مجله نماوا، ساسان گلفر

بسیاری، از این‌که شنیدند جایزه‌ی بهترین فیلم اسکار ۲۰۲۲ به فیلم نسبتاً کوچک و کمابیش مستقل فیلم سینمایی خارجی کودا به کارگردانی شان هدر داده شد، تعجب کردند؛ اما این اتفاق واقعاً چندان غیرمنتظره و تعجب‌برانگیز نبود. آن‌هایی که در جریان اخبار محافل سینمایی فصل اهدای جوایز بودند، حدود یک هفته پیش از مراسم اسکار شنیدند که جایزه‌ی معتبر ایروین تالبرگ بهترین فیلم انجمن تهیه‌کنندگان آمریکا که یکی از مهم‌ترین معیارها برای پیش‌بینی بهترین فیلم اسکار محسوب می‌شود، به «کودا» تعلق گرفت. منتقدان و نویسندگان سینمایی در هفته‌های پیش از مراسم اسکار از این فیلم به عنوان یکی از بخت‌های اصلی نام می‌بردند. کلایتون دیویس منتقد ورایتی در گفت‌وگو با گزارشگر سی‌بی‌اس مزیت «کودا» بر «قدرت سگ» را چنین توضیح داده است: «در رقابت اسکار این‌که فیلم بیشترین عاشقان را داشته باشد، مهم نیست. مهم این است که بیشتر مردم از فیلم خوششان بیاید.» در واقع این فیلمِ به اصطلاح حال‌خوب‌کنی است که عموم مردم می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند، بنابراین احتمال رأی دادن بیشتر اعضای آکادمی اسکار به آن بیشتر از فیلمی مانند «قدرت سگ» است که عده‌ای طرفدار پروپاقرص و عده‌ای دیگر مخالف سرسختش هستند. اما حس و حال خوب داستان تنها علت استقبال رأی‌دهندگان آکادمی علوم و هنرهای سینمایی از «کودا» نبود.

روبی (امیلیا جونز) دختر نوجوان تنها شنوای خانواده‌ای ناشنواست که با پدر (تروی کاتسور) مادر (مارلی ماتلین) و برادر بزرگترش (دنیل دورانت) در شهر بندری کوچک گلاستر در ماساچوست زندگی می‌کند. روبی آرزوی خواننده شدن در گروه کُر مدرسه را دارد؛ اما شرایط خانوادگی و اجتماعی او را خجالتی و با اعتماد به نفس پایین بار آورده است. آقای ویلالوبوس (ائوخنیو دِربِس) معلم موسیقی استعداد روبی را کشف می‌کند و او را تشویق می‌کند که به دانشگاه برود. روبی تلاش می‌کند از تدریس خصوصی رایگان او نهایت بهره را ببرد و برای امتحان ورودی آواز دانشگاه آماده شود، اما در عین حال ناچار است در کسب‌و‌کار ماهیگیری خانواده مشارکت داشته باشد، چون فقط او می‌تواند در بخش‌های از کار که نیاز به شنوایی دارد، کمک کند و خانواده‌ی او برای همین درآمد اندک هم باید با مسئله‌ی استثمار و ستم مضاعفی که بر آن‌ها تحمیل شده است، دست‌وپنجه نرم کند و ترکیب این مشکلات مانعی بر سر راه او به سوی دانشگاه پدید آورده است.

