مجله نماوا،‌ نیما بهدادی مهر

با شنیدن نام نوید محمدزاده بیشتر ری‌اکشن‌های نسبتاً یکنواخت این بازیگر و چهره او را که همواره تداعی‌گر حالت‌هایی ثابت در کنش میمیک است به یاد می‌آوریم به‌گونه‌ای که حتی گریم نیز پوشاننده آن یکسانی ری‌اکشن‌ها در دل نقش‌های مختلف نیست. این نکته نه یک ضعف در شیوه بازیگری محمدزاده بلکه شناسه‌ای برای تعریف او به‌عنوان یک بازیگر خاص است. بازیگری که گویا نقاب نقش‌ها را بر چهره زده؛ اما از درون خود را مهیای آن نقش‌پذیری نکرده است. به‌واقع غلظت برخی نقش‌آفرینی‌ها از سوی محمدزاده تا اندازه‌ای بوده که تا مدت‌ها ویژگی‌ها و سلوک آن نقش در وجودش ته‌نشین شده و با هر بار نقش‌آفرینی تازه گویا صرفاً آن نقاب و ماسک روی چهره عوض می‌شود؛ اما صدا و ری‌اکشن‌ها کمابیش یکسان است. به بهانه ایفای نقش در سریال «آکتور» درنگی بر برخی از مهم‌ترین بازی‌های نوید محمدزاده داشته‌ام.

۱۰/ پاشا – «لانتوری»: یک عاصی ناهنجار

داستان مشهور اسیدپاشی بر صورت یک دختر در سال ۱۳۸۳ دست‌مایه‌ای برای ساخت فیلم تلخ «لانتوری» می‌شود. فیلمی که اگرچه تلاش دارد تا نگاهی عمقی به فاجعه رفتاری اسیدپاشی در جامعه‌ای متشنج بیندازد؛ اما سطح رویکردش از یک بیانیه تصویری ژورنالیستی فراتر نمی‌رود. در این فیلم دسته‌ای تبهکار که به لحاظ قد به برادران دالتون در انیمیشن لوک خوش‌شانس شباهت دارند گرد هم جمع شده‌اند تا حق خود از بی‌عدالتی‌های موجود را بازستانند.

پاشا (نوید محمدزاده) سردسته این باند تبهکار، جوانی است پر از چالش‌های تربیتی، حفره‌های روحی و حسرت‌های درونی که با دیدن مریم روزنامه‌نگار و کنشگر اجتماعی با بازی مریم پالیزبان به او علاقه‌مند می‌شود.

مریم بارها پاشا را از خود می‌راند بااین‌وجود پاشا نه‌تنها کوتاه نمی‌آید؛ بلکه هر بار مصمم‌تر به سراغ مریم می‌آید؛ اما در آخرین ملاقات و وقتی مریم قاطعانه پاسخ منفی می‌دهد پاشا در جنونی از پیش فکر شده بطری اسید را روی صورت مریم می‌ریزد و می‌گریزد.

برخورد فیلم با پدیده متأسفانه شایع شده اسیدپاشی از یک بیانیه اعتراضی پیشروی نمی‌کند و صرفاً تصویری دراماتیک و سینمایی از این بحران بدون بررسی عمیق زمینه‌های تربیتی و روان‌شناختی بروز چنین بزه خطرناکی ارائه می‌شود. اگرچه فیلم با همین رویکرد می‌تواند اشک خوبی از مخاطبانش بگیرد؛ اما در رده فیلم‌های مانای اجتماعی که بعدها به آن ارجاع شود قرار نمی‌گیرد.

طراحی چندبعدی گریم در این فیلم بر صورت مریم پالیزبان که نمایه‌ای تلخ از مصیبت هولناک اسیدپاشی در زیست زنان را تداعی‌گر است، همسویی خاصی با خوفناکی رفتار لجام‌گسیخته، نفسانی، هوس‌آلود و بدون پشتوانه‌های معرفتی پاشا می‌یابد و آسیب‌های رشد قارچ‌گونه افرادی را نشان می‌دهد که تنها به خود و خواسته‌هایشان می‌اندیشند و جهان تا هنگامی برایشان زیباست که بر مدار اهداف و آرزوهایشان بچرخد و زمانی که کائنات به آنها پاسخ منفی دهد غضب انتقام خود را در رفتارهایی نمایه می‌کنند که سراسر جنون‌آمیز و ضداجتماعی است. اسیدپاشی پاشا بر صورت مریم به‌واقع پاشیدن گدازه‌هایی سوزان از درون پر سودای پسر جوانی را تداعی می‌کند که آداب زیستن عاطفی و اجتماعی را نیاموخته و نت‌های پیانوی او خارج از کوک انسانیت ریتم گرفته است.

