مجله نماوا، هومن منتظری

«حواسمون بهت هست» این  را برادر آدرین می‌گوید و درست همان چیزی است که سیسیلیا از آن منزجر است، زیر نظر بودن. این‌که چی بپوشد؟ کجا برود؟ با چه کسی در ارتباط باشد؟ همه چیز تحت کنترل است. به قول خودش، همسرش حتی قدرت خواندن ذهن او را هم دارد و هر جا فرار کند باز هم پیدایش می‌کند. روایت فیلم «مرد نامرئی» ساخته «لی وانل» با نسخه کلاسیک فیلم به همین نام و رمان «هربرت جورج ولز» اساسا متفاوت است. البته جایی در فیلم سیسیلیا بر روی چهره مردی با صورت باندشده در بیمارستان مکث می‌کند که می‌تواند یادآور و ادای دینی  به همان شمایل ظاهری مرد نامرئی پیش از خود باشد و یا اشاره‌ای به توانایی نامرئی‌شدن  که به هرحال قصه اخیر هم وام‌دار همین ایده است.

هر چند، این روایت هم، با وجود متفاوت بودنش در بسیاری از لحظات قابل پیش‌بینی است و به‌واقع به قواعد از پیش تعیین‌شده ژانری‌اش تن می‌دهد، تا جایی که روابط علی فیلم همچون سینمای بدنه ژانر وحشت و تریلر در برخی از موارد به نفع هیجان بیشتر کنار گذاشته می‌شوند. ولی درکنار این روایت نه چندان غافلگیرکننده چیزی در فیلم وجود دارد که جلب توجه می‌کند. حسی بیش از ترسیدن که رسالت ژانری فیلم است. حسی که پس از تماشای فیلم هم درگیرمان می‌کند. همان سعی نسبتا موفق در بسط مفهوم نامرئی بودن به مفاهیم دیگری چون سلطه و کنترل‌گری جنون‌آمیز و از همه مهم‌تر کشاندن این مقصود به بازی‌های فرمی فیلم است.