فیلم کودا

رقابت دشوار

در عنوان فیلم کودا (CODA) نوعی ایهام وجود دارد. از یک سو این عنوان سرواژه‌ای به معنای Child of Deaf Adults یا «فرزند پدرومادر ناشنوا» است و از سوی دیگر اصطلاحی در موسیقی اروپایی به معنی پاساژ یا قسمت ختم‌کننده‌ی قطعه‌ی موسیقی که گاهی بیگانه با ساختمان اصلی تصنیف است و همچنین در شعر و علم قافیه‌شناسی در ایتالیا به قطعه‌ی ختم‌کننده‌ی نوعی غزل گفته می‌شود. هر دو -یا هر سه- مفهوم به نوعی در فیلم وجود دارد که به نظر می‌رسد اولی معنا و مفهوم نزدیک و ملموس و دو دیگر معانی دور و دورتر این عنوان باشند. با این همه، همان‌طور که در ابتدای عنوان‌بندی پایان فیلم «کودا» آمده، این اثر بازسازی یا اقتباس فیلمی فرانسوی/بلژیکی با عنوان «خانواده‌ی بِلیه» (La Famille Belier) محصول ۲۰۱۴ به کارگردانی اریک لارتیگو است و به همین علت هم فیلمنامه‌ی شان هدر که اقتباسی از فیلمنامه‌ی ویکتوریا بدوس، توماس بیدگن و استانیسلاس کاره دو مالبرگ است، در بخش بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی اسکار نامزد شد و این جایزه را هم دریافت کرد. (تعدادی از تهیه‌کنندگان این دو فیلم مشترک هستند. اردوان صفایی احتمالاً ایرانی‌تبار که نام او در میان مدیرتولید‌های «کودا» دیده می‌شود رئیس شرکت وندوم پروداکشن از شرکت‌های تهیه «خانواده بِلیه» و همچنین مدیر پاته فیلمز است.) مهم‌ترین تفاوت فیلمنامه‌ی اصلی نامزد جایزه‌ی سزار با فیلم حاضر در شیوه‌ی زیست و امرار معاش خانواده است که در فیلم اصلی مزرعه دارند و در این فیلم به اقتضای جغرافیای جدید آن به ماهیگیر تبدیل شده‌اند و یکی از نقاط قوت فیلمنامه و کارگردانی فیلم «کودا» در این است که از عهده‌ی تطابق با محیط جدید به شیوه‌ای موفقیت‌آمیز برآمده است.

«کودا» در سه رشته‌ی بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نامزد اسکار شد و در هر سه رشته هم جایزه را برد. این فیلم در مراسم اهدای جوایز اسکار سال ۲۰۲۲ رقابت واقعاً دشواری را در همه‌ی رشته‌ها در پیش داشت، چون برخلاف چند سال پیش از آن که نوعی کمبود و حتی قحطی فیلم‌های فوق‌العاده بر بخش‌های پرطرفدار سینمای جهان حکمفرما بود، رقبای بسیاری در میان فیلم‌های اکران ۲۰۲۱ در پیش داشت. نُه فیلم دیگر نامزد بهترین فیلم اسکار یعنی «بلفاست»، «بالا را نگاه نکن»، «ماشین من را بران»، «تل‌ماسه»، «شاه ریچارد»، «لیکوریش پیتزا»، «کوچه‌ی کابوس»، «قدرت سگ» و «داستان وست ساید» با کنار گذاشته شدن اجباری بسیاری از فیلم‌های ارزشمند دیگر انتخاب شدند و هرکدام از ۱۰ فیلم این بخش که انتخاب می‌شد، شاید انبوهی از تماشاگران و منتقدان احساس می‌کردند به بقیه‌ی فیلم‌ها اجحاف شده است. مشکل مشابهی در سایر رشته‌های هنری این جوایز و از جمله در حوزه‌ی بازیگری و فیلمنامه وجود داشت.  

