وقتی از تئاتر صحبت می‌کنیم، یاد بهرام بیضایی می‌افتیم که تاریخ زنده تئاتر ایران است. وقتی از سینما صحبت می‌کنیم، یاد بهرام بیضایی می‌افتیم که از تئاتر وارد سینما شد و با جادوی خاص و منحصربه‌فرد خودش، تاریخ سینمای ایران را هم زیرورو کرد.
تئاتر ایران، همیشه با آدم‌های درخشانی چون بیضایی حیات دوباره یافته است. اینکه امروز، مخاطب نه‌چندان تئاتر دوست، برای دیدن نمایش می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد صف می‌کشد، از ناخودآگاهی سرچشمه می‌گیرد که خود مدیون بهرام بیضایی‌ها است.
اما مقایسه کارگردان می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد، همایون غنی زاده، با بهرام بیضایی، قیاس مع‌الفارق است.
غنی زاده در هیچ قسمت از کار و زندگی هنری‌اش، نه شبیه بیضایی بوده و نه تلاش کرده شبیه او باشد. صرف اشتراک پلت فرم اصلی کار این دو، نمی‌توان انتظار داشت که غنی زاده هم با همان رویکرد بیضایی وارد سینما شود. اصلاً جذابیت کار غنی زاده هم همین است، اینکه کارش، نمایشش و حرف‌هایش، در تئاتر، از فرهنگ دیگری می‌آید که کوچک‌ترین نزدیکی که به کار و نمایش و حرف‌های بیضایی ندارد. غنی زاده در فردیت خود، به کلیت تئاتر وابسته است و این مسیر فردی و مستقل شخصی هم هست که اولین اثر سینمایی غنی زاده، مسخره باز را متفاوت می‌کند و همچنین جذاب.

همچنین بخوانید:
مسخره‌باز – بیایید دورهم جمع شویم و با بلاهت خودمان عشق و حال کنیم!

غنی زاده در مسخره‌باز، همان مسیری را ادامه می‌دهد که در تئاتر داشت، اما به شکل کاملاً سینمایی آن. مسخره باز ادای یک فیلم قصه‌گو و سرگرم‌کننده را درنمی‌آورد، برعکس همه فیلم‌های قصه‌گو و مثلاً سرگرم‌کننده‌ای که در آخر بیننده را ناامید می‌کنند، اما درنهایت، قصه عجیب‌وغریبش را تعریف می‌کند و با تکنیک‌های سینمایی‌اش، بیننده را همراه می‌کند و اگر اسم این سرگرم کردن بیننده نیست، پس چه نامی می‌توان بر آن گذاشت؟
مسخره باز روایت دانش (صابر ابر)، است که در پرورشگاه بزرگ‌شده است و از همان کودکی عاشق سینما بوده است و در همان پرورشگاه به خاطر آرزوهای بلندش لقب مسخره‌باز گرفته است. دانش در یک سلمانی در کنار کاظم آقا (علی نصیریان) که درگذشته عشقش را به سرگرد کیانی (رضا کیانیان) باخته است و شاپور (بابک حمیدیان)، یک فعال سیاسی سابق که با لو دادن بقیه جان سالم به دربرده، کار می‌کند و شب‌ها تمرین بازیگری می‌کند. قصه مسخره باز وقتی اوج می‌گیرد که مانفرد(داریوش موفق)، مشتری سلمانی و یک چهره‌پرداز، از سلمانی درخواست می‌کند که موهای بلندی را که کوتاه می‌کنند به او بفروشند. شروع قتل‌ زن‌های گدا در شهر و پیدا شدن جسدشان با سر تراشیده، قصه دانش را به سمت دیگری می‌برد، اما رؤیای بازیگر شدنش را خیر.

مسخره باز

مسخره باز یک فیلم کلاژ یا تکه‌دوزی است. خرده روایات پراکنده، ارجاعات و بازسازی صحنه‌های مهم تاریخ سینمای جهان و حتی ایران، باعث می‌شود که مسخره باز در کلیت خود، فاقد یک روایت منسجم باشد، اما در عین پراکندگی، منسجم است. این پارادوکس و تناقض هم به آگاهانه بودن پراکندگی و پرداخت تکه‌دوزی شده در روایت برمی‌گردد. غنی زاده، به برخی آثار سینمایی از «کازابلانکا» تا «بیل را بکش»، ارجاع می‌دهد، برخی صحنه‌ها و لوکیشن‌ها را عیناً بازسازی می‌کند و حتی در اواخر فیلم به سراغ آخرین نمایشش بر روی صحنه می‌رود و تیراندازی در می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد را عیناً در فیلم بازسازی می‌کند. اما آنچه مسخره‌باز را از تبدیل‌شدن به یک فیلم تئاتر محض دور نگاه می‌دارد، نگاه سینمایی و استفاده از تکنیک‌های سینمایی است. فیلم با یک ضرباهنگ تند شروع می‌شود، موقعیت‌های کوتاه و تک پلان‌هایی که پشت‌هم می‌آیند و کاراکترها و فضای رویدادها را معرفی می‌کنند و بیننده را مجبور می‌کنند، یک‌لحظه چشم از پرده برندارد. درواقع غنی زاده، با به‌کارگیری تکنیک‌های سینمایی، مثل تدوین با ریتمی تند، دوربینی که حرکات ریتمیک دارد، مثل چرخشش با کاراکترها، و ایجاد ضرباهنگی در عناصر قابش، مثل هماهنگی لرزش دست کاظم آقا با حرکت پنکه سقفی، هم تک‌تک عناصری که در اختیار دارد را برای یک روایت دراماتیک به کار می‌گیرد و هم باعرضه نماهایی عجیب و نامتعارف قصه ابزورد و فانتزی‌اش را به‌پیش می‌راند و درنهایت، با این شگردهایی که آگاهانه به کار گرفته‌شده‌اند، ناخودآگاه بیننده را درگیر می‌کند تا کاملاً و تمام‌قد، قدم در وادی پست‌مدرن در سینمای ایران بگذارد.

