مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

امیر جعفری تا پیش از آنکه با نقش فرید در سریال «بدون‌شرح» و هنرنمایی در فیلم «نان و عشق و موتور هزار» در نقش شهروز بدرخشد و برای مخاطبان عام به چهره‌ای آشنا بدل شود برای همه تماشاگران حرفه‌ای تئاتر بازیگری کارکشته و مطرح به شمار می‌رفت که جوایز مختلفی به دست آورده بود.

بازی در «بدون شرح» به‌مانند سکوی‌پرتابی برای او بود که در نقشی کمدی درخشید و درعین‌حال با ایفای کاراکترهایی چندوجهی و جذاب در سریال‌هایی چون «میوه ممنوعه» و «زیر هشت» توانست تا قدرت بازیگری خود را نمایان کند. به بهانه هنرنمایی در «سگ بند» به فرازهایی مهم از کارنامه بازیگری او می‌پردازم.

۱۶/ فریدون عیاران – «سگ بند»: کاریکاتوری از یک خرده قاچاقچی

ایفای شخصیت‌های پیش‌پاافتاده و به‌ظاهر ساده نیز برای خود اصول و ضوابطی دارد. نقش فریدون عیاران در فیلم «سگ بند» ساخته مهران احمدی از نمونه چنین نقش‌آفرینی‌هایی است که در کارنامه امیر جعفری چندان پراهمیت جلوه نمی‌کند اما همین نقش‌آفرینی به‌ظاهر ساده هم نشان‌دهنده قدرت و انرژی بالای بازیگری امیر جعفری است. به‌واقع او نبض کاریکاتوری این نقش را کاملاً گرفته و با ادراک بالای خود تصویری از یک خرده قاچاقچی بومی را به باور مخاطبان رسانده است.

۱۵/ بهروز – «آخرین روز ماه»: شیادی که رستگار شد

در کلیت کارنامه بازیگری امیر جعفری با ماهیت کاریکاتوری بسیاری از نقش‌ها روبرو می‌شویم که از سوی او به‌درستی درک و به‌اندازه اجرا شده است. نقش بهروز در فیلم «آخرین روز ماه» ساخته منوچهر هادی به دلیل بازنمایی نمادین کلامی مشهور از امیرمؤمنان علی مرتضی دارای رگه‌هایی انتقادی نسبت به سبک زندگی طبقه‌ای اقتصادی و نوظهور در جامعه ایران طی دهه‌های ۷۰ و ۸۰ تحت عنوان نوکیسه‌ها و مترفین است. به‌واقع شخصیت بهروز در این فیلم نماینده گفتمان اصالت نفع است که بر مبنای بینش پیروان چنین گفتمانی، هرگونه فعل و قولی برای رسیدن به هدف جایز است و در این راه چنگ‌زدن به مفاهیم انسانی و پایبندی به اخلاق محلی از اِعراب ندارد. اما فیلم با نمایش تنگنایی که این شخصیت در آن قرار می‌گیرد تلاش دارد تا مفهوم درستی از جمله «روزی که در آن گناهی نباشد عید است» داشته باشد. بهروز که در گرداب دنیا اسیر شده در یک روز باقی می‌ماند و فردایی برایش نمی‌رسد تا اینکه او پی به معنای حقیقی جمله کلیدی علی بن ابی‌طالب در مورد عید می‌برد. به‌واقع درک بهروز از خوبی و بازگشت به جهانی از نیک پنداری و خوش‌رفتاری سبب می‌شود تا سرانجام او به روز عید برسد و شیرینی حقیقی جشن‌گرفتن چنین روزی را دریابد و آن را مزه کند.

