مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

الیویا کلمن هر شب در خواب یک تصویر ذهنی عجیب و غریب دارد. او می‌گوید: «عبارتی در زبان فرانسوی‌ هست که آدم‌ها موقع چرت زدن به شیواترین حالت خودشان تبدیل می‌شوند. نمی‌دانم چیست، اما خوشم می‌آید یک واژه برای آن دارند. به‌هرحال، من هم به شکلی باورنکردنی خواب می‌بینم با یک قلدر مواجه می‌شوم. این روزها فکر می‌کنم می‌توانم به طرف بگویم: “این کار را نکن، لعنتی!” اما جوان‌تر که بودم، نمی‌توانستم؛ پس در خواب می‌ایستم و سخنرانی می‌کنم و می‌گویم: “گور پدرت!” و او می‌گوید: “اوه! خیلی متأسفم!”»

کلمن از خوشحالی می‌لرزد. مایکل وارد، همبازی او در فیلم امپراطوری روشنایی (Empire of Light) که در صندلی کنار نشسته است، با صدای بلند شروع به خندیدن می‌کند. کلمن توضیح می‌دهد: «من در زندگی واقعی هیچ‌وقت این کار را نکرده‌ام، یعنی این‌طوری سخنرانی نکرده‌ام، اما با دیدن کسی که بدون هیچ مانع خودش را رها می‌کند تا حرف دلش را بزند، موهای تنم سیخ می‌شود!»

فیلم امپراطوری روشنایی

«امپراطوری روشنایی» که از ۹ ژانویه در سینماهای بریتانیا اکران شد، به کلمن فرصت داد با قدرت حرف خود را بزند. داستان فیلم در ۱۹۸۱ در شهر مارگِیت در ساحل شمالی کِنت در جنوب شرقی انگلستان روی می‌دهد. کلمن نقش هیلاری اسمال، یک زن مجرد میانسال را بازی می‌کند که مبتلا به اختلال دوقطبی است. او که تازه از بیمارستان مرخص شده و تحت تأثیر لیتیوم، خیلی ‌حس و حال ندارد، مدیر میانی یک سینما به نام «امپایر» است و رابطه نصف و نیمه مخفیانه‌ای هم با رئیسش (کالین فرث) دارد.

با آمدن استیون (وارد)، یک مرد جوان سیاه‌پوست که به‌عنوان نیروی جدید سینما استخدام ‌شده است، شرایط تغییر می‌کند. هیلاری و استیون خیلی زود با هم گرم می‌گیرند. هیلاری قرص‌هایش را قطع می‌کند، شروع به رقصیدن می‌کند و از حالت تک‌رنگ فاصله می‌گیرد. همه‌چیز عالی و بر وفق مراد است تا این که معلوم می‌شود… نیست.

اولین شکاف در یک قرار کنار ساحل هویدا می‌شود. هیلاری درحالی‌که ناگهان از ظلم مردسالارانه به خشم می‌آید، یک قلعه شنی را ویران می‌کند. کلمن با همدلی و لذت کامل می‌گوید: «او از قید و بند رها می‌شود؛ هر چیز منظم و مرتب را به هم می‌زند!»

وارد می‌گوید‌. «استیون با دیدن رفتار او دو دل می‌شود. به‌نوعی به خودش می‌گوید: “چرا این‌قدر دیوانه ‌شده‌ای؟ اوه، ما این قلعه شنی لعنتی را با هم ‌ساختیم! خیلی هم قشنگ شده است! چرا آن را خراب می‌کنی؟” این کارها واقعاً استیون را آزار می‌دهد. “ما این را ساختیم. این…”»

کلمن می‌گوید: «عالی!… زیبا!… و هیلاری عیناً آن را خراب می‌کند!… او دیوارها را خراب می‌کند! به معنای واقعی کلمه!»

روی پرده، رابطه هیلاری و استیون پر شوق و ذوق است، اما در واقعیت، پویایی این ارتباط بیشتر حالت خانوادگی دارد – شاید حتی مادر و پسری.

