مجله نماوا: فیلم جنگ جهانی سوم با فوریت یک تریلر خوب و شفافیت یک حکایت، داستانی توان‌فرسا اما قانع‌کننده با این موضوع است که چگونه یکی از قربانیان زندگی یاد می‌گیرد از کسانی که به او ظلم کرده‌اند تقلید کند.

ششمین فیلم بلند سینمایی هومن سیدی، سینماگر ایرانی به شکل یک کمدی کاملاً سیاه شروع می‌شود، اما بعد به تراژدی تبدیل می‌شود، سفری که در نقش‌آفرینی جذاب و فوق‌العاده محسن تنابنده، شخصیت اصلی فیلم در قالب یک قهرمان ستمدیده تجسم می‌یابد.

آثار سیدی اغلب در داخل ایران مورد تحسین قرار می‌گیرند و اولین نمایش جهانی «جنگ جهانی سوم» در بخش افق‌ها ونیز به‌عنوان یکی از چهار فیلم ایرانی جوینده جوایز در جشنواره می‌تواند مقدمه‌ای برای نمایش بیشتر در سطح بین‌المللی باشد.

«جنگ جهانی سوم» که فیلمنامه‌ آن با دقت کار شده است، با صحنه‌ای کوتاه اما گویا بین شکیب (با بازی تنابنده) که همچنان در سراشیبی احساسی از دست دادن همسر و فرزندش در یک زلزله است و لادن (مهسا حجازی)، یک کارگر جنسی ناشنوا با چشمان درشت و لرزان آغاز می‌شود. بسیاری از مضامین فیلم به زیبایی در بگومگوی کوتاه این زوج خلاصه می‌شود که وجه مشترک آن‌ها قربانی بودنشان است. این صحنه از همان ابتدا نشان می‌دهد ما در دستان یک کارگردان کاربلد هستیم.

شکیب به‌عنوان کارگر در صحنه‌ی به‌شدت گل‌آلود و کثیف چیزی که به نظر می‌رسد بدترین فیلم هولوکاستی تاریخ سینما باشد، به تهیه‌کنندگی نصرتی (نوید نصرتی) کار می‌کند. سازندگان فیلم عملاً از شکیب می‌خواهند یک اردوگاه کار اجباری بسازد. از شکیب و بسیاری از دیگر کارگران بی‌سواد و فقیر می‌خواهند جمع شوند تا از آن‌ها به‌عنوان سیاهی لشگر در یکی از صحنه‌های فیلم استفاده ‌شود. شکیب در میان انواع تحقیرها به اتاق گاز رانده می‌شود: سیاهی لشگرها که از آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، بی‌خبر بودند، وحشت‌زده می‌شود.

ما با دوربین پیمان شادمان‌فر، مدیر فیلمبرداری مستقیماً به این تجربه هولناک کشیده می‌شویم؛ حالا ما به‌راستی در قلمروی تاریک هستیم، اتفاقات وحشتناک تاریخ به‌عنوان آنچه قرار است سرگرمی مصرف‌کنندگان باشد به نمایش درمی‌آید – هرچند برخی احساس می‌کنند هر شباهت بین فیلمِ در حال تولید و هولوکاست دیگر مورد نیاز نیست.

وقتی بازیگر نقش هیتلر نمی‌تواند به کار ادامه بدهد (یکی از اعضای گروه گله می‌کند، «یونیفرم را خراب کرد»)، شکیب جایگزین او می‌شود و به او اجازه می‌دهند در عمارتی بزرگ که برای فیلم ساخته شده است، ساکن شود، اما به او تأکید می‌کنند کسی نباید به دیدنش بیاید. در آن لحظه لادن ظاهر می‌شود: فرشید (مرتضی خانجانی)، پاانداز او ظاهراً نقشه‌های وحشتناکی برایش دارد. شکیب که نه‌فقط لادن را دوست دارد و به او وابسته است، بلکه احساس می‌کند ممکن است لادن زمینه رستگاری او باشد، موافقت می‌کند او را در عمارت پنهان کند.