۱۴/ امید – «زیر نظر»: اعتیاد از نوع سوم

امید یک معتاد عجیب است درست به‌مانند موقعیت‌ها و شخصیت‌های فیلم «زیر نظر» ساخته سید مجید صالحی؛ فیلمی برآمده از کمدی فارس که ناظر بر مدلی از رویداد و شخصیت‌پردازی است که از دل تضاد برآمده و می‌تواند بازتابی از سرگشتگی و گیجی باشد. یعنی فیلم توانسته تا شخصیت‌های خود را به‌عنوان نماینده‌ای از یک گفتمان متشتت و گیج به مخاطبان بنمایاند و در این میان امید برخلاف نامش تنها بازتابی از منگی و ملنگی یک شخصیت بی‌هدف و بی اصول است. یعنی امید را می‌توان معتادی دانست که تعادل زیستی و رفتاری ندارد و سویه نظر و عملش بیشتر تخریبی است تا اینکه بخواهد راهگشا باشد. از سوی دیگر این شخصیت سرشار از پوچی و پوکی است بدین معنا که در زندگی به پوچی رسیده و درونش آن‌چنان پوک شده که مغزی برای کنترل و فرماندهی رفتار و گفتارش ندارد.

۱۳/ بهمن – «اکسیدان»: یک فرصت‌طلب

اگر بخواهیم مثالی سینمایی برای یک شخصیت فرصت‌طلب و ریاکار که طبعی شوخ دارد بزنیم شاید کاراکتر بهمن در فیلم «اکسیدان» ساخته حامد محمدی بتواند پوشاننده این معنا باشد. بهمن در اصل یک کاریکاتور از شخصیت ریاکار و منفعت‌طلب است که به دلیل رویکرد کمدی فیلم «اکسیدان» و بازی شوخ‌طبعانه امیر جعفری بسیار بالاتر از یک شخصیت دم‌دستی و کاریکاتوری در ذهن می‌نشیند. به‌واقع بهمن علاوه بر آنکه شوخی‌های فیلم را سروشکل می‌دهد درعین‌حال نمایه‌ای از سادگی و مظلومیت ریاکارانه شخصیت‌هایی است که به سیاق گفتمان غالب اجتماعی ظاهری آرام و درونی ملتهب دارند. ظاهر آرام آنها دیگران را به‌اشتباه می‌اندازد و درون ملتهبشان چنان این افراد را به‌پیش می‌راند که گویا اسب تمنایشان را افساری نیست.

۱۲/ داوود – «زاپاس»: یک مربی فوتبال

داوود در فیلم «زاپاس» ساخته برزو نیک‌نژاد از جمله شخصیت‌هایی است که برای جامعه بسیار آشنا هستند. منش آنها به‌گونه‌ای است که تلقی عمومی از خودشان را در مسیری صاف شکل می‌دهند. بدین معنا که تکلیف جامعه با چنین افرادی مشخص است و داوود می‌تواند با خیال راحت دیدگاه‌های خود را در یک جامعه محلی پایبند به رسوم مطرح کنند و اسب آمال و اهدافش را پیش ببرد. به‌واقع داوود به‌مانند چراغ راه و روشنایی یک سیستم سنتی در زیستن عمل می‌کند به‌گونه‌ای که از یک‌سو جاذبه سنت را به رخ می‌کشد و از سوی دیگر تلاش دارد تا خود را با چالش‌ها وفق دهد. در حقیقت او دو تصویر را از خود نمایه می‌کند. از یک‌سو مردی سنتی و سرسخت را تداعی‌گر است که مطابق قواعد زیستن در یک جامعه محلی بسیار ناموس گراست یعنی ناموس برایش مقدس است و نسبت به همه زنانی که به او پیوند دارند غیرت و تعصب نشان می‌دهد. سوی دیگر این غیرت و تعصب را می‌توان در نگاه جدی داوود به فوتبال رصد کرد. چنین شخصیتی به‌عنوان یک مربی فوتبال چنان در پیله تاکتیک‌های سنتی غوطه‌ور شده که کاریزمای اجتماعی شخصیت خود را به جایگاه ورزشی‌اش نیز منتقل کرده و تلاش دارد تا روحیه سرسخت و جدلی خود را به بازیکنانش نیز انتقال دهد.