وارد، ۲۵ ساله که بیشتر به خاطر بازی در سریال «Top Boy» شناخته می‌شود، می‌گوید وقتی به باشگاه ورزشی چیگول می‌رفت، قدیمی‌ها (۶۰ یا ۷۰ ساله‌ها) خاطرات زیادی از کله‌پوستی‌های سیاه‌پوست اوایل دهه ۸۰ تعریف می‌کردند، کسانی که کلمن ۴۸ ساله، با ملاحظه می‌گوید احتمالاً به‌جای این که واقعاً فاشیست‌ باشند، بیشتر اهل موسیقی سکا بودند. وارد می‌گوید: «آره. خیلی از آدم‌های مسن واقعاً دوست دارند از دوران جوانی خود بگویند.»

الیویا کلمن فیلم امپراطوری روشنایی
الیویا کلمن

کلمن همدلانه می‌گوید: «این حس برای من قابل درک است.» سه سال پس از دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن، کلمن مثل همیشه ساده و بی‌تکلف است. سام مندس، نویسنده و کارگردان «امپراطوری روشنایی»، به‌خوبی او را یک «فِراری» با ظاهر یک «مینی» توصیف می‌کند. آن‌ها قبل از این که مندس در زوم از کلمن بخواهد نقش شخصیتی را بازی کند که تا حد زیادی برگرفته از مادرش، والری است، هرگز همدیگر را از نزدیک نمی‌شناختند.

کلمن می‌گوید: «هر روز از سام می‌خواستم دستم را بگیرد و احساسات مادرش را برای من توصیف کند، اما همیشه خودتان هم هستید. اگر نقش یک شخصیت عصبانی را بازی می‌کنید، بخش‌هایی از عصبانیت خودتان را پیدا می‌کنید. این کار یک بازیگر است.»

کلمن برای بازی در نقش هیلاری تا حد زیادی از مستند «زندگی مخفی روان شیدا» (۲۰۰۶) به کارگردانی استیون فرای الهام گرفت، فیلمی که در آن از افراد دوقطبی سؤال می‌شود در صورت امکان ترجیح می‌دادند این بیماری را نداشته باشند؟ کلمن می‌گوید: «همه می‌گویند نه. یک حالت استثنایی است- احساس قدرت. همه آن‌ها ورای اپیزود روان‌پریشی، احساس رهایی می‌کنند.»

او ادامه می‌دهد: «دائم به این مسئله فکر می‌کردم. این که فقط بخواهی چیزی را دوباره احساس کنی. بعد چیزی شگفت‌انگیز احساس می‌کنی؛ و بعد وارد اپیزود سقوط می‌شوی و این سقوط دهشتناک است.»

مندس می‌گوید مادر ۸۳ ساله‌اش فیلم را دید و از آن خوشش آمد. «امپراطوری روشنایی» به‌راحتی می‌تواند شما را به اشتباه بیندازد. فیلم پیشنهاد می‌دهد باید از حقیقت‌گویی بی‌قید و شرط ناشی از بیماری روانی تجلیل کرد و همچنین از مهار آن در صورت لزوم می‌گوید.

سام مندس در فیلم امپراطوری روشنایی
سام مندس

مندس می‌گوید: «حتی در کودکی می‌توانستم متوجه شوم که مادرم وقتی تحت درمان دارویی بود یا کنترل می‌شد، رو دست می‌خورد، بیشتر از سوی مردان. کنار گذاشتن دارو به مادرم اجازه داد درنهایت حقیقت را به آن‌ها بگوید. واقعاً احساس می‌کردم رفتارش قهرمانانه است. این که با صراحت می‌ایستاد و مقابله می‌کرد خارق‌العاده‌ بود؛ و باشکوه. خودِ کامل او ابراز می‌شد.»

