مجله نماوا، علیرضا نراقی

بیایید ورود به دنیای سریال «یک دنیا آرامش» را بجای تماشا با انگشتان و دستانی آگاه آغاز کنیم. برگ‌های گیاهی را به آرامی لمس کنیم؛ مداوم و آهسته، همین لمس آرام و مراقبه بیدار، ارتباطی را شکل می‌دهد که مهمترین مجرای شناخت ما از آن گیاه می‌شود و از پهنه‌ی ساده‌ای که در آن شکل خاص و پیچیده خود را یافته است؛ شناختی از روی صمیمیت، صمیمیتی که حاصل ارتباطی است زنده، آرام و شفابخش. حال می‌توان بجای برگ، تن تنومند و کهن درختی را نوازش کرد و یا پوست چرمین و ستبر یک اسب را؛ می‌توان دانه‌های برنج یا گندم را با انگشتان حس کرد و… این دنیای ماست. دنیایی که اغلب به نفع وهم‌های جمعی زندگی روزمره، از آن صرف‌نظر می‌کنیم و دنیا دنیا تشویش را جایگزین فضای نامتناهی آرامش ذاتی وجود می‌کنیم. بیایید در تمرینی دیگر چشمان‌مان را ببندیم و وسعت هستی را تصور کنیم، ستاره‌ها و سیارات گردان، اجرام و راه‌های ناپیموده کیهان؛ این بخش دیگری از دنیای ماست، دنیایی که در ماست و ما در آنیم. نَفَس پیام مشترک بودن یگانه ما با تمام این گستره حیرت است. سریال ده قسمتی «یک دنیا آرامش» ساخت اچ‌بی‌او مکس درباره چنین ارتباطی است. ارتباطی حقیقی با واقعیتِ جهان ما و نه وهم‌هایی که در هزارتوی‌شان مفقود شده‌ایم. این واقعیت از آن جهت که با حقیقت و اصالت ارتباط دارد و صمیمیتی بی‌بدیل را در دل خود پرورده، از تشویش تهی است. سرشار از استغنا، بلوغ، استواری، پایداری ازلی و ابدی است. درکی متفاوت از آنچه زندگی مدرن ما را بدان محدود کرده، گستره‌ای وسیع‌تر از آپارتمان‌های کوچک و تمامی داشته‌های زوال‌پذیر که حتی تصور ارتباطی زنده با پدیده‌ها و ارزش‌های حقیقی را دشوار کرده است. اما در همین اتاقک‌های کوچک هم اگر به قول مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی «در- هستی- بودن» خود را عمیقاً درک کنیم، می‌توانیم این تقرب ناگسستنی و عمیق را دوباره حاصل و از آن محافظت کنیم. فقط به شرطی که بتوانیم از محدوده قراردادی الگوهای پیشرفت که در تسلط زندگی عرفی است، به عنوان تنها هدف زیستن فراتر رویم.

هر قسمت از سریال «یک دنیا آرامش» به یک موضوع اختصاص دارد، اما همه پدیده‌ها حاضر در اثر متصل به یک منبع واحد هستند که طبیعت است. و نه طبیعت به عنوان یک فانتزی آنگونه در اوقات فراغت ما تبلوری تزئینی و مصرفی دارد، بلکه طبیعت به عنوان یک مادر، یک پهنه، یک وسعت متحد و یکپارچه که همچون یک سمفونی بزرگ هماهنگ و پر عظمت است و استوار و متین پیش می‌رود. ارکستری که تمامی سازها را به الحانی برای رقص جان بدل می‌کند. طبیعتی که فراتر از نیک و بد و خیر و شر، بر حقیقت استوار است که دوگانه و جدایی پذیر نیست، نه منی در آن هست و نه تویی، همه چیز بودن است و ارتباطی است پویا که مدام چیزی را از دل دیگری پدید می‌آورد. در این مستند، با پدیده‌های دست‌ساز انسان روبروییم که عناصر طبیعت را با هماهنگی و نگاهی آیینی و اصالت یافته به پدیده‌های دلنشین و معنادار بدل می‌کنند، مثل پدید آوردن شیشه از شن با دستان خلاق باد و حبس آن در اشکال؛ یا مثلا صیقل دادن درختی مرده برای هستی یافتن چیزهایی که قدمت درخت را یادآوری می‌کنند و البته انسان هوشمند را در حرکت و هجرت و استقرار یاری می‌دهند؛ یا شکلات که از بذری در استوا به لطافت طعمی آرام‌بخش و شادی آفرین در کام بدل می‌شود و دست‌های آدمیان را به شهدی شیرین بهم متصل می‌کند. همچنین قسمت‌هایی از سریال به عناصر طبیعت می‌پردازد؛ به برف که حکمتی می‌شود برای اسکیمو و جهانی می‌شود از نام‌ها و اشکال موزون متفاوت با معانی و کارکردهای متنوع؛ یا اسب که چگونه در هم‌نشینی با دیگر عناصر و تاب‌آوری در برابر موجودات دیگر، بازیگوشانه خود را با بیرون از خود پیوند می‌دهد، بهره می‌دهد و از بهره دیگران کام می‌جوید. برخی از دیگر قسمت‌ها هم دنیایی را به ما نمایان می‌کنند. دنیای اعجاب‌آور زیر آب که چگونه از رنگ‌های جادویی مصارفی زیستیِ ظریف پدید آورده است و دنیای بیکران فضا، که چگونه انسان را در حیرتی مدام نگه می‌دارد تا جهان را بی‌کلام به نظاره و تصور نشیند و بداند که مهترین سهم او از بودن، غنی شدن با فروتنی همیشگی است.

در تولید این سریال در هر قسمت مستندسازی از گوشه‌ای از دنیا روایت تصویری خود را با صدای پخته و کلام موزون و آگاه یک بازیگر بزرگ در آمیخته است. مستندساز کارش مشاهده است و تکثیر آن حیرتی که از مشاهده کسب می‌کند. مستندساز جانش را از هستی سیراب می‌کند و بازیگر کسی است که با ممارست و ریاضت خود را همچون نی می‌کند تا رساننده حکایت سوز درونی تمامی انسان‌ها باشد و خود را همچون سازی خوش نوا به بیانی اثرگذار از زندگی‌های متنوع و نادیده بدل سازد. هم‌نشینی این دو شغل معرفت‌ساز در پدید آوردن این مجموعه با محتوای سریال معنایی متصل پیدا کرده و در نوع خود هارمونی ذاتی ایده «یک دنیا آرامش» را تکامل بخشیده است.

تماشای سریال «یک دنیا آرامش» مثل لمس کردن همان برگ پر نقش و لطیف است، مثل احساسی که انگشتان در تماس با همان تنه ستبر، مغرور و بخشنده درخت پیدا می‌کنند، یا آرامش نوازش تن پر تپش و شورانگیز یک اسب متین که گویی غریزه‌اش خبر از زیست پر بار و متواضعانه‌ای هزاران ساله می‌دهد و انسان چه می‌خواهد از دیدن؟ چه چیز پر بارتر از چنین تماشایی؟ 

تماشای «یک دنیا آرامش» در نماوا