۱۱/ فرهاد – «لج و لجبازی»: یک مرد ایرانی

تیپ مرد لجبازی که روی دور کل‌کل با همسرش می‌افتد و از او جدا می‌شود و حتی پس از آن نیز روی همین موج می‌ماند بهترین فرصت برای امیر جعفری است تا سویه دیگری از ظرفیت‌های خود در ایفای کمدی نقش‌ها را در کمال سادگی در فیلم «لج و لجبازی» ساخته سید مهدی برقعی نمایان کند. جعفری در این هنرنمایی به‌خوبی حواسش است که هنگام حرکت روی موج لجاجت، جذبه مردانه‌اش را رو و در زمان غیرت آمیخته به حسادت و عشق مرزهای حسی رفتارهای فرهاد را کنترل کند. تماشای فیلم «لج و لجبازی» نشان‌دهنده موفقیت جعفری در ایفای چنین نقشی است.

۱۰/ شهروز – «نان و عشق و موتور هزار»: یک شارلاتان

سینما و تلویزیون تصویرسازی‌های متعددی از شخصیت شارلاتان و کلاش داشته است اما آنچه امیر جعفری در فیلم «نان و عشق و موتور هزار» ساخته ابوالحسن داوودی از ویژگی‌های چنین شخصیتی ارائه می‌کند در مقیاس دوره زمانی ساخت این فیلم نسبتاً بکر و جذاب بود. نوعی از شخصیت‌سازی معطوف به ریا و تظاهر که مدلی از اقناع کلاشی و کلاهبرداری را برای مخاطبان نمایه می‌کرد. یعنی انگیزه‌های شارلاتانیسم نهفته در وجود شهروز برآمده از همان نگرش نوکیسگی و فرصت‌طلبی رخنه کرده در میان گروهی از افراد است که نه پشتوانه‌ای اخلاقی و خانوادگی داشته‌اند و نه شخصیتشان در دانشگاه و جامعه از آموزه‌های مثبت وام‌گرفته است. بدیهی است شهروز یک شارلاتان مدعی است که رفتارها و گفتارهایش را برآمده از ویژگی‌های کهن‌الگوی سایه و آپولو سروشکل می‌دهد و به همین علت مدل زیستی او نمایه‌ای از رشد و ظهور گروهی اجتماعی و خطرناک در جامعه ایران بود که هیچ سد اخلاقی بر سر راه خود نمی‌بینند و رفتارهای خود را بر مبنای اصالت نفع پایه‌ریزی می‌کنند و این روزها چنین افرادی پاشنه آشیل همه تحولات روبه‌جلو هستند و در واقع نقش ترمز را با خودسری‌های خود ایفا می‌کنند.

۹/ لطیف – «چک برگشتی»: یک شرخر مهربان

لطیف در سریال «چک برگشتی» ساخته سیروس مقدم شخصیتی مستأصل، به ته خط رسیده، از درون گسسته و بازنده‌ای مطلق است که به دلیل بحران افزایش قیمت سکه و پرداخت مهریه در زندان جا خوش کرده و زوم سریال بر زندگی او به‌خوبی می‌تواند زیست معلق و نابسامان بسیاری از افراد را تداعی کند. افرادی که دفتر زندگی‌شان پر از سیاهی کلماتی شده که روزگاری رؤیاهایی زیبا را در ذهن‌ها نقش می‌داد. به‌واقع لطیف همان آسمان‌جل و خودباخته مشهوری است که همه‌گونه بدبیاری و بدشانسی در زندگی نصیبش شده و چنان روحیه او را در هم کوفته که جایی برای اخلاقی نگریستن و رفتار انسانی برایش باقی نمانده. اگرچه لطیف در زمانی که از سوی کریم مشرفی جدی گرفته می‌شود و عنوان مشاور او را یدک می‌کشد کمی به لحاظ درونی به خود می‌آید و در حال مداوای درون تحقیر شده و شخصیت تضعیف شده خودش است اما گویی تنها فاکتوری که کاملاً می‌تواند او را به ادامه زندگی امیدوار سازد بازگشت همسرش است. این اتفاق در نهایت رخ می‌دهد و همنشینی لطیف با کریم مشرفی کارساز می‌شود و لطیف باز هم به کیمیای ناب و فطرت پاک خود بازمی‌گردد.