مندس سه ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند. والری یک مادر مجرد باقی ماند و به گفته پسرش، «تلاش می‌کرد پسربچه‌ای را بزرگ کند – یک گلوله‌ سرکش از منیت و نیاز که می‌کوشید در یک محیط بسیار مردانه امرار معاش کند».

وقتی مندس ۱۱ ساله بود، او و مادرش از لندن به آکسفورد نقل مکان کردند، جایی که سام با جماعتی مانند توبی جونز که در فیلم نقش آپاراتچی سینما را بازی می‌کند، دمخور شد. جونز با لبخند می‌گوید: «سام اعتمادبه‌نفس فوق‌العاده‌ای از خود به نمایش می‌گذارد. او در جوانی هم همین‌طور بود.»

فیلم، جونز را وادار کرد در مورد این تهور تجدید نظر کند. «بسیار آگاه هستید که فیلم مبنای زندگینامه‌ای دارد و از حساسیت‌های آن باخبرید. در تعدادی از صحنه‌ها شکنندگی به چشم می‌خورد که باید به آن احترام بگذارید.»

مندس می‌گوید: «وقتی بچه هستید، با چیزی که پیش روی شماست سر و کار دارید؛ و آنچه شما را نکشد قوی‌ترتان می‌کند. آن خاطرات قطعاً برای من منبع الهام بود، اما من را به یک مراقب هم تبدیل کرد. به یک معنا برای مادرم نقش پدر را پیدا کردم.»

معنایش این بود که مندس، مادرش را «مثل یک شاهین» زیر نظر داشت. «هر تغییر کوچک: تغییر عطر، لباس، مو، آرایش می‌توانست به معنای چیزهای بزرگ باشد؛ بنابراین من خیلی سریع بزرگ شدم و شغلی را انتخاب کردم تا بتوانم محیطی ایجاد کنم که برخلاف زندگی خودم کاملاً قابل کنترل باشد.»

جونز همچنین عاشق رهایی از همه‌چیزهایی است که در فیلمنامه آمده است. «وقتی به سینما می‌روید، می‌خواهید در دنیایی باشید که درنهایت به‌نوعی معنادار است، چون بخش‌هایی که برای مقابله با آن‌ها تلاش می‌کنیم، ویرایش شده‌ است.»

بااین‌حال، مندس برخلاف فیلم‌های ظاهراً مشابه این اواخر – «روما»، «بلفاست»، «فیبلمن‌ها» – خودش را در فیلم قرار نداد؛ هیلاری فرزندی ندارد. چرا؟ مندس می‌گوید: «شما هر بچه‌ای را در هر فیلمی بگذارید، من به‌عنوان یک والد فوراً می‌گویم: “اوه نه! مشکلی برایشان پیش نمی‌آید؟” این احساس جالبی نیست که سعی کنید در تماشاگر ایجاد کنید.»

فیلم امپراطوری روشنایی

مندس بیشتر از فیلم‌های قبلی‌ خود نگران برداشت مردم از این فیلم بود: «۱۹۱۷» از پدربزرگش، آلفرد الهام گرفت؛ «امپراطوری روشنایی» حتی بیشتر به خانه نزدیک‌ می‌شود. او می‌گوید نگران بود فیلمش چیزی نباشد که مردم انتظار دارند.

و تعیین آن سخت بود: یک ماهی بزرگ، لغزنده و بلندپرواز، هم‌زمان یک عاشقانه، پرتره‌ای از فروپاشی روانی، سرودی برای محیط کار، نگاهی به تنش‌های نژادی فزاینده سال‌های اول نخست‌وزیری تاچر در انگلستان و نامه‌ای عاشقانه به سینما.

مندس روی صندلی جابجا می‌شود و می‌گوید: «فیلم سعی نمی‌کند “سینما پارادیزو” باشد، اما اگر دل‌شکسته و غمگین باشید، فیلم‌ها می‌توانند به شما کمک کنند به خودتان بیایید. من یک رمانتیک هستم. واقعاً به این نکته باور دارم. بااین‌حال می‌توان آن را به “بودن” مایل کرد: فیلم درباره جادوی سینماست.»