۹/ خسرو پارسا – «خشم و هیاهو»: ویترین عشق و هوس

رویکرد سینمای اجتماعی ایران به پرونده‌های مشهور قضایی گاه چنان ویترینی و بدون سویه‌های آسیب‌شناسی عمل یا بزه صورت می‌گیرد که رد آن فیلم را در خاطره ذهنی مخاطبان کم‌رنگ جلوه می‌دهد حال‌آنکه منبع اصلی ساخت چنین فیلمی همچنان در ذهن جامعه جلوه دارد.

فیلم «خشم و هیاهو» برداشتی سینمایی از ماجرای جنجالی اتفاق افتاده برای مهاجم اسبق پرسپولیس و تیم ملی است که البته نگاهی ویترینی به آن رویداد دارد. شخصیت خسرو پارسا در این فیلم همان دیونیسوس آشنای کهن‌الگوی یونگ است که آن‌قدر در گوش یک زن ترانه عاشقانه می‌سراید که او را غرق در عالم ارتباط با خود می‌کند.

بدیهی است جنون عاشقانه منتج از چنین ارتباطی چگونه آن زن شیدا را به یک قاتل بدل می‌سازد و در دادگاه محاکمه همان زن آنچه خسرو پارسا از خود نمایه می‌کند تصویری از لذت‌گرایی عرفی برخی از مردان است. به‌واقع پاسخ خسرو در دادگاه برای قانونی جلوه‌دادن ارتباط لذت‌جویانه خود با یک زن بیشتر همان سطحی‌نگری آشنای یک مرد فرصت‌طلب را تداعی‌گر است که برای سرپوش‌گذاشتن بر هوس‌های خود از شرع مایه می‌گذارد و بدین‌گونه یک دستور فقهی مشخص برای اجرای سنتی اجتماعی را با همان کلام خود گویا به سخره می‌گیرد و تلقی کاریکاتوری از آن را نمایه می‌کند.

۸/ شاهین – «مغزهای کوچک زنگ‌زده»: یک مجنون

برداشت اشتباه و رایجی در تحلیل بازیگری صورت می‌پذیرد با این وجه که گاه برخی نقش‌های خوش گریم که جلوه‌مندی بیشتری دارند سبب بهتر دیده‌شدن بازیگران می‌شود حال‌آنکه اجرای آن بازیگر در دل آن نقش چیزی فراتر از استانداردهای پیش‌تر تجربه شده در کارنامه‌اش نیست. نقش شاهین در فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» چنین موقعیتی در کارنامه نوید محمدزاده دارد. گریم عجیب‌وغریب نقش و صورت دفرمه این بازیگر سبب شده تا برخی به‌اشتباه از درخشش محمدزاده در این نقش بگویند حال‌آنکه ری‌اکشن‌ها، نگاه مات و خیره و نوع بیانی که در این نقش وجود دارد به تجربه‌های قبلی این بازیگر ارجاع می‌دهد و رویش شکوفه‌ای نو در بازیگری او محسوب نمی‌شود. بااین‌وجود به دلیل جایگاه دراماتیک نقش در حوادث و رخدادهای فیلم، این نقش‌آفرینی از جمله حضورهای تأثیرگذار محمدزاده محسوب می‌شود.

۷/ سرگرد جاهد – «سرخ‌پوست»: یک زندانبان

موقعیت تراژیک ارتباط زندانبان و زندان همانند کاشف سمی است که می‌داند خود از آن نمی‌خورد؛ اما از تأثیر مرگبارش بر دیگران آگاه است. سرگرد جاهد یک زندانبان خشک و مقرراتی است که در بزنگاه انتقال زندانیان به زندان جدید متوجه غیب شدن یک زندانی می‌شود. او که همواره در بیرون چاردیواری زندان بوده است هنگامی که در گشت‌های مداوم از زندان برای پیداکردن زندانی غایب در یک سلول گیر می‌افتد همان وضعیت کاشف سم را تجربه می‌کند. یعنی در چنین موقعیتی سرگرد جاهد از نزدیک با حس و حال زندانیان دربند آشنا می‌شود و حضور ولو کوتاه او در سلول شاید در تصمیم نهایی‌اش برای رهاکردن زندانی در جایگاه مخفی درخت اعدام و نادیده‌گرفتن او تأثیرگذار است. یعنی او متوجه میل به رهایی آن زندانی و تراژدی زندگی‌اش می‌شود و در تصمیمی برخلاف همه اصول و مقرراتی که به آن پایبند است، به قانون ارتباطات انسانی و زنجیره تألمات و تعلقات اهمیت می‌دهد.