همه‌چیزهایی که بعداً اتفاق می‌افتد – و اتفاقات زیادی هم می‌افتد که برخی ازنظر بصری و احساسی تکان‌دهنده است – از این تصمیم ناشی می‌شود، یک تصمیم خطرناک در جامعه‌ای که به نظر می‌رسد جایی برای ازخودگذشتگی ندارد.

تنابنده در نقش شکیب فوق‌العاده است: او در ابتدا به یک کمدین صامت با صورت سنگی و سرافکنده می‌ماند، اسیر چنگال قدرت‌هایی که نمی‌تواند آن‌ها درک کند (نخستین نما پس از تبدیل او به هیتلر بسیار خنده‌دار است). او بعداً به اصل تراژدی تبدیل می‌شود؛ یک دگرگونی عمیق که هم ازنظر دراماتیک موجه و هم ازلحاظ روانی پذیرفتنی است. «جنگ جهانی سوم» در سطح پی‌رنگ، قانع‌کننده است. وقایع به‌قدری سریع پیش می‌رود که تماشاگرِ بی‌توجه ممکن است گم شود: عناصر کلیدی اغلب در لحظات زودگذر دیالوگ آشکار می‌شود.

فیلم لحظات غیرقابل قبول هم دارد – این که چرا شکیب به‌سرعت به‌عنوان بازیگر جایگزین نقش هیتلر انتخاب می‌شود و همچنین این که چرا گروه فیلمبرداری تا وقتی همه‌چیز برای همه طرف‌ها ناخوشایند می‌شود، او را تحمل می‌کنند؟ این چیزی است که هرگز به آن اشاره نمی‌شود. در سی دقیقه پایانی، هرج و مرج آنچه روی پرده اتفاق می‌افتد تهدید می‌کند که برای تماشاگر نیز به یک تجربه آشوب‌گونه تبدیل شود، اما «جنگ جهانی سوم» به خاطر تکیه محکم بر منطق احساسی درون شکیب، یکپارچه است: نقشه‌ای که او برای انتقام از سیستم طراحی می‌کند باظرافت و صادقانه است و از ایده‌ای ناشی می‌شود که خود سیستم در او کاشته است.

شروع فیلم با نقل قولی از مارک تواین است: «تاریخ هرگز تکرار نمی‌شود، اما اغلب هم‌قافیه می‌شود.» (به این معنی که تاریخ ممکن است دقیقاً همان وقایع را تکرار نکند، اما همان الگوها در طول زمان ظاهر می‌شوند.) این موضوع چند بار در «جنگ جهانی سوم» ثابت می‌شود، چرا که سیدی وجه تشابه با هولوکاست را فراتر از صحنه فیلمبرداری می‌برد: این فیلمی است که نقشه فکری آن، اگر نگوییم پی‌رنگ آن، با دقت کامل در جزئیات طراحی شده است. به‌عنوان مثال، شکیب در ابتدا بر اساس قابلیت خود برای کار انتخاب می‌شود؛ مخفیگاه لادن بازتاب داستان آن فرانک است؛ و سیاهی لشگرهای فیلم صرفاً به‌عنوان عوامل تولید در نظر گرفته می‌شوند تا انسان.

سیدی به ما می‌گوید زمان ممکن است عوض شود، اما شیوه‌های اعمال قدرت ثابت می‌ماند و همیشه کسی در انتهای هرم هست که حاضر نیست فراموش شود. در یکی از آن لحظات زودگذرِ دیالوگ‌های روشنگر که «جنگ جهانی سوم» در آن عالی است، کارگردان از شکیب می‌پرسد که می‌داند هیتلر کیست؟ پاسخ او منفی است. این فیلم اضطراب‌آور نشان می‌دهد هر کسی که نداند هیتلر کی بود، خودش می‌تواند هیتلر شود.

منبع: اسکرین دیلی (جاناتان هالند)