۸/ نادر – «چاردیواری»: یک بدبیار

کهن‌الگوی بدشانسی و اقبال نامساعد روایتگر ناملایمات و کژی‌هایی است که در زندگی بسیاری از افراد رخ می‌دهد و نادر در سریال «چاردیواری» ساخته سیروس مقدم نیز یکی از همین شخصیت‌هاست که انواعی از بدبیاری و ناملایمتی برایش رخ می‌دهد و او را در قامت فردی بدبیار معرفی می‌کند. به‌واقع نادر از ابتدا تا انتهای سریال این جغد بداقبالی را روی شانه‌های خود حمل می‌کند و هر سکانسی از سریال نمایه‌ای از همان بخت بد برای او می‌شود. از چوبی که بر سرش می‌خورد تا شناسنامه‌اش که در حال جویده شدن از سوی گوسفندان است، نادر یک بدبیار مطلق نمایه می‌شود که گریزی از طالع شوم ندارد و حتی هنگامی که می‌خواهد راز ارتباط خود با دختری جوان را به پدر آن دختر بگوید نیز نمادی از بدشانسی و نحسی را در زندگی خود مشاهده می‌کند. سریال کمدی چاردیواری یکی از مهم‌ترین تلاش‌ها در بازنمایی شخصیت بدبیار و نقب‌زدن به کوچه‌های نگرش عرفی و عامیانه نسبت به چنین شخصیت‌هایی است و به‌خوبی داستان زندگی نادر و اتفاقات مبتلا به او را در ژانر کمدی به مخاطبان بازمی‌تاباند.

۷/ حبیب – «برای آخرین بار»: خرده خلاف‌کار خوش‌قلب

انگیزه‌های گروگان‌گیری شخصیت حبیب در سریال «برای آخرین بار» ساخته اکبر منصور فلاح اگرچه بسیار یک‌بعدی و برایندی از خشم آنی و هیجان کنترل نشده اوست و به‌واقع واکنشی به تعدیل‌شدنش از کارخانه محسوب می‌شود اما امیر جعفری بازیگر این نقش به‌خوبی نوسان رفتاری حبیب در برخورد با افراد مختلف را مدیریت می‌کند. بدین معنا که مهربانی درونی چنین شخصیتی را در پشت چهره به‌ظاهر خشن مخفی می‌کند و از سوی دیگر زمانی که دختر کوچک قندی را می‌بیند و به او دل می‌بازد در تصحیح رفتار خود با قندی ناگهانی عمل نمی‌کند بلکه تلاش دارد تا در روندی تدریجی ضمن نمایش ویژگی‌های مثبت خود و ایجاد صمیمیت با قندی به او کمک کند تا حقایق پیرامون خودش را بهتر درک کند. به‌واقع حبیب همانند سروش آگاهی برای شخصیت قندی عمل می‌کند و همان تلنگری است که قرار است تا قندی را به فطرت اصلی‌اش بازگرداند. از این منظر حبیب یک شخصیت خاکستری به شمار می‌آید که هم رفتار منفی او در گروگان‌گیری قندی از استانداردهای مشخص چنین کنش‌هایی تبعیت می‌کند و هم سویه‌های مثبتی از دلسوزی و همراهی با قندی برای آشتی‌کردن با دختر کوچک و شناخت بهتر دیگر فرزندان طماع و فرصت‌طلبش در رفتارهای حبیب قابل‌مشاهده است.

۶/ فرید – «بدون‌شرح»: یک روزنامه‌نگار

جوان تحصیل‌کرده و بیکاری که با دیدن آگهی استخدام در یک روزنامه ازخودبی‌خود می‌شود و با هیجانی ناگفته و کنترل شده و رفتاری به‌ظاهر شیک و همراه با آداب‌دانی پای به قلمروی بدون‌شرح کاووسی می‌گذارد اولین تلاش بازیگری امیر جعفری در عرصه‌ای غیر از تئاتر است. به‌واقع نقش فرید در سریال بدون‌شرح  ساخته مهدی مظلومی یک سکوی‌پرتاب برای این بازیگر بود و او پس از این نقش‌آفرینی و درخشش در چند نقش کمدی دیگر کم‌کم توانست تا خود را به‌عنوان بازیگری توانا به مخاطبان بشناساند.

