لتیان این روزها به اکران آنلاین درآمده است. فیلمی درباره یک سفر گروهی‌ که حقایقی را از ارتباط میان یکسری دوست و رفیق برملا می‌سازد. فیلم‌های مشابهی که درباب سفر باشند و نیرو محرکه اصلی درامشان، آغاز یک سفر بوده باشد در تاریخ سینما زیاد ساخته شده. در سینمای ایران هم همینطور.
در برخی از فیلم هایی که سفر قهرمان را دستمایه اصلی خود قرار داده‌اند، این سفر از صورت جغرافیایی خود فراتر می‌رود و مابه‌ازایی درونی و روانشناختی پیدا می‌کند؛ می‌شود «سفر به درون».
به بهانه اکران آنلان لتیاننگاهی انداخته‌ایم به پنج سفر جغرافیایی در فیلم‌های ایرانی بعد از انقلاب که بدل به «سفر به درون» قهرمانان شده‌اند و درهای جدیدی از جهان قهرمان را به روی تماشاگر گشوده‌اند.

همچنین بخوانید:
مرور پنج سفر عینی ویژه در سینمای ایران به بهانه اکران آنلاین لتیان

سرب

سرب مسعود کیمیایی

یکی از اولین فیلم‌های مسعود کیمیایی بعد از انقلاب که شرح سفری پرخطر، دردناک و البته سرشار از تجربه زیسته‌ای است که قهرمان فیلم را در پایان بدل به آدم بهتری می‌کند.
بگذارید گریزی به نمای آغازین فیلم بزنیم که در همان یکی دو دقیقه ابتدایی انگار تماشاگر را برای سفر قهرمان آماده می‌کند و به‌نوعی او را به دل این سفر می‌اندازد. دوربین سیالی در بخش‌های مختلف درمانگاه می‌گذرد تا تماشاگر را در لحظات سخت و جانکاه زندگی یهودیان شریک کندو در این میان مردی به خاطر کرم‌خوردگی دندان، دهان یا به عبارتی بهتر تفکرش، مرجوع می‌شود و از ساختمان بیرون می‌زند تا جهان خودش و فیلم را به آتش بکشد.
در سرب دانیال که تنها به دنبال نجات جان خود سفر/فرار را آغاز کرده و درصدد است هرچه سریع‌تر از مرزهای کشور خارج شود (با وجودی که می‌داند فرارش ممکن است حق را پایمال کند) در طول داستان متحول می‌شود، پیگیری‌های آقای نوری که برای اجرای عدالت در حق برادر مقتولش، در پی دانیال است، هم مانند کاتالیزوری در روند این تغییر عمل می‌کند. او موفق می‌شود مرد بزدل در پی فرار را به دادگاه بازگرداند. دانیال حتی با وجودی که در این مسیر ترور هم می‌شود باز به‌واسطه آقای نوری و تصمیم مصممش در دادگاه حاضر می‌شود! شکلی از دگرگونی شخصیتی که متأثر از امر سیاسی است.

پری

پری

فیلمی از داریوش مهرجویی که براساس رمان فرنی و زویی ‌به قلم دی جی سلینجر ساخته شده است. یک رمان استثنایی و البته بسیار سخت برای یک اقتباس سینمایی که داریوش مهرجویی شجاعانه به‌سراغ آن می‌رود. داستان فرنی و زویی یک داستان دیوانه‌وار است. دقیقا داستان جنون و غریبانگی است.
داستان یکی از آن لحظه‌هایی که در زندگی هرکس ممکن است یک یا دوبار به‌وجود بیاید و فرد در همان تجربه ناگهان شکوفا شود، بالغ شود یا اصلا وقتی از دل تجربه سهمناکش بیرون می‌آید، یک آدم دیگری شده باشد.
پری ‌شرح یکی از همان لحظه‌ها و تجربیات بسیار خاص در زندگی پری با بازی نیکی کریمی است. تجربه‌ای غریب که با سفر به خانه قدیمی و آبا و اجدادی گره می‌خورد و از دل آن به گذشته، فقدان‌ها و از دست دادن‌های جانانه می‌آمیزد. او کتابی عجیب و سربه مهر را در کتابخانه برادرش که به تازگی در آتش‌سوزی کلبه‌اش مرگ را در آغوش گرفته، پیدا کرده و آن‌چه در کتاب خوانده در کنار فقدان برادر او را در سفر به خانه پدری، به وادی حیرت و جنون می‌کشاند.
پری یکی از فیلم‌های پیچیده و دیریاب داریوش مهرجویی است. از آن دست فیلم‌هایی که حتی نیاز به تماشای چندین‌باره دارند تا تماشاگر بتواند از پس درک آن میزان از جنون و حیرت بربیاید. جنون و حیرتی که باز هم بخش زیادی از آن از دل رمان سلینجر به جهان فیلم انتقال می‌یابد.

