مجله نماوا، سحر عصرآزاد

فیلم مکس یک فیلم سینمایی کمدی متفاوت با محوریت موسیقی است که این سویه موسیقایی را در فرم و محتوا به یک نسبت مورد توجه قرار داده و به همین واسطه بستر سیاسی آن نیز واجد تازگی به دور از شعارزدگی رایج فیلم‌های سیاسی-اجتماعی-انتقادی شده است.

سامان مقدم سال ۱۳۸۳ سومین فیلم خود را پس از «سیاوش» و «پارتی» براساس طرحی از خودش و فیلمنامه‌ای از پیمان قاسمخانی که در اوج شکوفایی و خلق آثاری باکیفیت در حیطه کمدی بود، ساخت. «مکس» ادامه موفقیت قاسمخانی در نگارش فیلمنامه‌های جنجالی و پرفروش پس از فیلم نان و عشق و موتور ۱۰۰۰ و «مارمولک» بود که تا پایان دهه هشتاد به همین قوت ادامه یافت.

این ترکیب از آنجا اهمیت می‌یابد که می‌توان رد پای نویسنده و کارگردان را به یک نسبت در اثر نهایی مورد توجه قرار داد؛ به‌خصوص رد دستمایه‌های موفق آثار قبلی قاسمخانی همچون مانور روی موقعیت جابجایی، آدم های اشتباهی و نگاه طنازانه به وضعیت اجتماعی- سیاسی جامعه که منجر به لایه‌مند شدن این اثر کمدی و تعمیق سویه‌های انتقادی آن شده که در فیلمنامه‌های قبلی‌اش نیز حضور دارند.

همچنانکه مقدم نیز این رویکرد اجتماعی- سیاسی را در قالب و گونه‌های متفاوت در فیلم‌های قبلی‌اش دنبال کرده و می‌توان گفت «مکس» از بهترین نقاط تلاقی یک نویسنده و کارگردان برای رسیدن به یک اثر بدیع و متأثر از آثار قبلی آنها در شکلی قوام یافته است.

فیلم مکس داستان آشنای یک فرد اشتباهی است؛ آدمی که بر اثر یک اشتباه در موقعیتی قرار می‌گیرد که متعلق به او نیست و همین تضاد، کمدی را شکل می‌دهد و آغازگر درام است. اما نکته مهم اینجاست که نویسنده و کارگردان به جذابیت اولیه این موقعیت و الگوی آشنا بسنده نکرده‌اند بلکه با اشراف به تکراری بودن آن، تلاش کرده‌اند به زعم خود هوایی تازه در آن بدمند که امتیاز و ویژگی مهم فیلم است و در فرم و محتوا نمودی هوشمندانه یافته است.

قصه با درکی دقیق از زمان، جغرافیا و حال و هوای جامعه در زمان شکل‌گیری اثر خلق شده است. داستانی متأثر از فضای اجتماعی- سیاسی سال های آغازین دهه ۸۰ و شکل‌گیری بحث گفتگوی تمدن‌ها، جلوگیری از فرار مغزها و جذب نخبگان ایرانی حیطه‌های مختلف از سراسر جهان که پای یک خواننده لس‌آنجلسی پیش پاافتاده؛ مجید کسرایی (فرهاد آئیش) را به واسطه تشابه نام به جای یک استاد بزرگ موسیقی به ایران باز می‌کند.

انتخاب همین سویه جذاب موسیقی و مانور بر تضادهای دو سبک موسیقی و البته نگاه مغشوش دولتمردان وقت و جناح‌های سیاسی مختلف به هنر موسیقی که (همچنان هم برقرار است)، از جمله هوشمندی‌هایی است که همراه با خود آورده‌ای کاربردی به فیلم داشته و توانسته بر بستر کمدی، این تضادها را آشکارتر و البته تند و تیزی نقد آن را، تعدیل و تلطیف کند.

هرچند همین فیلم بعد از اکران کوتاه و محدود به مدت ۶ سال توقیف شد تا بالاخره توانست مجوز نمایش بگیرد. طبعاً بخشی از کارکردها، سنتزها، نشانی‌ها، شوخی‌ها و لایه‌های اثر طی این سال‌های توقیف کمرنگ شد تا امروز تبدیل شود به فیلمی دیر کشف شده توسط مخاطب عام! اما همچنان سرپا و جذاب و تعمیم‌پذیر.

