفتاب پرست است.

قرار است از این پس شاهد اجراهایی غیرحرفه‌ای توسط آنها باشیم و به این ترتیب خرده داستان‌هایی به خط اصلی سریال اضافه می‌شود. چه ایده‌ی نابی! و چه شغل جدیدی برای کارکترهای یک سریال ایرانی! از این نظر آکتور ایده‌ای اوریژینال را برای خودش کنار گذاشته است. شک نداریم که یک درام جذاب با شغل و حرفه آدم‌هایش جذاب می‌شود. بالاخره التهاب فروکش می‌کند و دوباره آدم‌های درون قاب رقص‌کنان سرخوشی‌شان را پی می‌گیرند و این در حالی است که یکی از بازیگران از گروه جدا شده و به لب دریاچه نمک می‌رود و غمگنانه گریمش را پاک می‌کند. صحنه دو لحنی می‌شود. گروهی شاد و شنگول و آدمی غمگین در کرانه. به حتم غمش از این است که جایش را اینجا نمی‌ماند و احساس می‌کند چنین نمایش‌هایی را باید روی صحنه اجرا کند. سپس هر دو نفر پول‌شان را از تهیه‌کننده/صاحبکار می‌گیرند و آماده می‌شوند تا اجرایی دیگر برای شان رقم بخورد. ما هم کنجکاویم و می‌خواهیم بدانیم سوپرایز بعدی چه جور موقعیتی می‌تواند باشد. و چون سوپرایزها همیشه جذاب‌اند، گمان داریم که «آکتور» مهمانی‌های خوبی برای‌مان فراهم کرده است. گرچه ما به عنوان مخاطب و آدم‌های درون صحنه به عنوان شرکت کنندگان، از سوپرایزهای آن دو خوشحال می‌شویم، اما می‌شود حدس زد که خود بازیگران از بودن در این موقعیت، حالش را نمی‌برند و غمگین‌اند.

تماشای سریال آکتور در نماوا