نفس عمیق

نفس عمیق - پرویز شهبازی

برای جوانان دهه شصتی، نفس عمیق فرای یک فیلم همدلی‌برانگیز به یک حدیث نفس می‌ماند که به عمق خاطرات تیره آنان نهیب می‌زند. فیلمی که نمایشگر عقده‌های سرکوب‌شده یک نسل است که رو به طغیان گذاشته. برای بسیاری هم نفس عمیق بهترین فیلم پرویز شهبازی است.
فیلمی که هرچند سفر جغرافیایی و طی الارض در نیمه اولش بارز نیست و اصلا تم اصلی فیلمی هم نمی‌باشد اما هرلحظه‌اش سفر به درون قهرمانان است و عمیق و عمیق‌تر شدن در سویه‌های روانشناختی و عقده، فقدان و خلاهای عاطفی دو جوانی که نماینده یک نسل هستند. شهبازی هرچند در نفس عمیق یک سفر مشخص را مدنظر قرار نداده اما کاراکترها را دائما در سفرهایی کوتاه و پشت سرهم می‌اندازد. شبیه به گذر از فصلی به فصل دیگر.
فیلم با تصویری از داخل آب‌های آبی سد کرج و پیکرهایی معلق در آن شروع می‌شود. سپس تماشاگر در جاده ای که انگار شبیه به قهرمانان فیلم مقصدی ندارد، با آن‌ها و یک اردوی دانشگاهی همراه می‌شود. با بازگشت منصور و کامران به تهران سفر اما به پایان نمی‌رسد.
ولگردی‌های خیابانی خود به سفری بی‌انتها می‌مانند و در دل این بی‌انتهایی، ورود آیدا به داستان و زندگی منصور و کامران خود آغاز فصل تازه‌ای از سفر می‌شود که پایانش در دل آب‌های سد کرج رقم می‌خورد یا به تعبیر دیگر در بلند بالایی‌های جاده دلنواز شمال. و در کنار همه این جاده گز کردن‌ها فیلم سعی دارد در یک سفر ذهنی به درونیات قهرمانانش راه یابد. به جایی که اگر اندک امیدی در آن باقی باشد منصور نجات خواهد یافت و اگر سراسر تیرگی، کامران از دست خواهد رفت.