فرید در سریال «بدون‌شرح» نمادی از فرهیختگی و آگاهی است که در جدالی تئوریک با مصلحت‌اندیشی و محافظه‌کاری‌های یک پیرمرد شوخ‌وشنگ و یک‌دنده به نام کاووسی قرار دارد. جدل‌ها و پینگ‌پنگ‌های فرید و کاووسی از ماندگارترین دوئل‌های کلامی سریال‌های تلویزیونی است که در زبان محاوره نیز مورداستفاده قرار گرفت و این دو شخصیت را به‌مثابه دو لبه از یک اندیشه نمایه کرد. لبه پرشور و فرهیخته روزنامه‌نگاری به فرید و نگرش او بازمی‌گشت و سویه رند و محاسبه‌گر از یک پیرمرد عرصه رسانه را کاووسی نمایندگی می‌کرد.

۵/ مسعود – «من یک مستأجر هستم»: یک مباشر مالی

مسعود در سریال «من یک مستأجر هستم» ساخته پریسا بخت‌آور نمادی کامل از یک انسان است با همه فرصت‌طلبی‌ها، اخلاق‌گرایی‌ها، آرزوها، اهداف، برنامه‌ریزی‌ها و کنش‌ها. مسعود تلاش نمی‌کند تا حتماً خوب جلوه کند. او یک ساده‌دل بالفطره است که کودکی در درونش وجود دارد که در بسیاری از مواقع جای او حرف می‌زند و تصمیم می‌گیرد. به همین علت است که در رفتارها و گفتارهای مسعود در بیشتر مواقع ثباتی دیده نمی‌شود و او بیشتر تداعی‌گر یک مواج است که روی تغییرات محیط پیرامونش واکنش‌هایی کمتر فکورانه را انجام می‌دهد. برای مثال او اگرچه فکر می‌کند که بسیار زرنگ است و تلاش دارد تا با دشتی دست دوستی بدهد و پس از رفتن زمانه خانم واحدهای ملک او را به قیمتی بالا اجاره بدهد اما متوجه این نکته نیست که دشتی آن فردی نیست که بتوان با او بی‌ریا و راحت گپ و گفت داشت و چنین فردی مثل آب‌خوردن، مسعود را در نزد زمانه خانم رسوا می‌کند و مکالمه تلفنی ضبط‌شده‌اش با مسعود را برای زمانه خانم پخش می‌کند. مسعود در کلیت سریال یک فرد بی‌هدف، بی‌برنامه، بدون پشتوانه‌های فکری بالا و به‌شدت تأثیرپذیر از محیط است که نوسان‌های فراوانی در رفتارش وجود دارد و امیر جعفری به زیبایی و در کمال سادگی نبوغ‌آمیز ویژگی‌های مسعود را برای مخاطبان قابل‌باور می‌سازد.

۴/ قادر – «مکس»: یک معترض خودجوش

در فیلم «مکس» ساخته سامان مقدم که از مهم‌ترین آثار سینمای ایران در ژانر کمدی است شخصیت قادر به‌مثابه بازوی اجرایی یک تفکر همیشه معترض و شاکی و بالذات افراطی و تندرو شناسه می‌شود. بدین معنا که قادر بیشتر یک عمله اجرایی محسوب می‌شود که قرار است بر تنور تفکرات خشک و خشن درون او هیزم‌هایی بریزند و او را شعله ورانه به‌سوی سوژه گسیل دارند. مهندس نکونام با بازی رامبد جوان نقش همان آمر واسط را دارد که گفتمان محافظه‌کاری را نمایندگی می‌کند و برای بسط جهان اندیشه‌های چنین گفتمانی نیاز به یک بازوی اجرایی دستورپذیر و عمل‌گرا مانند قادر دارد. بازی امیر جعفری در چنین نقشی که بالذات ماهیتی تیپیک دارد و بالنسبه امکان کاریکاتور شدن و به لودگی افتادنش است، یک کلاس درس ویژه در بازی صورت و سیرت است. بدین معنا که جعفری به‌خوبی از چهره‌اش برای بخشیدن وجهی کمیک به یک کاریکاتور پررنگ از تفکر محافظه‌کار بهره می‌برد و درعین‌حال از همه فیزیکش به‌درستی برای نمایه‌کردن ویژگی‌های قادر و به ماندگاری رساندن آن در ذهن مخاطبان استفاده می‌کند. گذشت نزدیک به دو دهه از ساخت فیلم پر شخصیت و پر بازیگر مکس و در یاد ماندن شخصیت قادر در این فیلم نشان‌دهنده موفقیت کامل امیر جعفری در ایفای این نقش است.