فیلم مکس

در کنار محوریت موسیقی و نگاه انتقادی به وضعیت این هنر در جامعه روز که فیلم را لایه‌مند کرده، گام نهادن به حیطه ساخت یک موزیکال ایرانی آنهم با چنین سوژه‌ای که لایه‌های اجتماعی- سیاسی مختلفی دارد، به نظر تصمیمی جسورانه و با توجه به تجربه‌های محدود این حیطه؛ حتی غیرممکن می‌آید. اما ماحصل کار این مهم را به اثبات رساند که همین سویه موزیکال موجب منحصر به فرد شدن و بداعت «مکس» شده است؛ حتی بعد از گذر ۱۸ سال.

شیرجه زدن در عمق این حرکت انتحاری منجر به ساخت فیلمی شده که در همان سکانس آغازین میخ خود را محکم می‌کوبد و برای معرفی اهداف مرکز جذب مغرها و ارائه اطلاعاتی غیرجذاب و غیردراماتیک در یک جلسه اداری، به یکباره ساختار رسمی را می‌شکند و مدیران خشک و عبوس را وادار می‌کند تا با ریتم ساز، دستاوردهایشان را در قالب شعرخوانی ارائه دهند که توجه برانگیز می‌شود.

در ادامه نیز در بزنگاه‌های کاربردی از کلیپ‌های موسیقی به عنوان پاساژ یا پرانتزی برای معرفی درونیات و آنچه پس ذهن کاراکترها می‌گذرد، بهره می‌برد که البته این کاراکترها نماینده یک قشر هستند و عمومیت و تعمیم پذیری دارند. به این مفهوم که اعتراض نسل جوان به وضعیت موجود جامعه و گسست بین نسل‌ها؛ در قالب کلیپ رپ خوانی امیرعلی (نیما شاهرخ‌شاهی) و دیدگاه دوگانه و ریاکارانه یک آقازاده؛ احسان (کامیار شایان) نسبت به عشق و ازدواج مصلحت اندیشانه؛ در قالب کلیپی ملهم از رقص و آوای فیلم‌های کلاسیک خارجی به تصویر کشیده می‌شود.

کابوس‌های خانم گوهری (گوهر خیراندیش) از لو رفتن قلابی بودن مکس مقابل رئیس‌اش و همچنین اجراهای خالتور مکس در لس‌آنجلس و ایران نیز از جمله گونه‌های متنوع کاربرد موسیقی و کلیپ در ساختار اثری هستند که محور اصلی آن موسیقی است و حتی از انیمیشن هم بهره هوشمندانه برده تا روایتی جذاب و بدیع از درام محوری ارائه دهد.

همینجا باید نقبی زد به فیلمنامه ساختارمند و حساب‌شده‌ای که با فرم و شیوه خاص روایت توانسته یک داستان خطی را از نقاط فرود رها کرده و به مدد نقاط اوج متعدد و متوالی، ریتم درام را در همه لحظات پرکشش نگه دارد و مخاطب را به شکلی تنگاتنگ با خود پیش ببرد.

فیلمنامه «مکس» واجد یک رویداد مرکزی در زمان حال است که بازجو (محمدرضا شریفی‌نیا) پس از ناپدید شدن مکس، در حال بازجویی از افراد درگیر این پرونده است؛ از دعوت‌کننده تا پیش‌برنده پروژه مکس تا رویداد منجر به ناپدید شدن او.

به این ترتیب مخاطب به شکلی موجز و کاربردی هم با کاراکترها آشنا می شود، هم به شکلی بهینه روند پیشرفت چنین داستان پرحجم و پرکاراکتری را دنبال می‌کند. در واقع هر یک از این افراد تکه‌های پازل ماجرا را در روندی حساب شده کنار هم قرار می‌دهند تا از پسِ روایت‌های آنها، وقتی به زمان حال یعنی ناپدید شدن مکس برمی‌گردیم، فیلم به شکلی روان و گویا و بدون ابهام مخاطب را با خود همراه کرده و او را تا فینالی قابل پیش‌بینی پیش ببرد.

به گفته بهتر این الگوی آشنا و امتحان پس داده و حتی پایان از پیش تعیین شده آن که تأثیرگذاری مکس بر همگان و تحول او به عنوان یک هنرمند عزتمند؛ هرچند خالتور را به دنبال دارد که نمی خواهد در کسوت زنانه فرار کند و خود را به قانون می سپارد؛ امتیاز فیلم «مکس» نیست. بلکه چگونگی همراه کردن مخاطب با قصه ای پرحجم و پرکاراکتر به واسطه شیوه روایت، تصویرسازی، کارگردانی و دراماتیزه کردن سویه موسیقایی؛ ویژگی اصلی این فیلم است به گونه‌ای که هیچیک از خطوط و شخصیت‌های فرعی را بی‌سرانجام رها نمی‌کند و با یک فینال قابل قبول و تعمیم‌پذیر پرونده فیلم را می‌بندد و مخاطب راضی را بدرقه می‌کند.

تماشای فیلم مکس در نماوا