۶/ نوری – «قورباغه»: هیپنوتیزم بزه

شخصیت نوری به‌نوعی تداعی‌گر کهن‌الگوی مفهومی مغز جنایت است. یعنی فردی که دایره‌ای از بزهکاری و جنایت را سروشکل می‌دهد و سربازان اجرای ایده‌های خود را با هیپنوتیزم در مدار این دایره وارد می‌کند. البته باوجوداینکه شمایل نوری در سریال «قورباغه» کاریزمایی از یک تئوریسین را از او بر می‌سازد؛ اما او بیشتر یک کارگردان بزه است که با هیپنوتیزم و تسلط بر افکار دیگران می‌تواند منویات خود را به‌پیش ببرد. به‌واقع نوری بر مبنای المان‌های روان‌شناختی تداعی‌گر یک فرمانروای بدبین است که در قلمروی حکمرانی خود به هیچ فردی حتی از نزدیکانش اعتماد ندارد و دایره‌ای بزرگ می‌سازد از حریم امنی که قرار است برای او یکتایی و قدرت بسازد؛ اما حباب چنین حلقه و زنجیره‌ای که خالی از اعتماد شکل گرفته سرانجام می‌ترکد و نوری نیز اسیر مرگ می‌شود تا داستان زیستن او مثالی از توهم پوشالی جاودانگی بشر در جهان فانی باشد.

۵/ نوید – «عصبانی نیستم»: ستاره‌ای ندرخشید

شخصیت نوید در فیلم «عصبانی نیستم» در سه ساحت قابلیت تحلیل دارد. ساحت اول دانشجو بودن اوست. نوید دانشجویی ناآرام است، سکوت در قبال برخی ناهنجاری‌ها و اتفاقات را بلد نیست و البته برخلاف این روحیه ضد سیستمی، بیشتر فردی درون‌گراست. درونی آتشفشانی و ملتهب دارد و تنها مرهمی که بر این التهاب درونی‌اش اثرگذار است شخصیت ستاره است.

نوید با ستاره خوش است؛ با او به سینما می‌رود، به پارک می‌رود، تفریح می‌کند. در یک‌کلام ستاره تنها روشنایی‌بخش آسمان تاریک و سوت‌وکور زندگی‌اش است. او یک عاشق ملتهب و معترض است. پس دومین ساحت تحلیل پیرامون شخصیت نوید، عاشق بودن اوست.

اما مهم‌ترین ساحتی که باید نوید را در قالب آن بررسی کرد سیمای یک معترض است. او در این وجه، به‌مثابه یک آنارشیست عمل می‌کند. روحیه ملتهبش، شرایط اجتماعی وخیمش پس از ستاره‌دار شدن در دانشگاه، شرایط اقتصادی بغرنجش پس از جواب ردی که از پدر ستاره می‌گیرد و در نهایت پاسخ منفی ای که از همه در قبال تقاضای کار می‌شنود درون ملتهب او را فرو می‌پاشاند و گدازه‌هایی از تصمیمات ناشی از هیجان، اعتراض، خشونت و عصبیت از درونش فوران می‌کند.

برای او زندگی بدون ستاره بی‌معناست پس پدر ستاره را که مانع جدی رسیدن او به عشقش است، می‌کشد. این خشونت نهایی که حاصلی است از ناکامی‌های متعدد نوید، با سکانس گزنده پایانی (در نسخه اصلی) به اوج می‌رسد و به‌جای تاج فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، طناب دار زینت‌بخش پایان تلخ زندگی نوید می‌شود. گویی او هم به این باور رسیده بود که یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه.

۴/ محسن – «ابد و یک روز»: یک معتاد خانواده‌دوست

محسن در فیلم «ابد و یک روز» یک مفلوک تمام‌عیار و معتاد حقیر است. اما آن نکته که او را در ذهن مخاطبان ماندگار می‌کند سویه‌ای از خانواده دوستی اوست که در جمله مشهور نرو سمیه بازتاب می‌یابد. در حقیقت محسن نمایه‌ای از معتادانی است که با وجود غوطه‌ور بودن در فلاکت اما همچنان خانواده دوستی در رگ‌هایشان جاری است.