۳/ جلال فتوحی – «میوه ممنوعه»: یک دلال بازاری

فراز و نشیب‌های اقتصاد در ایران سبب شد تا برخی بر موج‌های تلاطم بازار سوار شوند و هر لحظه انبان خود را پر از کیسه‌های زر سازند. شخصیت ظاهرساز و به‌شدت مقبول نمای جلال فتوحی که یک آقازاده بازاری محسوب می‌شد فرازی مهم در کارنامه امیر جعفری و نمایه‌ای بارز از توانایی‌های بازیگری او در ژانری غیر از کمدی بود. به‌واقع این نقش در سریال «میوه ممنوعه» ساخته حسن فتحی در حالی به امیر جعفری سپرده شد که او بازیگری تثبیت شده در ژانر کمدی بود و مخاطبان از تماشایش در سریال‌های طنز و فیلم‌های کمدی لذت می‌بردند اما جلال فتوحی دروازه‌های جدیدی از ایفای شخصیت‌های متنوع را به‌سوی امیر جعفری گشود.

این بازیگر به زیبایی توانست تا مطابق کهن‌الگوی سایه و نقاب به پرسونایی از ریاکار زاهد پیشه بدل شود که از تلاطمات اقتصادی به سود خود بهره برد و هر روز بر ابعاد جاه‌طلبی‌هایش افزوده شد تا آنجا که در دوئل با پدر خود نیز وارد شد و تا آنجا پیشروی کرد که بر طبل رسوایی پدر خود کوبید و تشت رسوایی خودش نیز از روی بوم افتاد.

۲/ فریدون کیافر – «نفوذی»: شمایل متلاشی یک قهرمان

فیلم «نفوذی» ساخته احمد کاوری و مهدی فیوضی با بهره‌بردن از یکی از جذاب‌ترین سناریوهای نگاشته شده در سینمای ایران برای خلق شخصیت قهرمان، این فرصت را به امیر جعفری داد تا در میانه‌ای از شوخ‌طبعی ملوسانه و جدیت عبوسانه تثبیت شده در کارنامه بازیگری‌اش، مرزهای جدیدی از تلخی تراژیک یک شخصیت را در کارنامه بازیگری خود تجربه کند. فریدون در پالت اصلی سناریو یک ضدقهرمان است. یعنی نامش در هر جا که برده می‌شود پسوند خائن و جاسوس به او می‌خورد. حتی عروسی فرزندش به دلیل داشتن نام خانوادگی کیافر برهم می‌خورد و همگان از او تلقی یک بدمن و آدم‌فروش دارند.

اما ضربه نهایی فیلم آنجایی است که فریدون کیافر تطهیر و صادق جورابچی به‌عنوان یک بدمن تمام‌عیار معرفی می‌شود. امیر جعفری در بسیاری از دقایق فیلم از صوتش هیچ استفاده‌ای نمی‌کند و فقط از طریق تغییرات چهره به بازتاب احساسات فریدون می‌پردازد اما این کار را با چنان تبحری انجام می‌دهد که از مخاطبان بغض می‌خرد. یعنی بازیگر به چنان درکی از مظلومیت شخصیت قهرمان فریدون رسیده که در معرفتی درست نسبت به نقش، زیان و صدمه کامل روحی و جسمی وارد شده به او را بازمی‌تاباند.