شعله ور

شعله ور

سفر درونی قهرمان در شعله‌ور تلنگری اساسی به سویه‌های سرد و تاریک شخصیت هرکداممان می‌زند و بر آن خوی حیوانی و وحشی وجودمان که همیشه در سایه، در حال مخفی کردنش هستیم نوری می‌تاباند.
شعله‌ور تماشاگر را همراه با آغاز سفر یک‌طرفه قهرمان به سرزمین غروب‌های سرخ و انتقام، به سفری به درون خودش می‌برد و با ترسیم گستاخانه رذالت، او را به رقابت با پرده‌های حجاب و سانسور ذهنی خود فرامی‌خواند.
آتش ناگزیر هرکجا که گر بگیرد، شعله‌اش تا شعاعی مشخص همه‌چیز و همه‌کس را در برمی‌گیرد وشعله‌ور شرح داستان زندگی نکبت‌بار مردی ست که آرمان‌های سرکوب‌شده و گذشته ازدست‌رفته‌اش او را به آتشی سوزان و گیرا بدل کرده که مادام بر شدتش افزوده می‌شود.
فرید با بازی عالی امین حیایی مردی از تبار عقده و نفرت است. روند زندگی‌اش او را به نقطه‌ای رسانده که از همه اطرافش متنفر باشد و همه را از خود دور کند. در چنین برهه‌هایی همه، شبیه به فرید حس می‌کند که دیگران حقشان را خورده‌اند و این نفرت را قطره‌قطره در روزمره‌شان، بر سر مادر، پسر یا مردی پولدار خالی می‌کنند. دریغ که این نفرت پراکنی تنها خودشان را متنفرتر، آتش درونشان را شعله‌ورتر و شر درونشان را سیرتر و درعین‌حال حریص‌تر می‌کند.
او بلند شده است که کل جهان را با همه آدم‌های مشهور و خوش‌نامش، همه خوشبختی‌ها و خنده‌رویی‌هایش، به آتش بکشد و این حقیقتی ست که تماشاگر را حتی می‌ترساند. چراکه این از معدود دفعاتی ست که در قریب به چهل سال گذشته، در سالن سینما با شر و دستمایه‌هایش چنین مستقیم و بی‌پرده مواجه شده و نمی‌تواند خودش را از دست مردابی که فرید می‌سازد رهایی بخشد… این سفری است به دل آتش و درونیات شعله‌ور یک مرد تباه شده.

قصر شیرین

قصر شیرین

قصر شیرین یک فیلم جاده‌ایست که اکثرش در جاده‌ها می‌گذرد و قرار است شرح سفر یا به عبارت بهتر گذار قهرمان فیلم با بازی حامد بهداد از یکی از دوره‌های تیره و تار زندگیش شود.
نحوه کار میرکریمی با بازیگران (او همیشه شیوه خاص خود را در هدایت بازیگر داشته است) یکی از این نکات مهم و اصلی است. حامد بهداد، بازیگری است که به سختی می‌توان کنترلش کرد و نگه داشتن او در چارچوب نقش در فیلمی رئالیستی کار چندان آسانی نیست اما میرکریمی به خوبی از پس آن برآمده است. مخصوصا که نقشی فرودار را بازی می‌کند و از آن دست کاراکترهای درونگراست که بازیش باید با کلی فروخوردگی و خست در اضافه کردن اکت‌های بیرونی اجرا شود. بازی بهداد در قصر شیرین‌ تماشاگر را به درونیات قهرمان راه می‌دهد.
این مرد عبوس و بدذات حتی حاضر به پذیرش مسئولیت فرزندان خودش هم نیست و شانه همه اطرافیان حتی همسر فعلی و همسر سابقش که بی‌جان روی تخت بیمارستان افتاده، را بدل به نردبان و پله‌هایی برای بالارفتن خودش می‌کند. اما سروکله زدنش با خلوت جاده و صداقت و بی‌پیرایگی دو کوک شیرین و دوست‌داشتنی، معادلاتش را بهم می‌ریزد و آن مشت و لگدهایی که در پرده پایانی حواله‌اش می‌کنند، تماشاگر را امیدوار می‌کند که چیزی درون این قهرمان منفی تکان بخورد تا بدل به آدم بهتری شود.
نکته مهم دیگر فیلمبرداری عالی مرتضی هدایی است و خصوصا نورپردازی درخشانی که هم راکورد یک روز متداوم را در نماهای خارجی فیلم به خوبی حفظ کرده است و هم نور زرد درخشانی که برای خورشید بازسازی کرده رویایی از کار درآمده. وقتی این نورها در قاب‌های گرافیکی میرکریمی به ثمر می‌نشیند و روی صورت دو بازیگر خردسال دوست‌داشتنی می‌افتد، تماشاگر در بی‌پیرایگی و محبت بچه‌ها غرق می‌شود.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.