تضاد و تناسب

خانم شان هِدر که بیشتر سابقه نویسندگی و کارگردانی سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های کوتاه را دارد، در دومین فیلم سینمایی بلند (بعد از کمدی/درام «تالولا» محصول ۲۰۱۶) که نوشته و کارگردانی کرده بیشترین سرمایه‌گذاری را روی بازی‌های هماهنگ و گروهی گذاشته و در عین حال از افزودن اغراق متناسب به بازی‌های و شخصیت‌ها در لحظات خاص و به‌ویژه شخصیت‌هایی مانند فرانک رسی/پدر یا برناردو ویلالوبوس غافل نمانده است. یکدست کردن بازی‌های دو بازیگر آمریکایی کمتر شناخته شده و ناشنوا (تروی کاتسور و دنیل دورانت) و بازیگر نوجوان انگلیسی (امیلیا جونز) با مارلی متلین تنها بازیگر/ستاره‌ی فیلم که از هجده‌سالگی کم‌شنوا شده و قبلاً (برای نقش مکمل فیلم «فرزندان خدای کهتر» در سال ۱۹۸۶) برنده‌ی جایزه اسکار شده بود، یکی از دشوارترین وظایفی بود که کارگردان باید از عهده‌ی آن برمی‌آمد. علاوه بر این کارگردان موفق شده است میزانسن و بلاکینگ را به شیوه‌ای کاملاً طبیعی و متعارف در بستری واقع‌گرا و در عین حال بسیار تأثیرگذار به کار گیرد؛ اندازه‌ی قاب و زوایای درست دوربین در بسیاری از صحنه‌ها مشهود است و البته هرگز توی چشم نمی‌زند؛ مثلاً صحنه‌ی تمرین دو نفره که دو بازیگر احساس می‌کنند باید پشت‌به‌پشت بایستند و موقعیت دوربین در هر لحظه از این صحنه را به عنوان یک نمونه می‌توان در نظر گرفت. همچنین کاربرد رنگ در طراحی صحنه و لباس و هماهنگی طبیعی و نامحسوس و البته پرمعنای آن‌ها با سایر عوامل مانند تدوین را در صحنه‌ای ببینید که ویلالوبوس معلم به رنگ لباس شخصیت روبی اشاره می‌کند و در نمای بعدی این تضاد رنگ پیراهن او با محیط اطرافش هنگام دوچرخه‌سواری در ذهن تماشاگر معنایی دوچندان می‌یابد. طراحی صوتی نیز که طبیعتاً برای فیلمی با این طرح داستانی و درونمایه‌ها اهمیت حیاتی دارد، کاملاً درست و متناسب به کار گرفته شده و حاشیه‌ی صوتی فیلم، اعم از موسیقی دارای مرجع مشخص درون صحنه، موسیقی متن سوبژکتیو، دیالوگ‌ها، افکت‌ها یا حتی قطع کامل صدا بنا به ضرورت روایی و معنایی، در تمام موارد بی‌نقص، جذاب و تأثیرگذار  درآمده است.

بازی‌های تأثیرگذار چه انفرادی و چه در قالب گروه به‌ویژه در نیمه‌ی دوم فیلم هر صحنه را سرشار از بار احساسی می‌کند که گاهی سرشار از تضاد و تناقض درونی است؛ احساسی که برای موفقیت و تأثیرگذاری چنین درامی لازم است. فیلمنامه‌ی اقتباسی خانم هدر نیز سرشار از موقعیت‌های دراماتیک لازم برای خلق چنین احساس و تأثیری است و پر از لحظه‌های انتخاب دشوار و دوراهی‌های عشق و وظیفه یا خود و خانواده، همراه با واکنش‌های غیرمنتظره، اما طبیعی و منطقی شخصیت‌ها و همچنین زمان‌بندی دقیق انباشت و تخلیه تنش.

در مجموع گرچه مقتضیات زمانه و معیارهایی مانند پرداختن به نابرابری جنسیتی یا ناتوانی‌های جسمی یا پیام‌هایی سیاسی و اجتماعی همچون «منشور دفاع از حقوق مردم در مقابل دولت فدرال»، «مقابله با استثمار» یا «صدای بی‌صدایان بودن» قطعاً در استقبال اعضای آکادمی اسکار از فیلم «کودا» مؤثر بوده، اما از ارزش‌های تولیدی و هنری بی‌چون‌وچرای آن را نیز نباید غفلت کرد و هرکدام از فیلم‌های دیگر این دوره هم اگر برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم می‌شدند، احتمالاً همین جمله را می‌شد درباره‌ی آن فیلم نیز گفت.

تماشای فیلم کودا در نماوا