۱/ عطا – «زیر هشت»: دزد نگون‌بخت

نزدیک‌شدن به قله اجرایی بدمن شهری یکی از مهم‌ترین دستاوردهای امیر جعفری در ایفای نقش عطا در سریال «زیر هشت» بود. جعفری چنان در این نقش بازی کرد که مخاطبان همه زمینه‌های کمیکی که از دیگر نقش‌های او در ذهن داشتند به کناری نهادند و با حسرت‌ها، آزها، زیان‌ها و در یک چارچوب کلی با شمایلی غالب از یک بدمن تمام‌عیار مواجه شدند. عطا نمایه‌ای جامع از بازیچه‌شدن و بازی‌خوردن احساسی یک مرد از یک دل‌فریب است و به‌واقع چنین شخصیتی ضربه اصلی را از زنی می‌خورد که به او دل باخته و مصیبت طمعی را به دوش کشیده که آواگرش همان زن بوده. دوئل احساسی جعفری و بهرام در این سریال چنان به‌درستی شکل‌گرفته که قله‌هایی از شخصیت‌پردازی را در درام‌های تلویزیونی تداعی‌گر می‌شود. در حقیقت چه عطا و چه منیژه قله‌هایی از تیپ‌های بدمن و فم فتال را در درام‌های خانوادگی تلویزیون نمایه می‌کنند که تا پیش از آن در این سطح بازنمایی نشده بود.

۱+/ میرزا آقاخان نوری – «جیران»: یک سیاستمدار خائن

تظاهر، فرصت‌طلبی، طمع‌ورزی، بی‌صفتی و مکاری ویژگی‌هایی غالب از شخصیت میرزا آقاخان نوری را تداعی می‌کند. یک سیاستمدار زالوصفت و گداپیشه که نه اصل و نسبی داشت و نه پشتوانه‌هایی اخلاقی که بتواند او را محبوب قلوب سازد. او صرفاً یک آینه بومی شده از تیپ مشهور گربه نره و روباه مکار در پینوکیو و نیز تصویری به‌غایت دراماتیزه شده‌تر از داروغه در انیمیشن رابین‌هود است. میرزا آقاخان نوری یک سیاست‌پیشه کارکشته بود که بدون رعایت اخلاق همه رقبا را از میدان به درمی‌کرد. ایفای نقش او در سریال جیران به امیر جعفری سپرده شد و او به‌خوبی از لحن خود برای بازتاب همه پلشتی‌های درونی آقاخان نوری بهره برد. در جایی که نیاز به مصالحه و خرید وقت است او لحن خود را همراه با کرنش می‌کند به‌مانند سکانس دیدار با جیران و نمایش تابلوی شاه و پسرانش که در همان لحظه به‌واقع اسب قدرت جیران را از تاخت‌وتاز می‌اندازد و با حقه‌ای زیرکانه خطر برکناری را از خود دور می‌سازد. در چنین بزنگاهی آقاخان با نمایش اتحاد میان خودش و جیران در نزد شاه، همه امتیازات را برای خود می‌گیرد و به یک صدارت دائمی می‌رسد و حتی کفالت فرزند جیران را که قرار است ولیعهد باشد برای پسر خود کاظم نظام‌الملک می‌گیرد. آقاخان در جایی دیگر که می‌خواهد از فرد مقابل زهرچشمی بگیرد و دانستگی و کاردانی خود در امر سیاست را به رخ بکشد لحنی آرام همراه با کنایه و تحقیر را به کار می‌گرفت به‌مانند سکانس دیدار با شکوه‌السلطنه که تلویحاً و به زبان سیاست او و پسرش مظفر را به تحقیر از خود می‌راند. این نقش‌آفرینی نمایه‌ای کامل از توانایی‌های امیر جعفری در بازیگری است. به‌واقع مایه‌هایی از رندی و شوخ‌طبعی توأمان در میرزا آقاخان وجود دارد که امیر جعفری به زیبایی آن را بازی می‌کند.

تماشای «سگ بند» در نماوا