در ابتدای فیلم جایی سیسیلیا دارد شبانه و مخفیانه از خانه می‌گریزد. ما می‌دانیم که همسرش آدرین به دلیل دیازپامی که از قبل به او خورانده شده در رختخواب خوابیده و سیسیلیا هم دوربین را بر روی او تنظیم کرده و بودنش را در رختخواب به‌وسیله گوشی موبایلش مدام چک می‌کند. در همین حین دوربین در حرکتی عجیب سیسیلیا را که در میانه قاب نقشه از پیش تعیین‌شده‌اش را پیش می‌برد رها می‌کند و از فضاهای خالی خانه می‌گذرد و بر روی راهرویی تقریبا خالی از هر حجمی که انتهایش تاریکی است، می‌ماند. پس از مکثی دوباره دوربین همان مسیر را به آرامی گویی که دارد کسی را مشایعت می‌کند، بازمی‌گردد و دوباره سیسیلیا را در قاب قرار می‌دهد. این ترتیب میزانسن قبل از آن‌که چیزی از قصه بدانیم، شاید به‌دلیل نام فیلم، موجب تعلیق و دلهره می‌شود و اساسا مقدمه‌ای است بر بازی‌های فرمی که در ادامه فیلم حضور پررنگی پیدا می‌کند. کمی جلوتر در نمایی مشابه سیسیلیا در خانه دوستش در حال مرتب کردن لباس‌هاست. دوربینی که گویا چیزی بیش از ما می‌بیند! دوباره قهرمانش را به حال خود می‌گذارد و به سمت گوشه اتاق حرکت می‌کند. در قاب جدید غیر از رگال لباس‌ها و پنجره و پرده چیز خاصی نمی‌بینیم ولی حس تعلیق همچنان وجود دارد. حالا فیلم یک قدم به جلو برمی‌دارد انگاری سیسیلیا هم متوجه چیزی شبیه به سنگینی نگاه کسی شده است، به همان سمت باز می‌گردد و ما دوباره همان قاب را از نقطه‌نظر او می‌بینیم. باز هم قدمی جلوتر، حالا در همان نماهای خالی جسمی کوچک یا چیزی در پس‌زمینه حرکت می‌کند. چاقویی می‌افتد، شعله گازی زیاد و دری  باز می‌شود. رفته‌رفته هراس و تعلیقی که فیلم توانسته در دل نماهای خالی پدید آورد، به دل نماهای حاوی شخصیت‌ها هم سرریز می‌کند. نماهای بازی که شخصیتی یا شخصیت‌هایی را در بر می‌گیرد ولی دیگر قرار نیست آنها را رها کنیم و دوربین به سمت قابی خالی حرکت کند، این‌بار ما هستیم که وارد بازی شده‌ایم و به جای دیدن شخصیت‌ها و حرکاتشان مدام در گوشه و کنار خالی قاب چشم می‌چرخانیم تا شاید حرکتی، تغییری یا چیزی غیرعادی  ببینیم. بعضا آنقدر چشم می‌دوانیم و حساس می‌شویم که شک می‌کنیم، شاید چیزی بوده ولی آنقدر جزئی که ما آن را از دست داده‌ایم. جایی سیسیلیا در میانه روز به خانه قبلی‌اش باز می‌گردد. خانه‌ای با پنجره‌هایی وسیع رو به دریا و طبیعتا حسی از رویا و آرامش در پس‌زمینه. ولی به‌واسطه حس تعلیق برخاسته از بخش‌های خالی قاب آن نماهای کارت‌پستالی از مفهوم خالی می‌شوند. حالا با فیلمی طرفیم که تمام قاب‌های آن چه خالی و چه پر از شخصیت، حسی از تعلیق حضور دیگری را دارند. دوربین هم با همان استراتژی حتی علنی‌تر از قبل، هم‌چنان بیشتر دیدنش را گوشزد می‌کند. در اداره پلیس، سکانسی که سیسیلیا در حال بازجویی است او در پیش‌زمینه قرار دارد و بخش اصلی قاب را پر کرده است. حالا دوربین کمی به سمت بالا حرکت می‌کند و در قاب اصلاح‌شده، سیسلیا در نیمه پایینی قاب و آن هم به صورت فلو قرار می‌گیرد و پس‌زمینه خالی قاب که دیوار اتاق است  فوکوس می‌شود. انگاری می‌خواهد کسی را که عقب‌تر به دیوار تکیه داده تصویر کند.

اگر تمام صحنه‌های آزار دهنده اسلحه دست گرفتن قهرمان و صحنه‌های زد و خوردی که به‌مثابه سینمای رایج آمریکایی است کنار بگذاریم، دراماتیزه کردن قاب‌های خالی یا بخش‌های خالی قاب‌ها، بازی فرمی جذابی است که دست‌کم از آن نماهای روتین بیشتر تعلیق و هیجان دارد و می‌تواند نبوغ‌آمیز باشد؛ وقتی که آن را گره می‌زنیم به همان مفهوم تحت‌نظر بودن، کنترل کردن بی‌حد و حصر آدم‌ها حالا به‌بهانه عشق و نگاه مالیکت مابانه مردانه یا هر بهانه دیگری -بخصوص امروزه- این بیشتر معنا پیدا می‌کند؛ با توجه به گسترش تکنولوزی و فضاهای مجازی، گوشی همراه و لب‌تابی که هم جی‌پی‌اس دارند و هم دوربین ظهور اتفاقاتی چون هک کردن و رصد کردن تمامی ارتباطات و از دست رفتن معنای لحظات شخصی و خصوصی بدون آن‌که متوجه حضور کسی باشی. دیگر شاید، باید باور کرد کسی هست یا دست کم می‌تواند باشد که همیشه دارد ما را می پاید.

تماشای این فیلم در نماوا