مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

خوش استایل و شیرین‌بیان و شخصیتی که جذاب و دلنشین است؛ این توضیح کوتاه تک‌خطی می‌تواند بازنمای کاملی از ویژگی‌های بهرام افشاری باشد. یک کمدین متفاوت که جنس بازی راحت و صمیمانه‌ای دارد. با وجود یکنواختی بازی بهرام افشاری، اما او به‌درستی در دل هر نقش فرو می‌رود و به‌اندازه درونیات شخصیت‌ها را بیرون می‌ریزد. گاه نبض عشق را می‌گیرد و در بازی‌اش به تپش می‌اندازد (تجربه «راز بقا» و «کارگر ساده نیازمندیم») و گاه سارقی است که با دیدن یک گلدسته و نام نقش بسته الله بر روی آن منقلب می‌شود و توبه می‌کند (تجربه «پایتخت ۲»). او گاه یک وردست پخمه است («رحمان ۱۴۰۰») و گاه شاهدی متفاوت برای یک قتل می‌شود که تنها صدای تیرش را شنیده (چشم و گوش بسته). درعین‌حال آنچه کاراکتر بهرام افشاری را در ذهن مخاطبان شکل داده ایفای نقش بهتاش فریبا در «پایتخت ۵» است. او بی‌کم‌وکاست یک جوان بلندپرواز کله‌شق و فرمان ناپذیر را در اجرایی درست بازنمایی می‌کند. به بهانه بازی در فیلم سگ بند به نقش‌آفرینی‌های جذاب او نگاهی داشته‌ام.

۵/ فرزاد عیاران – «سگ بند»: بازیگوش ریسک طلب

بهرام افشاری در فیلم سگ بند

شخصیت‌های بی‌خیال و بازیگوش که جهان را به هیچ می‌انگارند و تصور می‌کنند با منطق آنها و نگرشی که به زندگی دارند آب از آب تکان نمی‌خورد و همه چیز روی مدار خواهد چرخید همواره دست‌مایه‌ای مناسب برای ایجاد موقعیت‌های کمیک هستند. فرزاد عیاران در فیلم سگ بند یکی از همان بی‌خیالان ریسک‌پذیر است که به شانس و اقبال باور دارند و چندان منطقی و استدلالی نمی‌نگرند.

همین رویکرد سبب می‌شود تا همه داشته‌ها و آورده‌های مالی خانواده عیاران در قمارهای متعدد فرزاد روی تاس شانسی که پدرش همواره در بازی تخته استفاده می‌کرده و جفت شیش می‌آورده است به فنا برود. نکته جذاب ماجرا اما اعتراف پایانی فرزاد به فریدون پس از همه بلاهایی است که با همان تاس شانس بر سر خانواده عیاران می‌آید.

فرزاد چنان آسوده‌خیال و با آرامش از راز آن تاس شانس می‌گوید که گویی اتفاقی نیفتاده و همه چیز روی روال است. اما سویه جالب ماجرا واکنشی است که مخاطبان فیلم «سگ بند» به چنین شخصیتی نشان می‌دهند. واکنشی به‌مانند همان بهت پایانی فریدون به برادرش. گویا یک کمپرس یخ روی سر مخاطبان و فریدون به‌صورت هم‌زمان ریخته شده و سرمای آن بی‌خیالی فرزاد تا عمق وجود مخاطبان و فریدون به‌صورت توأمان نفوذ می‌کند و آنها را می‌لرزاند. زلزله‌ای درونی و لرزشی گزنده و ناشی شده از یک رویکرد کمیک کودکانه به عرصه جدی زندگی و فرزادی که هنوز نمی‌داند آینده زندگی خانواده‌اش را نباید با تاس شانسی تاخت می‌زد که از اساس روی جفت شیش تنظیم شده بود.