رضا کیانیان

در مسخره باز با یک دکوپاژ بی‌نظیر طرف هستیم، دکوپاژی که گرچه ازلحاظ فنی بر روایت غالب می‌شود، اما خود را بر آن تحمیل نمی‌کند و همراه آن پیش می‌رود تا قصه عجیب و نه‌چندان ساده مسخره‌باز هم‌چشم نواز باشد و هم دراماتیک؛ به همین دلیل است که مسخره باز صرفاً یک تئاتر فیلم شده نیست. وقتی از تمام ظرفیت‌های موجود سینمایی در عناصر در اختیار فیلم‌ساز به این خوبی و در جای خود استفاده می‌شود، تئاتر نامیدن یک فیلم به دلیل پیشینه فیلم‌سازش، بی‌رحمی و بی‌انصافی است.
روایت مسخره باز همان‌طور که گفتیم مغلوب تکنیک‌های بی‌شمار فیلم‌سازی نمی‌شود؛ فیلم بار معنایی خود را از اولین سکانس که با دکلمه دانش شروع می‌شود تا پایان حفظ می‌کند، از مسیر اصلی‌اش منحرف نمی‌شود و این حرف‌ها با سکانس بی‌نظیر پایانی، زیرآب، که شبیه رجعتی به ابتدای قصه است را به مقصد می‌رساند.
مسخره باز بااینکه یک روایت بی‌زمان و بی‌مکان است، اما این قابلیت را دارد که در هر برهه‌ای از تاریخ ایران معنا یابد. از کودتای مصدق تا شلوغی‌های سال 88 و حتی امروز، می‌توان برای قصه مسخره باز بعد زمانی متصور شد و این عمق حرف‌هایی است که غنی زاده در مسخره‌باز می‌گوید.

مسخره باز

به‌عبارت‌دیگر، بی‌زمانی و بی‌مکانی فیلم، غنی زاده را از پرورش یک فرهنگ جاری برای روایتش بازنمی‌دارد؛ همین فرهنگ جاری با عاریه گرفتن از عناصر فرهنگ‌عامه، به فیلم هویت می‌بخشد و آن را از یک شعبده‌بازی تکنیکی دور نگاه می‌دارد.
اما انتقاد اصلی که می‌توان به مسخره باز وارد کرد، عدم اصالت در ایده و پرداخت است. دکوپاژ غنی زاده زیادی فرنگی است و حتی در ایده هم، محتاطانه، از روایتی کاملاً بومی حذر می‌کند. غنی زاده در مسخره باز نگاهی جشنواره‌ای دارد و باوجوداینکه به علی حاتمی و «هزاردستان»، ارجاع می‌دهد، علی حاتمی که سینمای ملی ایران را احیا کرد، اما رویکرد ملی و بومی ندارد و اثری مستقل از سینمای ایران به نظر می‌رسد.
بااین‌همه، مسخره‌باز برای اولین فیلم یک فیلم‌ساز جوان، آن‌قدر خوب و خوش‌ساخت است و آن‌قدر فکر شده است که می‌تواند با آثار فیلم‌سازان پرکار و قدیمی سینمای ایران، ازجمله مانی حقیقی که او هم در «اژدها وارد می‌شود»، رویکرد مشابهی دارد نه‌تنها برابری کند، بلکه از چنین آثاری پیشی می‌گیرد. مسخره باز یک کمدی ابزورد و به معنای کلمه فانتزی است که با جلوه‌های بصری ویژه حرفه‌ای، قصه‌ای جذاب و تکنیک‌های سینمایی جسورانه و منحصربه‌فردش، می‌تواند حتی بیننده عادی سینما را هم جذب کند و این دقیقا، همان چیزی است که سینمای کمدی و طنز ایران به آن احتیاج دارد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.