او فیلمنامه را – اولین فیلمنامه نوشته خودش – در روزهای اول همه‌گیری کرونا نوشت، زمانی که جنبش «زندگی سیاه‌پوستان مهم است» در اوج بود و آینده سینما و سالن‌های سینما متزلزل به نظر می‌رسید. «خانه برای من یک سالن تاریک با بازیگران و عوامل تولید بود.»

به‌علاوه، مندس که یک دختر پنج ساله به نام فیبی (از آلیسون بالسام، نوازنده ترومپت) دارد، می‌گوید: «وقتی بچه‌های کوچک دارید، همیشه به این فکر می‌کنید در مواقع آشفتگی بزرگ عاطفی در سطح جهانی، والد بودن چقدر سخت است.» او که در زمان شورش‌های بریکستون و آتش‌سوزی نیو کراس لندن یک نوجوان بود، «تغییرات صفحات تکتونیکی» را احساس می‌کرد. به گفته او، «ناراحتی‌های امروز از همان جنس هستند، اما در مقیاس بزرگ‌تر».

او فکر می‌کند این مسئله نحوه تعامل جوانان با پدر و مادرهایشان را تغییر داده است. روزی، پسر ۱۸ ساله او، جو (از کیت وینسلت) گفت، «چرا من باید گیاهخوار باشم و چرا اگر همه به این موضوع فکر نکنند، این سیاره به پایان خود می‌رسد؛ و بچه داشتن چه معنایی دارد و غیره. من در سن او اصلاً نمی‌توانستم به این فکر کنم که در یک سخنرانی بپرسم هدف از زندگی چیست! حیرت‌انگیز است که نوجوانان، حالا باید با مسائل اگزیستانسیالیستی دست و پنجه نرم کنند. من در آن زمان فقط نگران بودم مهمانی بعدی چه زمانی است.»

فیلم امپراطوری روشنایی

بازیگران فیلم خاطرات متفاوتی از سال ۱۹۸۱ دارند. کلمن، هیجان دیدن پانک‌ها هنگام خرید با مادرش در نوریچ را به یاد می‌آورد. جونز هنوز می‌تواند کله‌پوستی‌هایی را تجسم کند که به صحنه یک کنسرت گروه پلیس هجوم ‌آوردند. «جوش و خروشی بود. دوران واقعاً خشونت‌آمیزی بود. مثل کسانی که می‌توانستند شروع جنگ جهانی دوم را حس کنند، چون به نظر می‌رسید این نوع خشونت بی‌رویه در همه‌چیز نفوذ کرده‌ است.»

تام بروک که نقش نیل، معاون هیلاری را بازی می‌کند، دهه ۸۰ را در مقایسه با امروز مدلی از شفقت می‌داند. «حالا احساس می‌شود دیگر بین آدم‌ها همدلی نیست. قبلاً حس می‌شد همه به هم کمک می‌کنند. این روزها مردم می‌پرسند: “چرا باید کمک کنیم؟” به‌نوعی احساس می‌کنم اگر این سؤال را می‌پرسید، از قبل گم شده‌اید.»

تانیا مودی، بازیگر نقش دلیا، مادر استیون می‌گوید اگر سیاه‌پوست بودید، دهه ۸۰ زمانی بود که «یا دوستانی داشتید که واقعاً از شما خوششان می‌آمد و به‌عنوان یک فرد بهتان احترام می‌گذاشتند، یا دوستانی داشتید که شما را تحمل می‌کردند و درنهایت حرفی تحقیرآمیز و تخریب‌گر می‌زدند و بعد متوجه می‌شدید کجا ایستاده‌اید. من فقط فکر می‌کردم تا وقتی با کسی هستم که با من خوب رفتار می‌کند، کافی است. حالا ۵۰ ساله هستم و تمام زندگی‌ام را در بدن یک زن سیاه‌پوست گذرانده‌ام، اما همین سه سال پیش بود که فهمیدم ضدیت با نژادپرستی چیست و چه معنایی دارد.»