۴/ شهرام فرعی – «آقای سانسور»: وسوسه‌گر شهرت و اعتبار

شخصیت شهرام فرعی در فیلم «آقای سانسور» همان منادی وسوسه‌گری‌ است که قرار است دروازه‌های شهرت و اعتبار را به‌سوی یک نویسنده شکست‌خورده و روحیه باخته به نام رامین کاتبی بگشاید. فرمول پیشرفت و شهرتی که فرعی برای کاتبی توضیح می‌دهد علاوه بر آنکه سویه‌هایی ضد حریم‌های تعریف شده اجتماعی را نمایه می‌کند از اساس نوعی تجاوز به حریم خصوصی با طراحی دستگاهی برای شنود مکالمات و آنالیز سبک زیستی ساکنان آن آپارتمان به‌عنوان نمایندگانی حداقلی از یک جامعه است. دستگاهی که فرعی نام خارگوش را بر آن نهاده بود.

از سوی دیگر شهرام فرعی در ابتدای فیلم در نقش راوی داستان و معرف شخصیت‌ها عمل می‌کند و قرار است با آن لحن کمیک، بازنمایی درستی از آن آپارتمان و ساکنانش داشته باشد. درعین‌حال شهرام تلاش دارد تا به رامین برای رسیدن به یک روایت درست و واقعی از زیست امروز جامعه کمک کند و مطابق چنین باوری است که آن دستگاه شنود قرار است به کلید اسرار ناگفته آن آپارتمان به مثابه جزئی از کل اجتماعی تبدیل شود.

۳/ انوش – «رحمان ۱۴۰۰»: کاریکاتوری از وردست دسیسه‌ها

بهرام افشاری در فیلم رحمان 1400

شخصیت انوش در فیلم «رحمان ۱۴۰۰» در ظاهر یک آبدارچی و نیروی تدارکاتی کارخانه است؛ اما در طول درام تبدیل به یک مغز متفکر و طراح ایده‌هایی برای رحمان می‌شود تا بتواند با صحنه‌سازی‌هایی از صاحب کارخانه و پسرش پولی بازستاند و باتوجه‌به مرگ قریب‌الوقوعش اندوخته‌ای برای زن و فرزند بر جای بگذارد.

انوش بیشتر با فیزیک و لحنش موقعیت‌های کمیک را ایجاد می‌کند و آن قد سروگون و فکر بازیگوش قرار است مکمل مناسبی برای رحمان باشد تا ترکیب بداهه‌های انوش و نمایش‌های منطقی و به‌ظاهر موقرانه رحمان، کمدی را بپروراند و برای مخاطبان بارور سازد. پینگ‌پنگ انوش با رحمان بر سر مفاهیمی چون اخلاق و معرفت در سینما و جامعه و ارجاع‌دادن به فیلم‌هایی سینمایی درباره تجاوز و غیرتمندی و نیز زبان بدن انوش در این سکانس‌ها از جمله نکاتی بود که اگرچه خنده آفرینی داشت؛ اما سویه‌هایی متفاوت از نگرش‌های عام و خاص را نسبت به این فیلم سبب شد.

به‌واقع بخش‌های مهمی از اتمسفر خنده در فیلم کمدی رحمان ۱۴۰۰ وابسته به بازی بهرام افشاری است و این بازیگر به‌خوبی توانست تا در مرزی از ارجاع به تابوهای رفتاری و عرفی حرکت کند و گونه‌ای از کمدی را از خود برجای بگذارد که وابسته به ری اکت‌های انفجاری و آنی است. کمدی‌ای برآمده از زیست جامعه‌ای که مفاهیم را در فضای مجازی مکرراً بازتولید می‌کنند و با واکنش به هر موضوع و بازتاب هر پدیده‌ای تلاش دارند تا اکسیژنی ناب از اتمسفر و ابرهای پراکنده فضای مجازی و حقیقی به ریه‌های زندگی خود برسانند.

