مجله نماوا، گلاره محمدی

غزاله (مهتاب ثروتی) هرچه بیشتر پیش می‌رود، پیچ و خم‌های داستان اضافه می‌شود، هرچه تلاش می‌کند به پاسخی در مورد چگونگی کشته شدن برادرش برسد، نه تنها با انسان‌های جدید و ناآشنا مواجه می‌شود بلکه کم‌کم بیننده را به این باور می‌رساند که مسئله مرگ مرتضی (برادرش) شاید تنها بهانه‌ای است برای روایت آنچه تاکنون از او و خانواده‌اش نمی‌دانستیم. به بیان دیگر کارگردان می‌کوشد با نگاهی روانشناختی به خانواده غزاله و روابط حاکم بر آن، نقش تک‌تک شخصیت‌ها و تاثیر آنها بر روند زندگی یکدیگر را بررسی کند و در نهایت نتیجه منجر به غافلگیری مخاطب شود. اتفاقی که در قسمت «اتاق فرار» به درستی و با نهایت جزئیات شاهدش بودیم.

«مترجم» درامی رازآلود است که در هر قسمت برای بیننده‌اش نکات جدید و گاه شگفت‌انگیزی برای ارائه دارد؛ برای مثال درک شما در قسمت‌های ابتدایی از شخصیت غزاله و نسبت آن با خواهرش (مارال بنی‌آدم) چه بود؟ کدامیک موجه به نظر می‌رسید و کدام یاغی؟ حالا و پس از پخش ۹ قسمت آیا نظرتان با قبل یکی است؟ یا در مورد نقش مادر (مهرانه مهین‌ترابی) و تاثیر رفتارش بر زندگی فرزندانش آنچه در ابتدا شاهد بودیم یا حتی به شکل ذهنی انتظار داشتیم که اتفاق بیفتد، بسیار دورتر از چیزی است که حالا با شگفتی تماشایش می‌کنیم و به گمانم این مهمترین ویژگی سریال است که آن را از نمونه‌های مشابهش متمایز می‌کند. موضوعاتی با مایه‌های روانشناختی همیشه از دغدغه‌های بهرام توکلی بوده، از «پرسه در مه» تا «بیگانه» و از «آسمان زرد کم‌عمق» تا «اینجا بدون من». در «مترجم» نیز با ارجاع به کودکی و آنچه بر سر شخصیت‌هایِ اثرگذار داستان آمده، اهمیت این موضوع را برای سازنده اثر می توان مشاهده کرد. علاقه‌مندیِ توکلی به ابعاد روانشناختی اثرش تا جایی پیش رفته که در این مجموعه یک روانکاو (پریسا خواهر مرتضی با بازی مارال بنی آدم) نقشی پررنگ و کلیدی در داستان دارد، او که در قسمت‌های ابتدایی شخصیتی آرام و منطقی را به نمایش می‌گذارد با پیشرفت قصه و روشن شدن ابعاد مختلف داستان، موقعیتش تغییر می‌کند و در مواجهه با لایه‌های پنهانِ شخصیتش، موجب تعجب بیننده می‌شود. شاید به همین دلیل است که در دل پیچیدگی‌های داستان مخاطب با خودش فکر می‌کند در پس روایتی که شاهد آن است موضوعی مهم‌تر و صد البته پیچیده‌تر مستتر شده باشد، شاید همه آنچه به تصویر کشیده شده برای بیان مسئله‌ای بزرگ‌تر، عمیق‌تر و تکان‌دهنده‌تر است، شاید در قسمت بعدی هرچه در این قسمت دیده این نقض شود و … همین آشنایی‌زدایی راز موفقیت و عامل محرک بیننده برای قسمت‌های بعدی است.

نکته دیگر سبک روایی اثر و انتخاب نریشن برای توضیح صحنه‌ها، ارتباطات و روایت داستان است. ریتم تند داستان در کنار جزئیاتی که کم هم نیستند این احتمال را به وجود می‌آورد که در لحظاتی ارتباط تماشاگر و داستان قطع شود یا از سیر تحولات جا بماند. در چنین شرایطی گفتار متن به کمکش می‌آید و می‌تواند مجدداً به فضای قصه بازگردد. با شنیدن و پیگیری نریشن، تماشاگر خود را به دست آنچه می‌شنود می‌سپارد و با گوینده همراه می‌شود و این همراهی به او امکان می‌دهد تا آنچه شنیده را تصور کند، پس دنیای ذهنی‌اش سروشکلی از جنس نریشن می‌گیرد تا آنجا که با بازگو شدن بخشی دیگر از زاویه دید شخصیتی دیگر غافلگیر شده و می‌بایست دوباره همه چیز را از نو بسازد. این مهم باعث می‌شود ذهنیت بیننده همواره خلاق بماند و نتواند از پیش تمام اتفاقات ساده و پیچیده و ریز و درشت را با یک فرمول مشابه پیش‌بینی کند.

در یک نگاه کلی مخاطبِ این روزهای شبکه نمایش خانگی برای انتخاب آنچه می‌خواهد به تماشایش بنشیند و داستان آن را دنبال کند، گزینه‌های زیادی دارد و از این میان قطعاً به سراغ مجموعه‌ای می‌رود که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد یا حتی حرفی به ظاهر ساده و تکراری را در قالبی نو بیان کند. «مترجم» همه این ویژگی‌ها را در خود دارد؛ هم قصه‌ای بکر و جذاب، هم قالب روایی متفاوت، هم طراحی صحنه و فیلمبرداری کم‌نظیر و هم بازیگران تازه نفس و حرفه‌ای که نوید آینده‌ای درخشان را می‌دهند. پس می‌توان گفت بهرام توکلی با هوشمندی قصد داشته ذائقه مخاطب امروزی را تغییر دهد و به برقراری ارتباطی دوسویه میان تماشاگر و اثرش امیدوار بوده است.

تماشای «مترجم» در نماوا