یک اتفاق مهم در فیلم زمانی رخ می‌دهد که یک مشتری همیشگی سینما با تحقیر با استیون برخورد می‌کند. نه خیلی صریح، اما جلوی او که طبق مقررات سینما اجازه نمی‌دهد کیسه چیپس خود را داخل سالن ببرد، کل آن را با پرخاشگری نامعمول و سر فرصت می‌خورد. از آن بدتر این که بقیه کارکنان سینما چشمان خود را به روی این رفتار توهین‌آمیز می‌بندند و ترجیح می‌دهند به‌نوعی ماجرا را فیصله بدهند. پس‌ازآن، استیون، هیلاری را سرزنش می‌کند که چرا به‌صراحت از او دفاع نکرد.

مودی می‌گوید هنوز صحبت کردن درباره این مسئله سخت است. «چه کسی می‌خواهد آن آدم باشد؟ خیلی سخت است کاملاً با کسانی که رفتار نژادپرستانه دارند روبرو شوید. به نظرم ترسناک است. من فقط در مواردی واکنش نشان می‌دهم که آشکارا به من توهین شود. در غیر این صورت، فقط می‌گویم طرف عوضی است.»

فیلم امپراطوری روشنایی

وارد می‌گوید روز بعد از فیلمبرداری صحنه چیپس، به ‌یک ‌بار در مارگیت رفت. یک جوان سیاه‌پوست دیگر وارد شد. او کت و شلوار پوشیده بود. تازه از افتتاحیه نمایشگاه تریسی امین آمده بود. «یک مرد سفیدپوست از او پرسید: “کجا بودی؟ دادگاه؟” و من خنده‌ام گرفت. خیلی ناخودآگاه است، حتی برای من به‌عنوان یک مرد سیاه‌پوست. در این شرایط خندیدن کار آسان‌تری است یا این که نخواهید درک کنید واقعاً چه خبر است. مرد سیاه‌پوست به من گفت: “برادر، نخند. خنده‌ ندارد.” و من به خودم گفتم: “گندش بزنند، ما واقعاً چنین صحنه‌ای را فیلمبرداری کردیم و من خودم همان کار را کردم.”»

کلمن در فکر فرو می‌رود. او می‌گوید فقط خودِ جوان‌ترش نبود که در مقابل قلدرها نمی‌ایستاد. تقریباً همه این کار را می‌کردند. «آدم‌ها چیزی نمی‌گفتند، یا مثلاً وقتی یک مرد مسن‌تر برای یک زن جوان مزاحمت ایجاد می‌کرد فقط نگاه می‌کردند و پا پیش نمی‌گذاشتند که جلوی او را بگیرند.»

او حالا این کار را می‌کند و نه‌فقط در خواب. «مهم است اجازه ندهیم این رفتار عادی به نظر برسد. درواقع باید همیشه بگوییم: “این درست نیست.» او مثالی دارد؟ «بله؛ مثلاً اگر یک راننده تاکسی به شما بگوید: “تعدادی از بهترین دوستان من سیاه‌پوست هستند، اما…” باید به خودتان بگویید: “اوه، خدای من. چرا باید این گفت‌وگو را ادامه دهم؟” مواقعی بود که شاید اگر کسی چنین حرفی می‌زد نادیده‌ می‌گرفتم، اما حالا می‌گویم: “می‌دانی، این درست نیست. همین حرف نشان می‌دهد شما نژادپرست هستید.”» باید به او نشان بدهید.” او می‌گوید: “آه، نه نه نه.” و شما می‌گویید: “بله هستید.” این واکنش اهمیت دارد.»

او و وارد به هم لبخند می‌زنند و برای لحظه‌ای دوباره شبیه عاشقان فیلم می‌شوند.

منبع: گاردین (کاترین شورد)

تماشای فیلم امپراطوری روشنایی در نماوا