۲/ اسد – «صحنه‌زنی»: سردسته گروه صحنه‌ساز

بهرام افشاری در فیلم صحنه زنی

اسد در فیلم «صحنه‌زنی» یک بدمن خاص است. سردسته یک گروه صحنه‌سازی برای تصادف که با انتخاب طعمه‌ها و چیدن دام برای آنها، موقعیت‌ها را برای ایجاد یک تصادف ساختگی فراهم می‌کنند. اسد در کارنامه بهرام افشاری یک فرصت طلایی است تا او از پیله نقش‌آفرینی کمدی خارج شود و فضای جدی‌تری در بازیگری را تجربه کند.

اسد در منظر دیگر یک قربانی شرایط زیستی هم محسوب می‌شود. به‌واقع سیر و روندی که او در زندگی طی کرده سبب شده تا او به‌جای تبدیل‌شدن به یک مغز متفکر برای اجرای طرح‌های مثبت برای جامعه در حد یک تلکه‌بگیر و زورگیر تنزل کند و شمایلی از یک ‌خرده‌تبهکار اجتماعی را از خود برجای بگذارد. به‌واقع اسد با آن چهره مخوف تنها به هدف خود برای رسیدن به معشوقش می‌اندیشد و در این راه تلاش دارد تا تعداد بیشتری از تصادف‌های ساختگی را ایجاد کند و به ثروت بالایی دست یابد تا همه کمبودها و حفره‌های زندگی را با آن بپوشاند و بر حسرت‌ها و نداشته‌های زندگی‌اش خاکی بریزد.

۱/ رحیم تیمسار – «راز بقا»: یک نامیرای عاشق

رحیم تیمسار همان نقشی است که بازیگری چون بهرام افشاری برای اثبات ظرفیت‌های درونی‌اش در بازتاب احساسات عاشقانه به آن نیاز داشت. به‌واقع ایفای این نقش کمک کرد تا شناخت مناسب‌تری از داشته‌های درونی افشاری در بازیگری کمدی صورت پذیرد و او در شمایلی از یک آشیل و نامیرای عاشق بازی خیره‌کننده‌ای از خود بر جای گذاشت.

البته در این نقش همچنان روحیه بازیگوش و پر جدلی از افشاری شاهدیم که به دیگر نقش‌آفرینی‌های کمدی او نیز پهلو می‌زند با این تفاوت که رحیم تیمسار پس از بهتاش فریبا در سریال پایتخت ۵، پر کنش‌ترین نقش‌آفرینی افشاری است و او باید نبض کمدی، سرخوشی، بازیگوشی، غمناکی و غم‌باری تنهایی یک قهرمان در مسیری که پیش رویش است را به‌خوبی کنترل و اتمسفر زاینده و پاینده عشق را در زندگی بازنمایی کند.

۱+/ بهتاش فریبا – «پایتخت ۵ و ۶»: یک جوان مدعی

جوان ایرانی یکی از مهم‌ترین تیپ‌هایی است که می‌توان قرائت‌های متفاوت و مختلفی از او داشت. شمایل ارائه شده از بهتاش فریبا در سریال «پایتخت ۵» یکی از بازنمایی‌های انجام شده از ویژگی‌های خلقی و رفتاری جوان پرمدعا، بلندپرواز و تا حدودی فرمان نا پذیر است که بیش از آنکه شنوای نظرات و نصایح بزرگ‌ترها باشد دوست دارد تا به منطق خود اعتماد کند و هرگونه رفتاری را مجاز بداند.

چنین بینشی سبب شد تا او بی‌پروا تصمیم به مهاجرت بگیرد و همه پول‌های ارسطو را که به امانت نزد هما سپرده شده در قمار یک مهاجرت بلندپروازانه به فنا بدهد. به‌واقع بهتاش فریبا همان جوان رویاباور ساده‌اندیش بدون تفکر و منطق را تداعی‌گر است که هیچ ایده و تحلیلی پشت رفتارها و گفتارهایش نیست و به‌سان کودکی است که زود قد کشیده، بزرگ شده و بدون آنکه سیری طبیعی و منطقی را در زندگی تربیتی خود سپری کند به یک انسان هنجار گریز آسیب‌پذیر بدل می‌شود.

تماشای فیلم سگ بند در نماوا