از سوی دیگر در خیل نقش‌های برجای‌مانده از تیپ معتاد، شخصیت محسن بازتابی از احساس شهودی فلاکت در چنین تیپی است. یعنی اگر سویه‌های رفتاری و سلوک زیستی اعتیاد در دیگر نمونه‌های آشنای این تیپ مانند سید رسول در «گوزن‌ها»، آتقی در «آینه عبرت» یا نادر پرور در «بزنگاه» قابل مثال‌زدن است؛ اما بی‌شک تراز فلاکت و حقارت یک فرد معتاد در کنش‌های محسن بازخوردی عیان یافته است.

۳/ موسی – «بدون تاریخ بدون امضا»: تراژدی فقر

مهم‌ترین بزنگاه در فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» که عیار دیگری از کیفیت بازیگری نوید محمدزاده نشان داد سکانس هنرنمایی او در مرغداری بود. بی‌شک اتمسفر اندوهی که این بازیگر از طریق میمیک و فیزیک می‌پراکند و اشکی که از مخاطب می‌گیرد تراز مهمی در تعیین ظرفیت‌های نوید محمدزاده در ایفای نقش‌های پرسوزوگداز است.

در فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» تراژدی فقر بر صورت مخاطبان سیلی می‌زند و شخصیت موسی با بازی نوید محمدزاده چنان در بازنمایی فلاکت تراژیک فقر موفق است که بعید است مخاطبی این فیلم را تماشا کند و به همراه موسی اشک نریزد. به‌واقع روضه تصویری موسی در سکانس مرغداری یک بازنمایی سوزناک از تراژدی مهم فقر در جامعه ایران است که بسیار عیان و کریه رخ نمایان کرده و سفره‌های زندگی را از لاشه‌ها و دورریختنی‌هایی پر کرده که فقر را نمایه می‌کند. سفره‌ای که نان‌خشکی نیز برای خوردن در آن پیدا نمی‌شود و بدن‌هایی که از فرط سوءتغذیه چنان به نیستی و تباهی رسیده‌اند که تلنگری برای فروپاشی و مرگشان کافی است.

۲/ مسعود سازگار – «خفه‌گی»: آئین قتل

آنچه شخصیت قاتل در فیلم «خفه‌گی» را متمایز می‌کند خونسردی و آرامشی است که هنگام طراحی و اجرای قتل‌ها از خود بروز می‌دهد. به‌واقع شخصیت مسعود سازگار یک جانی روان‌پریش معقول است که در ظاهر تداعی‌گر فردی سالم است؛ اما در باطنش اهریمنی نهفته دارد که قتل را بو می‌کشد و بلد است که چگونه آن را به شکل یک آئین اجرا کند. نوید محمدزاده در یک اجرای بی‌نقص از شخصیتی دوقطبی و به‌شدت خطرناک به نام مسعود از جهان آشنای بازیگری خود فاصله می‌گیرد و در هیبتی از هوش سیاه، شوالیه تاریکی و اهریمن اجتماعی فرو می‌رود.

او در یک بازنمایی سینمایی هنرمندانه، موفق به یادکرد قاتل باهوش و چیره‌دست ادبیات کلاسیک پلیسی می‌شود و سویه‌هایی از ادراک بومی را به چنین شخصیتی می‌بخشد. یعنی فردی که در ظاهر یک موقر تمام‌عیار است و در میان جمع مانور عقلانیت می‌دهد؛ اما در باطن یک قاتل اهریمن‌خوی است که می‌داند چگونه طعمه‌های خود را در یک زنجیره به هم برساند و از آنها شکارچی و شکار بسازد.

۱/ علی – «آکتور»: نقاب بازیگری

علی همتی در سریال «آکتور» همان نقشی است که بسیاری از بازیگران آرزوی ایفای آن را دارند. دلیل این آرزومندی را می‌توان در سلوکی از زیست هنرپیشگی در دل این نقش دید. یعنی علی همتی از دل همه گریم‌هایی که روی صورتش نشسته یا موقعیت‌هایی که در آن قرار گرفته، تلاش دارد تا تلاشی نوین و تأثیرگذار از بازیگری را نمایه کند. نوید محمدزاده با ایفای نقش علی همتی و نقش‌پذیری‌های متعددش در سریال آکتور، به قله‌ای از بازیگری نزدیک شده که بازیگران نام‌آشنایی چون بهروز وثوقی، اکبر عبدی، پرویز پرستویی و خسرو شکیبایی پیش‌ازاین با اجرای نقش‌های جذاب در آن جای گرفته‌اند. به‌واقع سریال «آکتور» فرصتی است تا نوید محمدزاده همه داشته‌های درونی‌اش از هنر بازیگری را عیان کند و قدرت انعطاف خود در نقش‌پذیری و میزان انطباق خود با گریم را به منصه ظهور برساند.